خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - محدث تکفلاح: از سالهای تحصیل در دبستان، «بنی آدم اعضای یکدیگرند» را زیاد شنیدهایم. کمک به همنوع، هم آئین و انسانهای دردمندی که برایشان از دست کاری برمیآید همیشه مطلوب جامعه انسانیت بوده است. اما گاهی کمک ما فراتر از صرف «کمک به او» رقم میخورد. حضور در جنگ با داعش در زمین سوریه، حکم دفاع از مردم سوریه در مقابل یورش وحشیانه داعش را داشت اما اگر در آن میدان، داعش به خاک نمینشست، گام بعد از سوریه، عراق و ایران و پاکستان و افغانستان بود. به همین دلیل لشگر مقابل داعش در زمین سوریه، متشکل از مردمی با ملیتهای متفاوت بود.
حدود ۱۶۰۰ نفر داوطلب بودند. داوطلب چه؟ در سالهای ابتدایی دهه آخر قرن ۱۴ م شمسی بود که داعش در سوریه شیطنتهایی میکرد. سردار حاج قاسم سلیمانی در این میدان مشغول دفاع از مظلومیت مسلمانان بود که گروههای مختلفی هم برای این کار با او همراه شدند. «مدافع حرم» نامی است که این افراد را به ما میشناساند. کسانی که حمله ناجوانمردانه داعش به مظلومین سوری را فقط منحصر به کشور سوریه نمیدانستند و برای بازپس گرفتن سرزمینهای مسلمانان به اهالی کشور سوریه کمک کردند.
از آنجا که ایرانیان هم در مبارزه با ظلم سابقه خوبی داشتند، برای همکاری و انتقال تجربه با مدافعان وطنی سوری به آنان پیوستند. گروههای مختلفی از شهرها و قبایل متفاوت ایران زمین با سازماندهی منظمی به فرماندهی شهید حاج قاسم سلیمانی عازم سوریه شدند. در این بین در سال ۹۴ که در بخشی از این کشور درگیری تشدید شده بود، گروه ویژهای از ایرانیان به این سفر رفتند.
عزم سفر
افرادی که به قول سید علی میرزاییان -فرماندهشان- سابقه ۱۵ سالهای در تعامل با حاج قاسم داشتند. «طرح که ارائه شد در ابتدا نگرانیهایی در میدان بود. با توجه به تبلیغات دشمن مبنی بر تفرقه افکنی بین شیعه و سنی، جمع کردن یک تیپ مشتمل بر افرادی که هم شیعه باشند و هم اهل تسنن کمی نگران کننده بود. اما سابقه درخشان این بلوچها در دوران جنگ تحمیلی و حضور در جبهههای جنگ، نگرانیها را کم کرد. ثبت نام آغاز شد. ارتباط نزدیک و سابقه شیرین فرماندهی حاج قاسم در دوران دفاع مقدس دلیل طویل شدن صف این مشتاقان بود. بعد از گزینش، موعد اعزام شد. مهرماه ۱۳۹۴ بود. بین داوطلبان همه قشر حضور داشت. پیر و جوان، پسر و پدر، شیعه و سنی. مردم سیستان و بلوچستان وحدت بین شیعه و سنی را پررنگ میدانند. میگویند: «مردم این منطقه محافظ مرز هستند. وحدت دارند. مردم بلوچ وطن دوست و کشور دوست هستند.»
اتوبوسها پر شدند و ظرفیت تکمیل بود. نیاز به افراد مورد نظر محدود بود اما بعضیها که اصرار داشتند به سوریه بروند، چون در اتوبوس صندلی خالی نبود تا تهران که ۲۰ و چند ساعت مسیر بود، کف راهروی اتوبوس نشستند و بعضیها که در اتوبوس هم جا نشدند، با ماشین شخصی راه افتادند. اشتیاق به حضور در این سفر از سمت داوطلبان خیلی زیاد بود. پدری بود که پسرش را به خانه میفرستاد تا خودش برود و پسری که پدر را متقاعد میکرد که: «من تازه نفستر هستم. بیشتر به در می خورم. شما در خانه باید باشید پیش خانواده.» و برادرانی که بین هم تعارف داشتند که کدامشان برود و خانواده را برای کدامشان بگذارد. ستاد راضی نمیشد پدر و پسر هر دو عازم شوند. دو برادر هم سخت بود که نباشند.
