خبرگزاری مهر، گروه بین الملل: بسیاری از کارشناسان سیاسی معتقدند که بزرگترین صحنه تقابل در دنیای کنونی شرق آسیا است چرا که چین به عنوان یک قدرت بزرگ اقتصادی پتانسیل لازم برای کنار زدن آمریکا از محوریت نظام جهانی را دارد. آمریکا نیز با علم به این مسئله در چند سال اخیر با کاهش حضور در غرب آسیا بیشترین تمرکز خود را بر شرق آسیا گذاشته است. در این میان تایوان به کارت بازی آمریکا برای فشار بر چین تبدیل شده است. چین نیز با تاکید بر حاکمیت خود بر تایوان هر گونه تلاش برای جدایی این جزیره را محکوم کرده است. سفر اخیر «نانسی پلوسی» رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان بار دیگر این جزیره را در کانون مسائل بین الملل قرار داد. در روزهای اخیر نیز گروهی از نمایندگان کنگره آمریکا با سفر جنجالی و تحریک آمیز خود به این جزیره، بر خشم سران پکن افزوده اند. با نگاهی به تحولات فوق الذکر، این فرضیه مطرح و تقویت میشود که آمریکا و چین در مسئله تایوان و شرق آسیا ممکن است به رویارویی محدود نظامی روی بیاورند.
اهمیت این مسئله باعث شد که خبرگزاری مهر در پروندهای تحت عنوان «نبرد عقاب و اژدهای زرد» ۱۳ مطلب در قالبهای مختلف منتشر کند. همچنین در این راستا، نشستی با حضور دکتر «حامد وفایی» استاد دانشگاه تهران، دکتر «ثمانه اکوان» پژوهشگر مسائل آمریکا و دکتر «عزیزالله حاتم زاده» پژوهشگر اندیشکده ایران یوریکا برگزار شد تا دورنمای تقابل آمریکا و چین در شرق آسیا مورد واکاوی قرار گیرد. در ادامه بخش نخست این نشست آمدهاست:
* سفر نانسی پلوسی رئیس مجلس نمایندگان آمریکا به تایوان عبور از خطوط چین تفسیر میشد این سفر آنچنان مهم بود که رزمایش شدید و قاطعی از طرف چین در اطراف تایوان برگزار شد و بسیاری بر این باور بودند چه بسا جنگ در شبه جزیره تایوان شروع شود. ریشه تنش آمریکا و چین در شرق آسیا چیست و اساساً چرا شرق آسیا برای آمریکا اینقدر مهم شده است؟
وفایی: موضوع چین و چالشها و تنشهایی که با ایالات متحده دارد یکی از مسائل مهم در نظام بین الملل است که جا دارد خیلی دقیق، جزئی و موشکافانه به آن بپردازیم. البته متأسفانه در کشور ما به طور تخصصی به این مساله پرداخته نشده است. یک مشکلی که در این حوزه در ایران داشتیم عمده تحلیلهایی که درباره مسائل چین و ایالات متحده صورت میگیرد با استفاده از منابع غربی است یعنی نگاه غربی است که در ایران جاری و ساری است. به هر حال وقتی شما میخواهید تحولات یک معادلهای را بررسی کنید باید اطلاعات مربوط به دو سوی معادله را دریافت کنید. در ایران عمدتاً نگاه غالب، نگاه آمریکایی است. نتیجه این شده که خیلیها در ایران منتظر جنگ در تایوان بودند و این انتظاری بود که آمریکاییها از اتفاقات آن منطقه داشتند. در حالی که چینیها انتظار و بنای جنگ نداشتند و بنای ورود به میدان درگیری و تنشهای سیاسی و امنیتی در آن منطقه را ندارند.
برای اینکه این فضا را تحلیل کنیم اول باید یک کلیتی از فضای نظام بین الملل و تحولات جنوب شرق آسیا داشته باشیم و در قالب آن فضا، تحولات اخیر منطقه و اتفاقاتی را که حول جزیره تایوان افتاده بررسی کنیم. امروز در نظام بین الملل یک جریان کلان در یک دهه آغاز شده که من از آن به «تخلیه آرام پتانسیل قدرت از آتلانتیک به پاسفیک» یاد میکنم. این یک جریان کلان در نظام بین الملل است که هم کشورهای غربی و هم شرقی به آن اذعان دارند و این نکته مهمی است.
