کرکره راپایین کشیدیم وهمه رفتیم داخل مغازه
این تصمیم نهایی ماشده بود.بیرون ازچهارچوب مغازه بیرون از چهارچوب رفتاری و فکری ما اتفاقاتی درحال وقوع بود
قسمتی نا شناخته از وجودمان برمغز و استدلال هایش وقلب وخشم وخواهش هایش چیره شده بود.آری بی شک ما با آنها فرق داریم....
بیرون هنوز صدای آشوب میاید.
پدران و مادران محترم عزیز شمارا بخدای منان قسم میدهم فرزندان خود را نصیحت کنید گول فریب خوردگان و خود فروشان را نخورند دستی دستی مملکت خود را بر باد ندهید ایران را ایرانستان نکنید خدا وکیلی تلویزیون های بیگانه دل سوز ما نیستند انها دوشمنان ما هستند حیف از شما بسیج فرزندان ما هستند اشتی ملی کنید
بمیرم برای تن تب دار ایران عزیزم
چطوری دلتون میاد اینجوری آتیش میزنید و سنگ پرت میکنید
گناه دارید همتون دل ما رو بیش از این خون نکنید
بچه های این خاک هستید همگی کنار هم باشید
کار خود مغازه دارها و شاگرد اشون بوده
گول نخورید.
مثل کفاش فروش های سپهسالار
یادتونه توی بازار کاغذ فروش ها از بالا پشت بام هر چی دستشان بود می ریختن سر ماموران
نظر شما