بانوی کربلا
سالرزو شهادت حضرت زینب (س) بود که گروه از تهران در حال اعزام بودند. حاج قاسم در جریان قرار گرفت و خیلی استقبال کرده بود. تاکید کرده بود که کارهای این گروه پیگیری شود. این اولین بار بود که در ایران یک گروه نظامی از شیعه و سنی تشکیل میشد. یک هواپیمای کامل ۷۴۷ پر شد و به دمشق رسید.
دوشنبهای از روزهای خدا بود که وارد فرودگاه دمشق شدند. برق نبود. از اتفاق، داعش فرودگاه را همان روز زده بود. زیارت بانو زینب کبری (س) اولین مقصد گروه بود. تصور کنید شیعه و سنی در کنار هم به زیارت بانوی کربلا رفتند. روایت افراد حاضر در صحنه است: «آنجا که رسیدیم شیعه و سنی نداشتیم. بغض توان ایستادن را از بچهها گرفته بود. کسی از دیگری نمیپرسید که چرا گریه میکنی؟» آنجا اتحادِ مطلق بود.
فرودگاه حلب
جنگ بود، جنگ! با کسی شوخی نداشت. بعد از زیارت و چند روز اسکان در دمشق، بچهها عازم حلب شدند. اما امان از حلب. بیشتر از نیمی از باند فرودگاه حلب در دست داعش بود. برای فرود هواپیما در فرودگاه باید در زمانی کمتر از ۵ دقیقه کارها انجام شود. داعش در ۱۵۰۰ متری هواپیما بود. هر بار که هواپیمایی میخواست بنشیند یا بلند شود باید توپخانه به صورت هماهنگ شلیک ممتد میداشت تا آنها هواپیما را نبینند و بچهها سریعالسیر از درب عقب پیاده شوند. همچنین اگر شهید و مجروحی در فرودگاه داشتیم یا کسی میخواست مرخصی برود در عرض همین زمان باید سوار میشد تا هواپیما زود بلند شود. در این شرایط گروه وارد حلب و در نهایت عازم روستای «ملیحه» شد.
در ملیحه در یک مدرسه ساکن بودند. البته هر جا میرفتند ویرانیهای داعش معلوم بود. فرقی نداشت کجا باشند. همه جا پر بود از خانههای خالی و خراب و بدون وسایل که کودکان و زنان در آن ساکنند.
میرزاییان: «بعضی اوقات میدیدیم که غذاب بچههای تیپ چرا کم است؟ ما به تعداد غذا تهیه میکنیم. اما اینها هر دو نفر یک غذا میخوردند. پرس و جو که کردیم متوجه شدیم در مسیر رساندن غذا به دست بچههای تیپ، کودکان یتیم و یا زنهای بیسرپرستی هستند که از راننده غذا میخواهند. راننده هم با بچهها در میان گذاشته و همه بچهها در این مورد متفقالقول بودند که از غذایشان به کودکان بدهند.» وضع معیشت مردم سوریه در آن روزها خیلی خراب بود. طبیعی است. جنگ بود. جنگ!
اسم تیپ را چه کنیم؟
در سوریه بودند که مسئلهای برای آنها پررنگ شد. هویت گروه! در بین تمام گروههایی که به سوریه میرفتند و به سوریه میآمدند و در مناطق مختلف جلوی داعش میایستادند، تیپهای مختلف بود. فاطمیون، زینبیون، حیدریون و حزب الله و… نامی باید برای گروه انتخاب میکردند. اسمهای مختلفی پیشنهاد شد. آخر هم مسئولین به این نتیجه رسیدند که چون شاکله این گروه جمعی از شیعه و سنی در کنار هم است و از سیستان و بلوچستان که مهد وحدت این دو گروه است عازم شدند، در جهت اتحاد و اتفاق و وحدت رویه، نام مبارک پیامبر عظیمالشان اسلام (ص) را تبرک دانستند و اسم تیپ را با نام حضرت محمدبنعبدالله (ص) متبرک کردند. در نهایت نام «تیپ نبویون» را برگزیدند. چه حس آشنا و عجیبی است که یک طرف بایستید و یک کتاب را قبول داشته باشید و یک رسالت را به دوش داشته باشید. چه فرقی میکند مذهب چه باشد؟
دشمن سر آنها داد میزد
سال ۹۶ هم مامویت دیگری بر خاک «تدمور» با همین تیپ رقم خورد. گویا بخشی از بچههای فاطمیون جلو رفته بودند و در محاصره بودند. نبویون مأمور شدند که برای شکستن محاصره به منطقه بروند. غمی نبود. چون نبویون بلوچ بودند و غیور. یکی از همرزمان نقل میکرد: «بلوچها یک رسمی دارند، زانویشان را میبندند. این کار به این معنی است که تا آخرین نفس هستیم. از طرفی این بلوچها نسبت به باقی رزمندگان خاصیتی که در جنگ دارند این است که تیر را الکی هدر نمیدهند.» تیپ نبویون آن روزها زانویشان را محکم بستند و بسم الله گفتند.