در زیر چتر چنین فضا و جریانی که در حال اتفاق افتادن است، تحولات زیادی در یک دهه اخیر رخ داده که اگر بخواهیم جزئی به آن نگاه کنیم راهبرد نگاه به شرقی که خیلی از کشورهای شرقی و غربی، همسایههای خودمان از جمله ترکیه، رژیم صهیونیستی، سعودیها و حالا جمهوری اسلامی در دستور کار قرار داده اند، همه بر همین مبناست. یعنی نقاط قرمز جهان به جنوب شرق آسیا و منطقهای که در ادبیات روابط بین الملل به آن «ایندوپاسفیک» میگویند متمرکز میشود. بنابراین یکسری از تحولات کلان در نظام بین الملل به منطقه جنوب شرق آسیا منتقل شده است، پایگاههایی که آمریکاییها در کره و ژاپن دارند.
اگر تحرکات نظامی را که در آن حوزه اتفاق افتاده رصد کنید، بلوک بندیهایی که آمریکاییها در آنجا انجام میدهند و مجموع این اتفاقات و تحولات نشان میدهد ما باید بیش از پیش به این منطقه توجه داشته باشیم. در این فضای کلان یکسری نقاط بیش از بقیه مورد توجه هستند؛ این نقاط یا خودشان ظرفیتهای اقتصادی، امنیتی و سیاسی دارند یا گذرگاه و تنگه هستند و یا اگر به گروه بندیهای نظام بین الملل نگاه کنیم جزو مناطقی به شمار میروند که دو جبهه مقابل هم در نظام بین الملل، روی آنها اختلاف نظر دارند. یکی از این مناطق تایوان است.
برای اینکه تحولات تایوان را تحلیل کنیم اول لازم است یک بررسی اجمالی نسبت به تاریخ این جزیره داشته باشیم. حقیقتاً جدا از این مسائل رسانهای و سیاسی، تایوان برای کیست؟ اول باید این موضوع را بدانیم، بدون اطلاع از آن به فضای رسانه غربی غرق میشویم؛ اتفاقاتی که مورد نظر آنهاست. بعد از آن لازم است از تحولات کلان در نظام بین الملل و به خصوص جنوب شرق آسیا اطلاع داشته باشیم و بعد مناسبات بین چین و آمریکا را تحلیل کنیم. از مجموع این سه گامی که برمی داریم میتوان به یک جمع بندی رسید که آنجا چه خبر است.
* مختصری در ارتباط با این سه گام مشخص، توضیح دهید؟
وفایی: خیلی مختصر درباره مالکیت تایوان بگویم، اگر تاریخ را مطالعه کنیم تا ایامی که بحث استعمار است و پرتغالیها تایوان را کشف و نیروهای انگلیسی به آن وارد و خارج شدند را کنار بگذاریم، بعد از جنگ جهانی اتفاقاتی میافتد به طوری که علناً و رسماً تایوان به چین داده میشود. تایوان جزو جزایری بود که تحت اشغال ژاپنیها قرار داشت و بیانیههایی که صادر و توافقات نهایی مطابق با متونی که بعد از جنگ جهانی برای تسلیم ژاپنیها نوشته شد و نظام بین الملل همه اینها را پذیرفتند، تایوان بخشی از چین شناخته شد و استانی در جنوب چین به نام فوجیان است.
بنابراین تایوان به عنوان یکی از بخشهای این استان شناخته شد و نقشههای مربوط به قبل از جنگ جهانی و حتی ۲۵۰ سال پی ش، تایوان را بخشی از چین شناسایی کرده است. به لحاظ روابط بین الملل، تایوان در اختیار چینیها قرار گرفت بعد از انقلابی که در چین اتفاق افتاد و کمونیستها سر کار آمدند، نیروهای جمهوری خواه چین که پیشتر حاکم بر چین و ساکن در پکن بودند به تایوان فرار کردند. چون آنها حاکمان چین بودند و تا تثبیت حکومت کمونیستها در این کشور که مدتی طول کشید در تایوان ماندند. جالب است در این دوران کسانی که به تایوان رفتند و در تایپه مستقر شدند در صدر آنها «چیانگ کایشک» ژنرال نظامی بود. برای مدتی میگفتند حکومت کل چین از طریق تایوان اداره میشود و سازمان ملل هم این را به رسمیت میشناخت.
