خبرگزاری مهر - گروه استانها: منزل شهید بابایی در استان قزوین نزدیک ۷۰ سال است که در ایام مختلف به ویژه دهه محرم میزبان عزاداران حسینی بوده و هرساله مراسم تعزیه در این مکان برگزار میشود.
این در حالی است که نام عباس را با سلحشوریها و دلاوریهای او در دفاع مقدس شنیده بودیم اما او خود را نوکر خاندان سیدالشهدا (ع) میدانست.
عباس را به آسمان میشناسیم، به شوق پروازش، به مبارزاتی که علیه نفس داشت و به تواضع بزرگ مردانهاش. کمتر داستانی از تعزیه عباس شنیدهایم، از لحن صوتش به هنگامی که لباس قاسم خوان به تن میکرد تا زمانی که پای روضه میزبان عزاداران میشد.
اهل محل بر این باورند که نوکری اباعبدالله (ع) میراث این خاندان است و صدای عزا هنوز هم که هنوز است از این خانه برمیخیزد.
غروب بساطش را جمع کرده و صدای اذان از گلدستهها شنیده میشود راهی خیابان سعدی میشویم. هوا کاملاً تاریک شده از کوچهای که نامش به نام عباس مزین شده و در سردر آن چهره عباس خودنمایی میکند وارد کوچه میشویم.
به راستی که چه شبی هم میزبان خانه باباییها شدهایم شبی که شهادت عباسین به تقارن آمده و یک عباس در کربلا ماندگار شده و عباس دیگر در مزار شهدا.
کوچه هنوز سادگی خود را حفظ کرده خانه آجرنمایی چشم نوازی میکند و سر در خانه خبر از احوال خانه دارد. از در چوبی وارد میشویم خانه جای سوزن انداختن نیست آقایان و بانوان در حیاط و داخل خانه با لباسهای عزا نشستهاند.
در بین جمعیت نشسته و به نظاره میپردازیم بساط تعزیه درست در وسط حیاط پابرجاست و حیاط با چند پله به داخل خانه منتهی میشود و پنجرههای چوبی که دور تا دور حیاط را احاطه کرده است سبب شده تا اهل خانه از پنجره تماشاگر تعزیه باشند.
رو به روی در ورودی روی پرچمی سنتی حک شده "حسینیه شهید بابایی" و دور تا دور خانه با پرچمهای عزا تزئین شده است و بین تمام پرچمهای عزا این نور چهره عباس است که با تصویری در وسط حیاط خانه را روشن نگه میدارد.
گویا مرسوم است سخنرانی روی منبر نشسته عزاداران را دقایقی به فیض معنوی برساند و تعزیه با رجزی آغاز میشود مرد سبزپوشی که قامت بلندی دارد علم را بلند کرده است. مخالف و موافق خوان تمام توان خود را برای ادای مطلب به کار میبرند.
تعزیه ۷۰ ساله در منزل شهید بابایی
حاج «حبیب زمانی» که داماد این خاندان است مسئولیت برگزاری تعزیه را به عهده دارد در حاشیه مراسم در گفتوگو با خبرنگار مهر میگوید: حاج آقا بابایی را همه میشناختند از گذشتهها ایشان با تعزیه و نوحهخوانی در بین مردم معروف بود و محبوبیت داشت.
وی اضافه میکند: بسیاری از اهالی مساجد ایشان را میشناختند و در گذشته ایشان مراسم عزاداری را در مسجد احمد بیگ برگزار میکردند و حالا حدود ۷۰ سال است که مراسم تعزیه در منزل ایشان برگزار میشود.
متولی برگزاری تعزیه ابراز میکند: شهید بابایی تا زمان شهادت در این محفل حاضر میشدند و علیاکبر یا قاسم خوانی را انجام میدادند یا حتی در ایفای نقش اسماعیل در تعزیه ذبح اسماعیل نیز بسیار خوش میدرخشیدند.
تاریخ همچون عباس کم دارد
وی با بیان اینکه تاریخ چنین عباسهایی را کم به خود دیده است میگوید: زمانی که ایشان فرمانده اصفهان شدند نیز خود را برای تعزیه به اینجا میرساندند در یکی از شبها بنا بود تا در نقش مرد عربی که زمین کربلا را به امام میفروشد ایفای نقش کنند که البته انتخاب نقش را خیلی اتفاقی با برداشتن یک نسخه انتخاب کردند. ایشان با پای برهنه و عبا بر دوش آنچنان تعزیه خواندند که گویی به راستی یک عرب تعزیه میخواند.
وی اشکهایی که از گوشه چشم سرازیر شده را پاک میکند و میگوید: علیاکبر خوانی ایشان نیز بسیار طنینانداز بود و با لحن شمرده شمردهای ادا میشد زمانی که همراه او بودم به شوخی میگفتم که نباید کلمات را کشیده ادا کنی و او لبخند میزد.
آقای زمانی دو بیت از تعزیه علی اکبر را به سبک عباس برایمان میخواند و بیان میکند: سبک خندههای عباس لبخند گونه بود و عادات ویژهای داشت اما در تمام دوران بسیار خاکی و خودمانی بود.