روایت کردهاند که «در منطقه «عزیزیه» درگیری خیلی شدید بود. از غروب تا ۹ صبح فردایش یکسره درگیری بود. نیروهای داعش از ۱۰-۱۵ مسیر به سمت ما به صورت چرخشی به نیروهای خودی آتش میباریدند. خطی (خط مقدم) بود که فاصله با دشمن در آن خیلی کم بود. بچههای بلوچستان حتی روی خاکریز میرفتند و با دشمن میجنگیدند. تا آنجا که این قضیه در بین بچههای حاضر در سوریه پیچید که یک گروهی از بلوچستان آمده که هیچ ترس و واهمهای ندارند.»
شدت درگیری در حدی بالا بود که تیربار مثل بارانی بود که از آسمان میبارید. بچههای تیپ نقل میکنند: «تیربار و آرپیجی و گلوله از هر نوع سمت ما میآمد تا جایی که ما حتی صدای همدیگر را نمیشنیدیم و نمیتوانستیم همدیگر را صدا کنیم. فاصله ما با دشمن خیلی نزدیک بود. در حدی که نیروهای آنها سر ما داد میزدند.» از اول درگیری که ما ورود کردیم حاج قاسم پشت بیسیم بود تا صبح که درگیری سبک شد.»
قرارگاه مرکزی که صدای بیسیمها را شنود کرده بود میگفت: «فرمانده داعشیها گفته: «۵-۶ کیلومتر را دوساعته رفتید ۱۰۰ متر را چرا نمیروید؟» جواب داده بود: «خط سفت است و شکسته نمیشود، فکر کنم اینها ایرانیاند.» کمی که زمان پیش رفته بود در ادامه شنود شنیده بودند: «اینقدر که مقاومند فکر کنم اینها بلوچند.»»
پسرم امانت بود
میرزایی فرمانده تیپ نبویون میگوید: «برای رساندن خبر شهادت «شهید ملازهی» همه دست دست میکردند که چطور خبر شهادتش را به پدرش بدهند. هر کاری میکردیم، انجام این کار سخت بود. هر کسی حرفی میزد اما باز هم از نظر ما سخت بود. رساندن خبر شهادت به خانواده خیلی سخت است. بالاخره خودم رفتم. رودررو که شدم بغض داشتم. صورتش آرام بود. خیلی عادی به من نگاه کرد و گفت: «حاجی چرا گریه میکنی؟ پسرم امانت بود دست من، رفت پیش خدا. این افتخار است برای من.»
شهید شد
پدر «شهید محسن سجادی» از شهدای تیپ نبویون میگوید: «رفیق پسرم آمد. من سر زمین کشاورزی بودم. به من گفتند که ما آمدیم تو را با ماشین به خانه ببریم. من فهمیدم منظور و هدفشان چیز دیگری است. گفتم به من بگید که «محسن شهید شده است. نگویید چیز دیگری است و کار دیگری با تو داریم.»