در پاسخ به کسانی که امروز میگویند تایوان برای چین نبوده، باید گفت که یک مدتی پایتخت چین در تایوان بوده و این را سازمان ملل به رسمیت شناخته بود و کرسی دائم شورای امنیت را که در اختیار چین بود در اختیار تایوان قرار داد. به این صورت مسجل بود که تایوان بخشی از چین است و اگر کشور و منطقه دیگری بود، این موضوع مورد قبول واقع نمیشد مثل اینکه کرسی ایران را در سازمان ملل به کشوری در آسیای مرکزی بدهند. معلوم است به ایران ارتباطی ندارد اما وقتی پایتخت به اصفهان منتقل میشود مشخص است اصفهان بخشی از ایران است. در بیانیه قاهره به وضوح اشاره شده جزایری که تحت اشغال ژاپنیها بوده باید به چینیها برگردد، این یک بحث در حوزه تاریخی.
در مسائل سیاسی چینیها یک موضوعی دارند که یکی از اصول اساسی در روابط خارجی شأن است و آن اصل «چین واحد» است. این را سازمان ملل بعد از اینکه کرسی شورای امنیت را به جمهوری خلق چین بازگرداند و پکن پایتخت این کشور شد. اصل چین واحد را چینیها به عنوان یک مبنا قرار دادند که به این معناست قلمروی سرزمینی چین یک پایتخت دارد و یک حکومت بر این مجموعه حاکم خواهد بود. هر کشوری که با چین وارد روابط دیپلماتیک شده، اصل چین واحد را به رسمیت شناخته است از جمله جمهوری اسلامی. تهران تمامی بیانیههایی که بعد از ماجرای تایوان صادر کرد این در آن درج شده بود که ما پایبند به چین واحد هستیم و بر مبنای این یک چین داریم و مقامات تایوان قلمرو خود را «جمهوری چین» مینامند. ایالات متحده چین واحد را به رسمیت شناخته و در سه بیانیه صادر شده -که وقتی روابط دیپلماتیک ایالات متحده و چین آغاز شد- چینیها خیلی فشار آوردند و اصل چین واحد را در آنجا گنجاندند و آمریکاییها هم آن را پذیرفتند. همین اواخر بایدن در گفتگویی که بایدن با «شی جین پینگ» رهبر چین داشت این مورد تاکید قرار گرفت و آمریکاییها باز هم گفتند ما این را قبول داریم. بحث قومی هم وجود دارد جالب است بدانید تایوانیها از لحاظ زبان، چهره و قومیت چینی هستند.
بحث نظامی شدن فضا در آنجا خیلی دور از ذهن است مگر اینکه آمریکاییها اقدامی را انجام دهند در غیر این صورت چینیها اصلاً به دنبال جنگ در آن حوزه نیستند هم به لحاظ قومی و هم اینکه آنجا را بخشی از سرزمین خودشان میدانند. سفر خانم پلوسی به آنجا بدون اطلاع پکن به عنوان تجاوز به حاکمیت سیاسی شأن ارزیابی کردند. در ساختار سیاسی دولت چین، در استانداریهایشان، استانداری هم برای استان تایوان دارند که کارهای تایوان را انجام میدهند. یک در هم پیوستگی به این صورت دارند البته این موضوع مربوط به آمریکا نیست و بخشی از خود تایوانیها نیز قائل به جدایی از چین هستند.
