خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: ۴۳ سال و اندی از انقلاب اسلامیمان میگذرد و بعد از این سالها تنها یاد و خاطراتی از آن ایام باقی مانده است. یادگاریهایی که حس نوستالژیک خاص خود را دارند و بالاخص بعد از دوران دفاع مقدس، رنگ و بوی شهادتشان پررنگتر هم شده است. یکی از یادگاریهای ارزشمند سالهای انقلاب و جنگ، مادران شهدای آن روزها هستند. مادرانی که جگرگوشهشان را راهی دفاع از آرمانهای دین و اعتقاداتشان کردند.
کونیکو یامامورا در سنین جوانی پس از آشنایی با معارف دین مبین اسلام و ازدواج با یک جوان مؤمن ایرانی، آئین شینتو را کنار گذاشت، به دین اسلام و مذهب تشیع گروید. کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» که به قلم حمید حسام و مسعود امیرخانی نوشته شده، داستان زندگی کونیکو یامامورا، تنها مادر شهید جنگ تحمیلی است که از دوران کودکی او در ژاپن تا شهادت فرزندش در فکه را روایت میکند.
خانم کونیکو یامامورا که بعد از ازدواج با یک ایرانی، نام «سبا بابایی» را انتخاب میکند، در این کتاب از زندگی پر فراز و نشیب خود سخن گفته است؛ از زمانی که با همراهی و همدلی همسرش با اسلام آشنا میشود تا دورانی که وارد ایران میشود و شاهد اتفاقات و حوادث متعددی از جمله قیام خرداد ۴۲ و در نهایت پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی است.
انقلاب یامامورا
این بانوی فداکار در ایام پیروزی انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس با همه وجود در میدان دفاع از انقلاب اسلامی حاضر بود و فرزندش را هم تقدیم انقلاب اسلامی کرد. داستان از این قرار بود که سالها قبل در کشور ژاپن و در خانوادهای بودایی مذهب متولد شده و تا بیست و یک سالگی تحت آموزههای بودایی بوده، اما ازدواج با یک جوان مسلمان ایرانی مسیر زندگی اش را تغییر داده و آنقدر روحیات انقلابی و اسلامی اش را تقویت کرده که فرزند نوزده ساله اش در جبهههای جنگ تحمیلی ایران به شهادت رسیده است. جوانی که هم در دوران قبل از پیروزی انقلاب اسلامی فعالیتهای زیادی داشته و هم در زمان جنگ تحمیلی با وجود سن کم، راهی جبههها شده تا از اسلام و ایران دفاع کند و در نهایت هم در عملیات والفجر یک در منطقه فکه به شهادت رسید.
یامامورا در مورد امام خمینی (ره) میگوید: «همان زمانی که مسلمان شدم نام امام خمینی را از همسرم شنیدم. چون او مقلد امام (ره) بود و من هم بعد از مسلمان شدن در احکام دینی از ایشان تقلید میکردم. البته ما همان زمان در خانه مان رساله امام خمینی (ره) را هم داشتیم که از ترس مامورهای رژیم شاه مجبور بودیم آن را در خانه پنهان کنیم.
شهادت
محمد تقریباً هجده ساله بود که به جبهه رفت. در عملیات مسلم بن عقیل هم شرکت کرده بود. اما یک سال بعد، در سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر یک شهادت رسید. یک روز یکی از دوستان محمد به خانه ما آمد و گفت برای پس دادن کتابی آمده است. بغض کرده بود و سرش را پایین گرفته بود. از حالت چهره و نوع رفتارش متوجه شدم که اتفاقی افتاده و مطلبی را میخواهد بگوید. اما او نتوانست حرفی بزند و خیلی زود رفت. همان شب خبر شهادت محمد را از طرف مسجد دریافت کردیم. یک هفته بعد از شهادت محمد هم وسایلش را برای ما آوردند. آن موقع نتوانستم احساساتم را کنترل کنم. حس میکردم قلبم در حال انفجار است. البته گریه نمیکردم و فقط مرتب با دست به سینه ام میزدم. آنجا فهمیدم که فلسفه سینه زدن برای امام حسین (ع) آرامشی است که انسان از این کار به دست میآورد. چون وقتی حجم مصیبت به اندازهای باشد که اشک آرام بخش نباشد، سینه زدن دل را کمی تسلا میدهد و آرام میکند.