اهالی سوریه
«مولوی حسن رئیسی» از علمای اهل تسنن شهر نیکشهر استان سیستان و بلوچستان از سوریه که تعریف میکند گل از گلش میشکفد. میگوید اغلب اهالی سوریه، مخصوصاً منطقهای که ما بودیم اهل تسنن بودند. اهل تسننی که زمانی که یک ایرانی را میدیدند خیلی احترام میگذاشتند. دستشان را روی سرشان میگذاشتند. همهشان به سردار قاسم سلیمانی ارادت ویژهای دارند. خاطرات پیرمردهای بلوچ اگر چه تازه است اما یادآور روزگار هم صحبتی با آیت الله خامنهایست. زمانی که ایشان در تبعید بودند در این شهر.
وحدت سنی و شیعه
«نبویون» نام مستندی است که با هدف شناساندن این گروه مخلص به مردم جهان ساخته شده است. احسان شادمانی نویسنده و کارگردان این مستند که در گروه تولیدات رسانهای میقات این کار را به انجام رسانده است در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: «من سالها بود با این خطه آشنا بودم و افراد مختلفی را میشناختم. هر از چندگاهی چند ماه میرفتیم و در این استان میماندیم. مخصوصاً قبل آنکه شهید شوشتری به شهادت برسند. این واقعه را موضوع مناسبی دیدیم که از زیبایی وحدت بین شیعیان و اهالی تسنن این استان روایتی داشته باشیم.
از نگاه مستندساز اینکه بتواند تاریخ را بدون سوگیری روایت کند از همه مهمتر است. بعد از شروع پژوهش و تحقیقات، هر چه جلوتر میرفتیم اتفاقات جالبتری رخ میداد. از سبقه تاریخی این مردم در ارتباط با حاج قاسم باخبر شدیم. سال ۹۴ که در یک ضیافت افطار منتظر حاج قاسم بودند تا به او درخواستشان را بگویند، خود حاجی نیامده بود. به معاونش موضوع را میگویند که تقاضای حضور در سوریه دارند و برای حضور در آن جبهه اعلام آمادگی میکنند.
تیم ما برای اجرای مصاحبهها و فیلمبرداری حدود ۱۵ روز در سیستان و بلوچستان حضور داشت. مردم سیستان و بلوچستان خیلی مردم مهمان نوازی هستند و اصلاً بحث شیعه و سنی بینشان اختلاف افکنی نمیکند. ما هم مهمان اهالی اهل سنت بودیم و هم شیعیان. چیزی که برای من جالب بود این بود که در بین مردم این دیار اختلافی به بهانه شیعه و سنی نیست. این مردم در کنار هم با مذهبهای متفاوت به خوبی دارند زندگی میکنند. پدری که خودش سنی است و پسرش شیعه است و یا مادری که اهل تسنن است و همسر و پسرش شیعه اند. زن و شوهری که یکی سنی و دیگری شیعه است. مطلب مورد توجه این بود که خودشان نقل میکنند: «زمانی که مطلب خاصی بیرون میآید، محتوای تصویری یا سخنرانی و یا… که ناصواب است و به اختلاف بین شیعه و سنی دامن میزند، این مطلب در زندگی ما اختلاف میاندازد. یعنی این طور نیست که اختلاف مذکور فقط بین همکار و یا دوست و همشهری اختلاف بیافکند. زندگیهای شخصی ما را درگیر میکند و با تمام اقوام درگیر میشود. چون خودشان میگویند «این چیزهایی که از تفرقه و اختلاف بین شیعه و سنی میگویند در واقعیت زندگی ما وجود ندارد. اصلاً برای ما معنی ندارد.»
فاطمیون
با آوردن نام تیپ فاطمیون، تیپ زینبیون، تیپ حیدریون و گروههای دیگر نظامی از حزب الله لبنان گرفته تا عراقیها و … که همه به سوریه اعزام شدند، شاید سوالی پیش آید که این نامگذاریها بر چه مبنایی است؟
برای بررسی بهتر «لشکر فاطمیون» باید به این موضوع توجه کنیم که نیروهای مدافع حرم این لشکر اهل «افغانستان» هستند که علیه «داعش» در سوریه مبارزه میکنند. «فاطمیون» در اردیبهشت سال ۱۳۹۲ شمسی فعالیت خود را آغاز کرد. در حال حاضر تعداد نیروهای این لشکر به بیش از ۲۰ هزار نفر میرسد و حضور فاطمیون در سوریه حامل این پیام است که برای دفاع از اسلام، مرزهای جغرافیایی معنایی ندارد. «لشکر فاطمیون» از زمان تأسیس تا امروز بیشترین تعداد شهدای جبهه مقاومت را به دلیل حضور قدرتمند و باشکوه رزمندگان افغانستانی در جبهههای نبرد با تروریستهای تکفیری از آن خود کرده است.