اما نکته مهم این است که امنیتی شدن و نظامی شدن فضا در جنوب شرق آسیا و ایندوپاسفیک به نفع ایالات متحده است و علت این است که ابتکار عمل در این حوزهها دست آمریکاست زیرا بیشترین بودجه و تجهیزات نظامی دنیا، حاکمیت دلار، بیشترین ابزار تحریمی و نبرد اقتصادی با توجه به ساختارهای اقتصادی که در نظام بین المللی تعریف شده در اختیار آمریکاست. این سناریو همان سناریویی است که برای پوتین پیچیده شد. اینک روسها در بعضی از حوزههای ژئوپلتیک و مسائل راهبردی، ابتکار عمل با آنها نیست. الان فضای رسانههای غربی به شدت به ضرر روسیه است، به این علت که روسیه در مقابل امپراتوری رسانههای غربی رسانهای ندارد. تحریمهایی که علیه روسیه اعمال شد تا سالها گریبانگیرشان خواهد شد به این علت که ابتکار عمل در بازی تحریم به دست غربی هاست و بحث نظامی که اصلاً آمریکا به آنجا وارد نشده است.
بنابراین چینیها به هیچ وجه علاقه مند به درگیری نظامی، امنیتی شدن جنوب شرق آسیا و محیط پیرامونی نیستند و این را در نظر بگیرید آنجا در همسایگی چین است، به همان میزان که جمهوری اسلامی نگران ناامنی در عراق است، چین گریزان است از اینکه در مرزهایش توپ و تیر شلیک شود و این خواسته آمریکایی هاست و چینیها با چیزی که بعضیها از آن به عنوان «خرد چینی»، «احتیاط چینی» یا «برنامههای راهبردی چین» یاد میکنند به هیچ وجه به دنبال نبرد در این حوزه نیست. چین فی النفسه به دنبال جنگ نیست ولی طبیعی است وقتی به عنوان قدرت شورای امنیت، پرجمعیتترین کشور دنیا، رتبه دوم اقتصاد جهان مورد حمله قرار بگیرد، ناگزیر پاسخ خواهد داد. بنابراین خود چین به هیچ وجه به دنبال نظامی سازی نیست مگر اینکه با تحریکات آمریکا یا کشورهای غربی اتفاق دیگری رخ بدهد.
* ریشه درگیری بین چین و آمریکا بر سر تایوان به چه مسائلی برمی گردد؟ چرا آمریکا برخلاف تعهدات قبلی که چین واحد را پذیرفته بود، آشکارا به نقض حاکمیت چین روی آورده است؟
اکوان: مساله چین و آمریکا در چند حوزه خلاصه میشود، یکی آن چیزی که ما در مطبوعات و رسانهها میبینیم و خیلی علناً راجع به آن صحبت میشود؛ مسائلی همچون چین قدرت دوم اقتصاد جهان است و طی یک دهه آینده قرار است جای آمریکا را از لحاظ اقتصادی بگیرد و این باعث هشدار و نگرانی در آمریکا شده است. چیزی که کمتر دیده میشود اما این است که از نظر آمریکاییها چین موازنه نظامی منطقه در منطقه شرق آسیا را بر هم ریخته است. سالیان سال است که چین در منطقه کارهای تولیدات نظامی انجام میدهد، تسلیحات مختلف تولید میکند؛ این دانش بومی است و از آمریکا و کشورهای غربی نگرفته و نسبت به ژاپن و استرالیا که در جبهه غربی در منطقه شرق آسیا قرار دارند، این موازنه را بر هم ریخته است. این موضوعی است که الان آمریکاییها و رسانههای آمریکایی روی آن کار میکنند و به آن میپردازند، در حالی که قبل از آن، این مساله مطرح نشده بود.
در دوران بایدن توافق تولید زیردریایی هستهای با استرالیا به دلیل اینکه فرانسه در تولید این زیردریاییها تعلل میکرد به هم میخورد و بایدن وارد میشود و پیمان «آکوس» را با استرالیا میبندند. دقیقاً همین است یعنی حوزه شرق آسیا باید به جایی برسد که آن موازنه قوی که بین چین، ژاپن و استرالیا بود، برقرار شود. علتهای دیگر هم وجود دارد. آمریکا سال هاست می بیند که کشورهای دنیا سیاستهای نگاه به شرق را دنبال میکنند. اگر باز هم بخواهیم اقتصادی به آن نگاه کنیم حتی هم پیمانان خودش در مناطق دیگر مثل رژیم صهیونیستی و عربستان درگیریهایی که بین جبهه شرق و غرب به وجود میآید اکثراً به نفع جبهه شرق تمام میشود. مثلاً در عربستان با بن سلمان صحبت میکنند میگویند باید میزان تکیه به سرمایه گذاریهای چینی را کاهش دهید و این را نمیپذیرد حتی رژیم صهیونیستی هم نمیپذیرد و گاهی آمریکا و رژیم صهیونیستی وارد تنش شده اند.