دیدار شخصیتها
مدتی است که این مادر شهیدِ عزیز و گرامی و گرانقدر به دلیل بیماری در بیمارستان بستری است که آرزوی سلامتی و تندرستی برایشان مینمائیم. در این زمان برخی از شخصیتهای کشوری به دیدار ایشان رفتند و ضمن عیادت و پیگیری از احوالات او، آرزوی سلامتی و عافیت داشتند. از جمله:
معاون دفتر مقام معظّم رهبری و نمایندگان دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله العظمی خامنهای عصر چهارشنبه با حضور در بیمارستان خاتمالانبیاء (ص) تهران ضمن عیادت از سبا بابایی (کونیکو یامامورا) مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس، سلام و دعای رهبر انقلاب را به ایشان ابلاغ کردند. در این ملاقات، حجتالاسلاموالمسلمین محمد محمدیان معاون دفتر مقام معظم رهبری ضمن اهدای چفیه معظّمله به این بانوی فداکار و انقلابی و ابلاغ سلام حضرت آیتالله خامنهای به وی اظهار داشت: «حضرت آقا به شما سلام رساندند و برای سلامتی شما که عمر خود را در مسیر اسلام و انقلاب صرف نمودهاید، دعا کردند.»
انسیه خزعلی معاون رئیس جمهور در امور زنان و خانواده روز سه شنبه ۲۴ خرداد از مادر شهید بابایی عیادت و سلامت و تندرستی ایشان را از خداوند متعال طلب نمود.
پیمان جبلی رئیس رسانه ملی هم در دیدار با ایشان ضمن آرزوی سلامتی برای مادر شهید محمد بابایی گفت: شخصیت فرهنگی و معلم گونه خانم کونیکو یامامورا برای ما قابل احترام است و ایشان هم در عرصه تعلیم و تربیت و هم در فضای ایثار و شهادت برای ما الگو و اسوه خواهد بود.
کازو توشی آیکاوا سفیر ژاپن در ایران به همراه معاون فرهنگی بنیاد شهید و امور ایثارگران پیش از ظهر پنجشنبه ۲۶ خرداد ۱۴۰۱ با حضور در بیمارستان خاتم از خانم «کونیکو یامامورا» عیادت و برای ایشان آرزوی سلامتی کرد. وی در حاشیه این عیادت در صحبت با رسانهها گفت: خانم بابایی نمیتوانست صحبت کند، اما من بر این باورم که صدای من را میشنود، امیداورم هرچه زودتر حالش بهتر شود. ایشان در جهت تقویت روابط ایران و ژاپن نقش مهمی ایفا کرده است.
محمدمهدی اسماعیلی عصر جمعه ۲۷ خرداد- با حضور در بیمارستان از سبا بابایی، عیادت کرد و در جریان روند درمان این مادر شهید قرار گرفت. وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در این دیدار ضمن ابلاغ سلام و آرزوی سلامت آیت الله سیدابراهیم رئیسی، رئیس جمهور کشورمان برای این بانوی مومنه در گفت و گو با پزشکان در جریان روند دقیق درمان وی قرار گرفت.
سید امیرحسین قاضیزاده هاشمی رئیس بنیاد شهید و امور ایثارگران، با تقدیر از توجه و پاسداشت مقام مادران شهدا به ویژه مادر شهید بابایی اذعان داشت: در مقابل فداکاری و عظمت مادران شهدا هر کاری انجام شود کافی نیست. این عزیزان تکههایی از جان خود را در راه حفظ دین و مکتب ما فدا کردند و ایستادند و صبر کردند و پس از دفاع مقدس نیز پاسدار فرهنگی نام و یاد شهدا بودند و هر خدمتی برای آنها انجام شود کافی نیست.