شهید بابایی یاور نیازمندان بود
وی اضافه میکند: پس از دریافت حقوق ماهانه خریدهایی انجام میداد و به تبعیت از مولا امیرالمومنین آنها را به دست نیازمندان میرساند و حالا که سالهاست در جمع ما نیست هنوز هم یاد او زنده است و در هر تعزیه خودنمایی میکند.
زمانی در پایان صحبتهایش میگوید: خاطرات خادمی این خاندان در مسیر اباعبدالله (ع) بسیار است گویی این خادمی از کودکی با آنها متولد شده بود مادر ایشان پسر از فوت همسرشان تا بیست سال یک تنه علم امام حسین را در عزا بلند میکرد اگر چه ما هم کنارش بودیم اما بیشتر کارها از جمله پذیرایی از مهمانان ابا عبدالله در تعزیه به عهده خود ایشان بود و حالا پس از آسمانی شدنشان ما در تلاشیم تا چراغ تعزیه را روشن نگاه داریم.
به جمع مهمانان باز میگردیم تعزیهخوان در نقش کسی که نقاب سیاه به صورت دارد به دل لشکر میزند و به نبرد با اکبر میپردازد صحنههای زیبای شمشیر زنی انجام میشوند و در این میان چهره نقاشی شده عباس بابایی درست در روبه روی مجلس خودنمایی میکند لبخند او چنان است که گویی خود نظاره گر اصلی تعزیه است.
محمد بخشینیا را همه میشناسند پیرغلام و از سابقون تعزیه در حالی که محاسن خود را در راه اباعبدالله سفید کرده گوشهای به نظاره نشسته است. اهل هنر میگویند حالا که توان شیپور زنی ندارد بازهم در سن ۸۵ سالگی به عنوان پیرغلام اباعبدالله (ع) نسخه خوانی میکند.
محمد بخشی نیا در گفتوگو با خبرنگار مهر اظهار میکند: سال ۴۷ به عنوان شیپور زن وارد قزوین شدم و با بزرگان تعزیه از جمله حاج آقا بابایی آشنا شدم عباس را هم از همان سالها میشناسم زمانی که به همراه پدر حاضر میشد و نسخهخوانی میکرد.
وی ادامه میدهد: تعزیهخوانی آنچنان با خاندان بابایی عجین بود که گویی از بدر تولد با آنان بوده است خود حاج آقا نیز مال و جان خود را در این راه گذاشته بود و بسیاری از نسخههای تعزیه را با دست خط خود مینوشت یا زرهها را خود به تنهایی میبافت.
شهید بابایی هر جمعه خود را به تعزیه میرساند
پیرغلام تعزیه میگوید: عباس هم همراه پدر بود از زمانی که سرباز و افسر هوایی شده بود هر جمعه خود را به تعزیه میرساند و نسخهای را که درخور او بود میخواند.
وی با اشاره به اینکه مراسم تعزیه در مناسبتهای مختلف در این خانه برگزار میشد اضافه میکند: یکی از تعذیههایی که توسط او خوانده میشد تعزیه ذبح اسماعیل بود که او به شیوه متفاوتتری این تعزیه را ادا میکرد.
وی میگوید: در عید قربان برای خواندن تعزیه در منزل ایشان حاضر شدیم و حاج آقا را با چشم گریان دیدیم روبه ما گفت که امسال دو قربانی داشته یکی گوسفند برای اسماعیل و دیگری عباس در راه خدا بوده است.
بخشی نیا تصریح میکند: شنیدن این خبر حال همه ما را منقلب کرد بخاطر دارم که برای تشییع پیکر ایشان ما با همین شیپور و طبل تعزیه در پلیس راه حاضر شدیم و آن پیکر مطهر را تا مزار شهدا همراهی کردیم.
وی در پایان صحبتهایش میگوید: عباس چهرهای تکرار نشدنی در تاریخ بود که با جان و دل به ابا عبدالله خدمت میکرد.
با نعره یزید علم بر زمینمیافتد سپس دستانی که برای رفع عطش طفلان حسین مشک به دست داشت یکی پس از دیگری بریده میشوند تیری از کمان حرمله رها شده و به چشمان عباس نشسته است.
زنان این سوی حیاط مویه میکنند و مردان کمی آهستهتر اشک میریزند عباس به زمین نشست و گویی همراه او آسمان به زمین و خورشید به گل و زمان به عزا نشسته است.
در وداع آخر حسین به بالین برادر میرسد کمری از حسین خمیده و عزایی به دل نشسته است جانی بر پیکر عباس نمانده و حسین چنان است که گویی لشکر از دست داده زینب به جای خواهر و مادر برای عباس سوگواری میکند.
تعزیه با نوحهسرایی و دعا خاتمه مییابد و عزاداران با شنیدن نام عباس یک صدا صلواتی ختم میکنند چراغهای عزا یک به یک خاموش میشود اما گویی نور چهره عباس هنوز از روبه رو روشن است.
شهادت راه مردان خدا و چه بسا راه عباسها است برای مردان خدا دشت کربلا یا آسمان کبریا فرقی نمیکند.
۱۵ مرداد سالروز شهید عباس بابایی را پشت سر گذاشتیم اما به راستی داستان عباسها در شب تاسوعا روایتی مشابهی است که در دو بخش تاریخ حک شده و بیشک کتاب شهادت هنوز ورقهای نخوانده بسیار دارد.
نظر شما