مساله مهمی که در اخبار تکنولوژی و فناوریهای روز به آن میپردازند اما در حوزه روابط بین الملل و سیاست خارجی به خصوص در ایران اصلاً دیده نشد، تولید نیمه هادیها یا چیپ ستها که تایوان ۹۲ درصد چیپ ست کل دنیا را تولید میکند. مسئله این است که آمریکا تحریمهایی مبتنی بر فناوری بر چین اعمال کرده بود و پکن هم میخواست این را تلافی کند و تایوان را به مرحلهای برساند که صادراتش به آمریکا و سایر کشورهای اروپایی را کاهش دهد که صنعت چیپ سازی یا صنعت فناوریهای نیمه هادیها همه در دست چین باشد. این اتفاقات استراتژیک تر از بقیه است چرا که تمام کارخانهها مثل تسلا، اپل و … تمام فناوری روز در دست تایوان است و این باعث میشود چین از این مساله استفاده کند و بخواهد کار خودش را پیش ببرد.
اگر همه اینها را کنار هم قرار دهیم به این نتیجه می رسیم تولید تنش در منطقه شرق آسیا درست است که هزینههایی برای آمریکا و به خصوص اروپاییها خواهد داشت اما در نهایت چون آمریکاییها از ماجرای افول و نگاه به شرق میترسند، میگویند ما این هزینه را میپذیریم حتی جنگ نظامی راه میاندازیم و در این مساله بسیار مشتاق هستند. الگوی آمریکا همان سیستمی است که روسیه را به جنگ اوکراین کشاندند یعنی از این طریق اگر درگیری نظامی در منطقه شرق آسیا صورت گیرد، موازنه نظامی برقرار میشود چون پکن به جای انبار کردن تسلیحات، مجبور به استفاده از سلاحهای خود میشود؛ در این صورت موازنه بر هم میخورد و چین از لحاظ نظامی و اقتصادی ضعیف میشود.
از طرفی برخلاف سایر کشورهای جهان، منطقه غرب آسیا و آسیا کمتر از آمریکا، اروپا و همچنین چین درگیر مساله کرونا هستند. بنابراین اگر جنگ شود، موازنه نظامی برقرار میشود. اگر بتوانند استقلال تایوان را به رسمیت بشناسند که الان فقط چند کشور به رسمیت شناخته اند میتوانند مساله چیپسِت ها و همین طور ماجرای اقتصاد را حل کنند. در حوزه فناوری رقابتهایشان با چین را به مرحلهای برسانند که آمریکا همچنان دست برتر را داشته باشد و همانطور که جلوی فناوری ۵ G را گرفت که چین به تمام دنیا صادر نکند و به خصوص اروپا عقب نشینی کرد، در حوزه چیپست ها و فناوریها نوین همچنان آمریکا حرف اول را در منطقه بزند.
* آمریکا و کشورهای غربی در این مسیر چه هزینههایی را متحمل و متقبل خواهند شد؟
اکوان: با توجه به بحران انرژی که در کل دنیا وجود دارد، اگر بحران اقتصادی و کمبود کالاهای اساسی به آن اضافه شود خیلی شدیدتر میشود. آمریکاییها اگر بخواهند تحریمی علیه چین اعمال کنند، شاید اروپاییها دیگر همراهی نکنند. چون میگویند مواد غذایی و انرژی از روسیه میآید که تحریم است؛ چین، ایران ونزوئلا هم که تحریم هستند، پس از کجا باید کالاهای اساسی و انرژی تأمین کنیم.
