به گزارش خبرنگار مهر، سهجلد ابتدایی مجموعه «باشگاه پرستاران بچه» نوشته آن.ام. مارتین بهتازگی با ترجمه سعیده بوغیری توسط انتشارات آفرینگان منتشر و راهی بازار نشر شدهاند.
آن.ام. مارتین مولف اینمجموعه، نویسنده آمریکایی ادبیات کودکان است و ۶۶ سال دارد. او متولد سال ۱۹۵۵ در نیوجرسی آمریکاست و کتابهای داستانی، تصویری و رمانهای مختلفی برای بچهها نوشته است. او ۸ مجموعه در کارنامه خود دارد که «باشگاه پرستاران بچه» یکی از آنهاست.
در مجموعه پیشرو، داستان از اینقرار است که چند دوست نوجوان که در محورشان دختری بهنام کریستی قرار دارد، تصمیم میگیرند باشگاهی برای نگهداری و پرستاری از کودکان تاسیس کنند. اینباشگاه با فکر کریستی و حمایت دوستانش کارلا، لوسی، ماریآن و کلودیا تاسیس میشود. بعد از تاسیس باشگاه هم اتفاقات عجیب و غریبی مثل گمشدن بچهها، مواجهه با جادوگر و موجودات قلدر و گردنکش و ... رخ میدهند. اینمجموعه سال ۲۰۱۵ منتشر شد و ترجمه مجلداتش به فارسی، از نسخههای زبان فرانسه انجام شده است.
اولینکتاب اینمجموعه «فکر بکر کریستی» است که شروع قصه و تاسیس باشگاه پرستاران بچه از آن شروع میشود. اینرمان در ۱۵ فصل نوشته شده و در ابتدای آن همه شخصیتهای اصلی یعنی موسسان باشگاه با علایقشان معرفی شدهاند. مثلا شخصیت کریستی که رئیس باشگاه است، اینگونه معرفی شده است:
نام: کریستی پارکر، رئیس باشگاه
لباس مورد علاقه: شلوار جین، کفشهای بسکتبال و کلاه کاسکت
ویژگیها: کوشا، پرانرژی، قاطع
تکیهکلام: من یک فکر بکری دارم.
علاقهمندیها: ورزش، بهخصوص بسکتبال
اینکتاب با ۱۵۹ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۳۸ هزار تومان منتشر شده است.
در جلد دوم که «راز لوسی» نام دارد، بعد از تاسیس باشگاه نگهداری بچهها، دردسرها تازه شروع شده و از راه میرسند. سر و کله رقبا پیدا میشود و مسئولیت اهالی باشگاه سنگینتر میشود. اینمشکلات زمانی خود را نشان میدهند که لوسی یکی از دوستان کریستی و یکی از مسئولان باشگاه، با یک راز بزرگ و عصبیکننده درگیر شده است.
اینرمان هم مانند جلد اول مجموعه در ۱۵ فصل نوشته شده است.
اینکتاب با ۱۵۰ صفحه مصور، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۳۵ هزار تومان عرضه شده است.
در سومینجلد از مجموعه «باشگاه پرستاران بچه» با عنوان «کارلا و سه وروجک»، پس از آنکه کریستی و همراهانش رقبا را کنار زده و سر و سامانی به باشگاهشان دادهاند، ظاهرا همهچیز خوب پیش میرود اما همیشه اینطور نیست که اوضاع بر وفق مراد باشد و آنطور که آنها دوست دارند، پیش برود. چون اینبار ماجرایی برای کارلا یعنی یکی از اعضای باشگاه پیش آمده است...
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
اینطوری بود که به طرف اتاق بازی هجوم بردیم و با وجود تلاشی که کردیم نتوانستیم رکورد خودمان را بزنیم. همه اینها به اینمعنا بود که وقتی خانم بارِت برمیگشت، خانه خودش را نمیشناخت!
بعد از اینکه کارمان تمام شد، همه روی کاناپه ولو شدیم. فرِد، همانطور که با لوندی خودش را روی زمین میکشید، سر و کلهاش در سالن پیدا شد. بادی انگشتش را به طرف او نشانه گرفت.
«بنگ! بنگ! بنگ!»
«بادی، یادت باشه چی بهت گفتم. وقتی من اینجا هستم، تفنگبازی بی تفنگبازی.»
«اول از همه گفته باشم، این تو نیستی که دستور میدی!»
پسرک این را گفت و، در حالی که دستهایش را کنار رانهایش مشت کرده بود، با کلاه کج و معوج روبهروی من ایستاد. بعد انگشتش را به طرف من نشانه رفت.
آرام به او هشدار دادم: «حواست رو جمع کن بادی، من باهات شوخی ندارم. تا وقتی من مراقب شما هستم، این منم که دستور میدم. و یه بار گفتم تفنگ بیتفنگ!»
اینکتاب هم با ۱۵۹ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۳۸ هزار تومان به چاپ رسیده است.
نظر شما