البته اگر بخواهیم هسته اولیه شکلگیری «تیپ فاطمیون» را بیشتر و بهتر بشناسیم باید بدانیم که نیروهای این لشکر از تعدادی از رزمندگان افغانستانی معروف به سپاه محمد (ص) تشکیل شده بودند. در سوابق این گروه شرکت در جنگ علیه «شوروی» در افغانستان و حضور در جنگ هشت ساله ایران و عراق در حمایت از انقلاب اسلامی ایران دیده میشود.
«همینقدر بدانید که بنده حقیر به شما افتخار میکنم». این جملهای است که حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در جریان دیداری که نوروز سال ۹۶ در مشهد مقدس با خانوادههای شهدای فاطمیون داشتند، خطاب به این خانوادهها بیان کردند.
زینبیون
«زینبیّون خیلی خوب میجنگند؛ خیلی خوب مجاهدت میکنند. سلام من را به پدرها و مادرها و خانوادههایشان برسانید». این جملات بخشی از سخنان مقام معظم رهبری خطاب به خانواده یکی از شهدای مدافع حرم در تاریخ ۱ آذر ۱۳۹۵ بود.
۸ سال پیش زمانی که خبر رسید تروریستهای تکفیری در سوریه در حال جولان دادن و قتل عام شیعیان هستند، طلاب و جوانان پاکستانی زیادی برای دفاع از حرم اهل بیت در سوریه قصد جنگیدن با تروریستهای تکفیری کردند که البته به علت حساسیتها و تمرکز سرویس اطلاعاتی پاکستان بر روی شیعیان، این امکان برای آنها به راحتی فراهم نبود.
در همین حال عدهای از جوانان پاکستانی که در ایران حضور داشتند و اتفاقاً بخش قابل توجهی از آنان را طلاب تشکیل میدادند، تصمیم گرفتند در زمستان سال ۹۲ اجتماعی را در تهران برپا کنند. سرانجام برگزاری این اجتماع، شکلگیری هسته اولیه و ۲۴ نفره «زینبیون» برای دفاع از حرم اهل بیت (ع) بود.
چند هفته بعد در آغاز سال ۹۳، اولین گروه از رزمندگان زینبیون موفق شدند خود را به سوریه برسانند و با تروریستهای تکفیری مبارزه کنند. پس از این اعزام، داوطلبان پاکستانی برای حضور در جبهه مقاومت به سرعت زیاد شدند. این درخواستها آنقدر زیاد شد که استعداد تیپ زینبیون در مدت زمان کوتاهی به استعداد یک لشکر رسید و از آن پس همه این گروه را با عنوان لشکر زینبیون شناختند.
اعتماد و اطمینان فرماندهان جبهه مقاومت به عملکرد لشکر زینبیون آنقدر بالا بود که نبرد پایانی و تعیینکننده با داعش در سوریه که منجر به نابودی این شجره خبیثه شد، به فرماندهی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و با دلاوری و خطشکنی نیروهای زینبیون در منطقه البوکمال انجام شد.
جنگ با داعش
البته گروههای نظامی مختلفی در جنگ با داعش در منطقه سوریه حضور داشتند که حاصل شیرین آن نابودی این گروه منفور بود. جنگ با داعش نمود مشخص و مورد وثوقی که در دنیای امروز برای اتحاد مثال زده میشود. اتحاد مسلمانان جهان در گوشه و کنار دنیا برای نیل به اهداف اسلام و قرآن. از حزبالله در لبنان، از حماس و جهاد اسلامی در فلسطین، از دفاع وطنی در سوریه، حیدریون و حشد الشعبی در عراق، زینبیون در پاکستان، فاطمیون در افغانستان. همه و همه در حد توان برای نابودی داعش متحد شدند. اتحاد این معنای مظلوم روزهای سختی مسلمانان که هر جا بود، امت اسلام موفق بودند و هر جا نبود، شکست تنها حاصل میدان برای آنان شد.
نظر شما