اگر جنگی صورت بگیرد مرزبندی بین جبهه شرق و غرب کاملاً مشخص شده و یک خط قرمزی بین ۲ جبهه کشیده میشود. ممکن است در بعضی جبهههای دیگر با همدیگر همچنان درگیری داشته باشند مانند حوزه آفریقا یعنی جبهه شرق و غرب در این حوزه درگیر باشند. اما به نظرم کشورهای غرب آسیا و حتی رژیم صهیونیستی خیلی وقت است که تکلیف خود را مشخص کرده اند. اگر آمریکا بخواهند چین را از معادلات اقتصادی جهان کنار بزنند آمریکاییها و اروپاییها به شدت ضرر میکنند اما منافع ملی آمریکا برای اینکه در قدرت اول دنیا بماند ایجاب میکند این هزینه را بپردازد و متحدانش را مجبور به پرداخت هزینه کند.
در صحبتهایتان اشاره کردید که دور از ذهن است چین به تایوان حمله کند. من با نظر شما مخالفم چرا که ما در قضیه روسیه و اوکراین هم دیدیم، مردم اوکراین با روسیه به نوعی نژاد مشترک و ارتباطات داشتند اما کار به جایی رسید که روسیه به قول خود پوتین مجبور به دخالت شد. یعنی شرایط به گونهای مهیا شد که روسیه حمله کند و از صحبتهای پوتین اینطور بر میآمد که حمله پیشدستانه باشد.
در تایوان هم به نظر میرسد این سناریو را دور از ذهن ندانیم. رزمایش چین در مقابل سفر پلوسی این واقعیت را به خوبی به تصویر کشید؛ رزمایشی که تا الان هم ادامه دارد و به نظر میرسد تا مدتها تداوم داشته باشد از جمله پرواز جنگندهها و عملیات تمرینی دیگری که انجام میدهند. چین کشوری نیست که در نهایت به تایوان حمله نکند. یعنی اگر کار به جایی برسد که چین تنها گزینه اش گزینه نظامی باشد قطعاً این کار را خواهد کرد.
وفایی: اینکه شما میگوئید مجبور شود آن شرایط خاص است. نبرد در تایوان باید چند طرف داشته باشد یک طرف بحث دخالتهای خارجی و اینهاست که خانم دکتر گفتند حاضرند هزینههایش را بدهند. درست است یک طرف نبرد تایوانیها هستند طبق نظرسنجیهایی که در خود تایوان صورت گرفته است مردم تایوان اصلاً علاقه مند به جنگ نیستند و این خیلی فرق میکند با شرایط اوکراین و روسیه. تایوانیها جمعیت کم و کشور مرفهی دارند و در حوزه فناوریها پیشرو هستند. بنده تصاویر و پخشهای زنده رسانههای چینی و تایوانی را که مشاهده میکردم در آن منطقه این مسئله اصلاً جدی گرفته نمیشود. در جنوب چین و جنوب تایوان تصاویری بود که یک نفر در گوشه خیابان سیب زمینی یا اسنک میفروشد و از بالای آن هواپیماهای نظامی رد میشوند و یا زمانی که تانکها در حال عبور هستند، مردم در گوشه و خیابان مشغول خرید و … هستند. مثلاً پیرزنی در تراس خانه خودش در تایوان لباس پهن میکند، اصلاً فضا جنگی نیست.
هر نبردی چند طرف دارد اگر به اتفاقاتی که در اوکراین و روسیه افتاد، نگاه کنیم به این نتیجه می رسیم که روسها از ماهها قبل شروع به خروج سرمایههایشان از بانکهای غربی کرده بودند و یا نوع چیدمانی که در منطقه شکل میگرفت و تحرکات ناتو در مرزهای روسیه موید جنگ بود.همانطور که رهبری اشاره کردند که تحرکات ناتو در آنجا مهم بود. یکی از عوامل اصلی در ناتو تحریکاتی بود که این ائتلاف در آنجا انجام داده بود. اگر روسیه هم حمله نمیکرد جنگ در آن منطقه اتفاق میافتاد.
تایوان به هیچ وجه خواستار جنگ با چین نیست چون بازنده مسلم است. اگر نقشه جهان را نگاه کنید، نسبت تایوان به چین مثل تنب کوچک به ایران است. تنب کوچک به ایران حمله کند، چه کار کند؟ بعد از ۱۰ دقیقه که از جنگ گذشت، جنگ تمام میشود. تایوان با خاک یکسان میشود.