واکنش رسانهها
روزنامه خراسان در شماره چاپ شده در تاریخ امروز ۳۰ خردادماه خود نوشت: ««همین که پا به اتاق گذاشتم، برادرم، هیداکی با توپ پر به سراغم آمد و در حالی که پدر و مادرم میشنیدند، سرم داد زد و با صدای بلند گفت: «تو هیچ میفهمی زندگی با یک مسلمان چه سختیهایی دارد؟ اصلاً تو میدانی ایران کجای دنیاست که میخواهی خاک آبا و اجدادیت را به خاطرش ترک کنی؟!» این جملهها بخشهایی از کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» است؛ کتابی که روایتگر دو هجرتِ کونیکو یامامورای ژاپنی است؛ اولین هجرت از آئین شینتو به دین اسلام و دومین هجرت از ژاپن به ایران. کونیکو وقتی مسلمان شد، نام قرآنیِ «سبا» را برای خودش انتخاب کرد و با نام خانوادگی همسرش، اسدا… بابایی، به سبا بابایی تغییر نام داد. او در دوران زندگیاش از کودکی تا امروز، حوادث و رخدادهای بزرگی را به چشم دیده و حیاتش دستخوش اتفاقات عجیب و شگفتآور بودهاست؛ از جنگ جهانی دوم گرفته تا ازدواج با یک تاجر ایرانی، گرویدن به دین اسلام، مهاجرت به ایران، انقلاب اسلامی و شهادت پسرش، محمد در عملیات والفجر یک. خانم بابایی این روزها در بستر بیماری است و رهبر انقلاب برای سلامتی او که عمر خود را در مسیر اسلام و انقلاب صرف کردهاست، دعا کردند. زندگی سبا بابایی یک زندگی معمولی نبوده و نیست، همین معمولی نبودنش باعث شد تا حمید حسام و مسعود امیرخانی به سراغ روایت و ثبت این زندگی پرفراز و نشیب بروند. با مسعود امیرخانی درباره چگونگی نگارش کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» و نیز شخصیت سبا بابایی، تنها مادر شهید ژاپنی دفاع مقدس گفتوگو کردهایم. ماجرای نوشتن کتاب «مهاجر سرزمین آفتاب» از کجا شروع شد؟ خانم سبا بابایی در سالهای اخیر به فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی روی آورده بودند که یکی از آنها این بود که در کسوت مترجم بین جانبازان شیمیایی کشورمان با بازماندگان فاجعه اتمی هیروشیما پیوند برقرار میکردند، با همکاری موزه صلح، عدهای از هنرمندان، ورزشکاران و جانبازان شیمیایی را به ژاپن میبردند و دیدارهایی بین دو گروه با هدف فعالیتهای صلحطلبانه صورت میگرفت. در یکی از این دیدارها، آقای حمید حسام که جانباز و رزمنده هم هستند، با خانم بابایی آشنا میشوند و وقتی پای خاطرات ایشان مینشینند و متوجه میشوند که مادر شهید هم هستند، تصمیم میگیرند که زندگی ایشان را بنویسند.»
روزنامه کیهان هم به همین مناسبت امروز نوشت: «قبل از انقلاب، بهصورت خانوادگی در مبارزات انقلابی حضور گستردهای داشتند. یک روز صبح زود، نظامیها آمدند داخل خانهشان و همهچیز و همهجا را گشتند. چون اعلامیهها را پنهان کرده بودند، چیزی نیافتند. درست روز قبلش هم رساله امام را به خانه دوستشان برده بودند.
محمد به شدت فعالیت انقلابی داشت و دستگیر هم شده بود. در فصل سرما و در شرایط کمبود نفت، محمد به همراه سلمان و بچههای مسجد وانت میگرفتند، به کوچهها میرفتند، پیتها را جمع میکردند، از این شعبه به آن شعبه میرفتند تا نفت پیدا کنند و عصر که میشد پیتها را پر از نفت به خانههای مردم میرساندند. خانم بابایی و دخترش هم از تهیه پارچه و ملحفه برای مجروحان تا درست کردن کوکتلمولوتوف و هر کاری برای کمک به مبارزان انقلابی لازم بود، دریغ نمیورزیدند. آقای بابایی همبازاری بود و بازاریها خانواده زندانیان را از نظر مالی کمک میکردند و او هم در همین مسیر بود.در خانهشان جلسات ماهیانهای با موضوع بحثهای انقلابی برگزار میشد که از جمله سخنرانهایش آقای امامی کاشانی بود.»
نظر شما