خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: نرگس روزبهانی، یادداشتی درباره کتاب «سفر به قلعه خورشید» با عنوان «ای کاش سحاب هم همراه امام رضا شود» نوشته که برای انتشار در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده است.
مشروح این یادداشت را در ادامه میخوانید:
«رقیه بابایی نویسنده کتاب سفر به قلعهی خورشید، کار نوجوانی را در زمینهی شناخت و معرفت بیشتر نسبت به امام هشتم نگاشته است. این اثر جمکرانی روایتگر نوجوانی است که در اثر شناخت هشتمین آفتاب ولایت و امامت قدر و قیمت مییابد: «رسول خدا فرمود هرکس که از دنیا رود و میراثش دفترها و دواتها باشد. (بعد خطاب به سحاب گفت اندک قلمت را دراز بتراش و حروف را نزدیک هم بنویس تا خطی خوش داشته باشی.) سحاب گفت: «خب ادامه حدیث چه میشود؟ (- میراثش دفترها و دواتها باشد بهشت ارزانی او باد.» - ارباب من نمیدانستم بهای کتابت اینقدر بزرگ است. – نه هر کتابتی، آن نوشتنی اجر دارد که در راه اطاعت و رضایت خداوند باشد.)» (ص ۱۴۸)
رمان نوجوان یعنی رمانی که برای مخاطب نوجوان به زبان نوجوان و بر اساس قهرمانی نوجوان نوشته میشود. ضمن اینکه دغدغهی شخصیت و گره اصلی نیز باید نوجوان (بر اساس عقل و اندیشه نوجوان) باشد. این اثر با رعایت این نکات و توجه به اینکه در زمره رمانهای دینیِ تاریخی است به رشته تحریر درآمده. شخصیت اصلی داستان ما نوجوانی به نام سحاب است. غلامکی که از بصره راهی سفری دور و دراز تا توس میشود. او سودای کتابت در سر دارد و دوست دارد که از بردگی رهیده و کاتب شود. این برای او آرزویی بزرگ مینمایاند. تا اینکه بخت با او یار میشود و توسط ابومسلم خراسانی خریداری شده و به کاروان امام هشتم ملحق میشود. دیگری چیزی تا تحقق رویایش نمانده که از کاروان جا میماند و...
شاید برای نوشتن رمانی در سیرهی امام هشتم ابتکار همین بود که در کنار شخصیتی که زندگیاش با گره خوردن به کاروان امام نجات پیدا میکند (همچون همهی ما که با گره خوردن دلمان به ضریحشان نجات پیدا میکنیم.) از امام هم نوشت و گرنه پرداخت صرف به زندگی امام هشتم پس از یکبار نوشته شدن تکرار میشد پشت تکرار. ضمن اینکه مخاطب اثر نیز حافظه تاریخیش دربارهی سوژه تا حد زیادی کامل است و باید نگران ملالآور شدن متن بود. رندی نویسنده درست همینجاست که تلاش کرده در کنار خلق داستان راه را برای به تصویر کشیدن سیره امام نیز باز کند.
اگرچه رمان در زمان گذشته و به قلم تاریخی نوشته شده است اما سعی شده حتی الامکان ساده و قابل فهم باشد و از لغات دشوار و زبان ثقیل و سنگین پرهیز شود. و اگرچه شخصیتها تاریخی هستند اما با سوژه قرار دادن بنیادیترین نیازهای بشریشان داستان را چنان ملموس و محسوس کرده که مخاطب با آن همذات پنداری کند.
نویسنده در زمینه تحقیقات پلات نیز تلاش زیادی داشته است. او حتی وقتی کاروان را از آبادان و شادگان عبور میداده بخاطر داشته تا پژوهش کند و بفهمد که نام این دو شهر در آن زمان عبادان و شاذروان بوده است. از کشت نیشکر آن مردم تا تولید داروی امام رضا هم فروگذار نکرده و خواسته اثری پربار را به منصهی ظهور برساند. اثری که علاوه بر روایت داستان اطلاعات مخاطب را در حوزه تاریخ تشیع و به طور کلی تاریخ نیز بالا میبرد.
در بیشتر رمانهای اینچنینی راه انداختن یک ماجرای عشقی به اصطلاح نرخ شاه عباسی است. اما در این رمان نوجوانی سالم و سلامت و در عین سیاست و باعفت کلام و قلم به تصویر کشیده شده است. غلام سیاه رو تنها عشقش محبت اهل بیتی است که میفهمد واسطه فیض میان او و خدای این عالم هستی است. درکی که سحاب از امام پیدا میکند بیانگر آن آیهی شریفه است که ان اکرمکم عندالله اتقاکم. و نه نژاد و نه رنگ و نه هیچ چیز جز تقوا موجب بزرگی انسان نمیشود.
سفر به قلعه خورشید پرحادثه و پرماجراست. ضرباهنگ کار تند و خوش ریتم است و به اصطلاح یک نفس خوانده میشود. گشایش رمان هم با آشکار کردن انگیزه و هدف شخصیت یعنی سحاب آغاز میشود. اینکه او کیست و چه میخواهد و به اصطلاح نویسنده از اتلاف وقت و اطناب ممل جلوگیری کرده است. از همین رو داستان زود در ذهن مخاطب قلاب میاندازد.
اثر خانم رقیه بابایی خوراک فرهنگی خوبی برای نوجوانان است. در پارهای از این رمان میخوانیم: «سحاب به لبهای خشک و دانههای خیس روی پیشانی امام نگاه کرد. یادش به حرف ابومسلم در آن نیمه شب بیابان افتاد. این سفر برای امام بیبازگشت است. او بغض کرد و چشمهایش پر از اشک شد. دیگر نتوانست طاقت بیاورد و صدای گریهاش تمام اتاق را پر کرد. تنش میلرزید و با همه وجود فقط سلامتی امام را میخواست.»
نظر شما