سابق بر این با توجه به ادبیات چین در داستانهای کهن چینی، «شاه میمون ها» است که خاصیتش این است که چهره خندانی دارد و خودش را تبدیل میکند به آن چیزی که میخواهد به آن حمله کند. این مدلی بود که چین در سالهای توسعه اجرا کرد که اصطلاحاً میگویند بزرگترین برند جهانی چین بود. امروز این مدل به مدلی دیگر تغییر کرده است. مدلی که امروز چینیها دنبال میکنند، نمایش بی سابقهای در چین است که شخصیتهای جالبی دارد. یکی دو تا از شخصیتها رزمجو و جنگنده هستند. چین این روزها در قالب آن شخصیت هاست. اصل قصه نمایش است و قرار نیست کسی حمله کند. سالهای سال کلیدواژه اصلی و اولویت اول در مسائل چین، توسعه بوده است. توسعه با جنگ جور در نمیآید.
آقای پوتین در این سالها روسیه را خوب پیش میبرد. در بسیاری از حوزهها اتفاقات خوبی میافتاد که ترمز آن کشیده شده است. دغدغه آقای پوتین این است که من چند تانک به جبهه بفرستم و کدام ژنرال خیانت کرده است. ۱۸۰ درجه با توسعه ناهمخوان است. چین این مسئله را میداند یعنی اگر اقتصاد اولویت اول شما میشود در یک اتاق شیشهای وارد میشوید. اتاق شیشهای با یک تیر خورد میشود و چین کاملاً با آن آشناست.
اگر قرار است جنگی در مقیاس بزرگ شکل بگیرد، چین آن ظرفیت را برای مبارزه با آمریکا ندارد و چین و رهبر این کشور با صراحت این مطلب را گفته است. ما یک کشور در حال توسعه هستیم و اگر قرار باشد با کسی بجنگید قبل از آن باید ظرفیت خودتان را بسنجید. چین می فهمد و اگر قرار باشد جنگ بشود، با تایوان نمی جنگد. روسیه با اوکراین می جنگد. سلاحها و موشکهای کجا در تایوان وجود دارد؟ چین این را میداند تعداد ناوهای هواپیمابر، تعداد هواپیماهای جنگی، شمار سلاحهای اتمی و تعداد زیردریاییهایی که در استرالیا و جاهایی که دارند و.... چین به تمام اینها آگاه است. ورود چین به این فضا نامحتمل است مگر اینکه اتفاق دیگری بیفتد.
نکته دیگر این که در چهار دهه اخیر، «توسعه» اصلی ترین کلیدواژه سیاست داخلی و خارجی چین بوده و این مهم است. در یک دهه اخیر، «امنیت» به آن اضافه شده است. «توسعه» و «امنیت» دو کلید واژه مهم چین هستند. اینکه نگاه کنید و میبینید روز گذشته نفر دوم سازمان سی آی ای گفت ما در کنار گروههای تروریستی اولویت مان چین است. در بسیاری از مسائل امنیتی غربیها و امریکاییها، چین به عنوان تهدید راهبردی اول شناخته میشود. اینها به همان موضوع بر میگردد.
امروز امنیت به دومین کلیدواژه سیاستهای چین تبدیل شده است اما امنیتی که چینیها به دنبال آن هستند دو معنا دارد: معنای اول به معنای سخت و سنتی است. ناو هواپیمابر، زرادخانه، موشک، هواپیما و.... بخش دوم و معنای دوم آن امنیت به معنای مدرن آن است. امنیت انرژی، امنیت مواد غذایی، امنیت مبادلات مالی و چین در چارچوبهای چندجانبه که تعریف کرده، آن را دنبال میکند. مبادلاتی که چین با روسیه بدون دلار انجام میدهد، در این چارچوب است. کارهایی که چینیها انجام میدهند، چین طرحی را در سالهای اخیر دنبال کرده تحت عنوان «یک پهنه، یک راه» کارهایی که تحت عنوان جاده ابریشم دیجیتال انجام میدهد، در این چارچوب است. معادلاتی که چینیها در همکاریهای شانگهای با روسیه دنبال میکنند، ایران و نیز هند و پاکستان را وارد کردند در این عرصه است.
چین و تایوان هر دو طرف راضی به جنگ نیستند. در نظر سنجی های داخل تایوان، انتقاد زیادی به سفر خانم پلوسی به این جزیره شده بود. سرمقالههای فراوانی در تایوان بود که مخالفت با سفر پلوسی به تایوان را منعکس میکرد.
اگر مثلثی را ترسیم کنیم، نه چین و نه تایوان علاقه مند به جنگ نیستند. آمریکا ممکن است اقدامات تحریک آمیز بر مبنای منافع امنیتی و نظامی شدن منطقه که به سود اوست انجام دهد. اینکه چه اتفاقی میافتد بحث دیگری است. در آن حالت اقدامی که چین میکند، واکنش است. مثل ما که در برابر عراقیها دفاع کردیم و تهاجم نکردیم. چین دقیقاً این فضا را در ذهن دارد. بستگی به این دارد که خط قرمز آمریکاییها و غربیها تا کجا ادامه پیدا میکند. چقدر غربیها حاضر میشوند هزینه بدهند. ورود چین به این فاز ضربه شدیدی به اینها میزند.
در دو الی سه سال کرونا، اقتصاد چین متمرکز بر داخل شد. علت هم قرنطینه و مسائل دیگر بود. چین تستی هم انجام داد. در عین حال که بسیار محتاطانه عمل میکردند و تست کرد که اگر اقتصاد چین بسته شود، چه اتفاقی میافتد. در را نیمه باز کرد و در بنادر شانگهای صدها هزار بنادر و کشتی و کانتر معطل ماندند که چین اجازه بدهد. چون چین از تک تک اجناس که از خارج میآمد، تست کووید میگیرد. کارخانههای جهان این حجم ورودی را نمیتوانند تک به تک تست کنند. هزاران کشتی در آنجا معطل هستند. در نقشه کشتیهایی که در بنادر چین هستند، میبینید اقتصاد، توسعه و رشد اقتصادی چین، در کرونا ضربه خورد اما ضربه بیشتر را غربیها خوردند و این برای چین بسیار پرمعناست. اگر یک زمانی لازم باشد که چین اقتصاد خود را ببندد، اول اروپا از بین میرود. بخش زیادی از مبادلات تجاری اروپاییها با چین است و از بین میرود. باتریهای لیتیومی در چین تولید میشود. غربیها در چین تسلا تولید نمیکنند و تمام تراشههای گوشیهای آیفون در چین است. چین به نوعی یک تست گرفت که متوجه بشود چه خبر است. به این نتیجه رسید که ما ضربه میخوریم اما طرف مقابل بیش از ما ضربه میخورد.
فضایی که چینیها به دنبال آن هستند، در این فضا است نه اینکه سنگر بگیرند و پیروز جنگ شوند. مگر آنکه از مثلثی که گفتم آمریکاییها به حدی برسند که یک حرکت محیرالعقول انجام دهند که با توجه به تحولاتی که امروز در اوکراین است و درگیریهایی که اروپاییها در منطقه دارند، بعید به نظر میرسد آمریکا یک جبهه جدیدی در این جا باز کنند. اینکه آمریکاییها چه میکنند را کارشناسان امریکایی میدانند.
اینکه ما منابع شرقی را نمیبینیم، همین است. ایران هم الان شبیه بلومبرگ و فضای غربی است و همه منتظرند جنگ بشود. در حالی که این نه به نفع ایران است و نه گفتمان حاکم بر آن بلکه چیزی است که رسانههای غربی پمپاژ میکنند و به دنبال منافع خود هستند. مثل فضای پیاده روی اربعین است. چطور در رسانه آن را مطرح میکنیم. این رسانه ماست و به آن علاقه داریم و رسانههای ما پر میشود ولی در رسانههای غربی نیست. چیزی که آنها نمیخواهند را مطرح نمیکنند اما ما چیزی که نمیخواهیم را نه تنها مطرح میکنیم بلکه بعد از سفر پلوسی در تیتر روزنامهها این گونه استنباط میشود که همه منتظر جنگ و حمله هستند. در حالی که نه گفتمان، نه منافع و نه برائت جمهوری اسلامی بلکه تنها برداشتی از رسانههای غربی است.
ادامه دارد …
نظر شما