۱۳ آذر ۱۴۰۱، ۱۱:۰۳

توسط انتشارات مطاف عشق؛

زندگینامه شهید مدافع حرم علیرضا جیلان به قلم همسرش منتشر شد

زندگینامه شهید مدافع حرم علیرضا جیلان به قلم همسرش منتشر شد

کتاب «رز آبی» به قلم همسر شهید مدافع حرم علیرضا جیلان منتشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر؛ کتاب «رز آبی» توسط انتشارات مطاف عشق راهی بازار نشر شد. این کتاب زندگینامه شهید مدافع حرم علیرضا جیلان، به روایت همسر وی کوثر سادات افضلی است.

کوثر سادات افضلی همسر شهید مدافع حرم علیرضا جیلان، اولین تجربه نویسندگی را در کتاب «رز آبی» خاطرات زندگی همسر شهید مدافع حرمش به ارمغان آورد.

وی پیش‌تر گفته یکی از عادات همسر شهیدش، هدیه دادن گل رز آبی به او بوده است: «کمتر پیش می‌آمد که به خانه بیاید و برایم گل نخریده باشد در تمام اعمال و رفتارش خلوص نیت به چشم می‌خورد برای خدا نه‌تنها بندگی بلکه دلبری هم می‌کرد به‌واسطه همین خوی و منش انسانی‌اش خداوند نیز نازش را خرید و به مقام رفیع شهادت رسید مقامی که کسی چون او لایقش بود، در یک‌کلام مرد زندگی من مرد رؤیاهایم بود.»

شهید مدافع حرم علیرضا جیلان اهل بروجن که در شب شهادت امام رضا (ع) در عملیات آزادسازی بوکمال به مقام رفیع شهادت رسید. وی به طور داوطلبانه و بسیجی‌وار مدت زیادی در جهاد فی سبیل الله در سوریه حاضر شد.

این شهید زمان حضور در سوریه، خبر درگذشت مادرش را شنید و به ایران آمد. اما به دلیل نیاز به حضورش در جبهه بعد از ۱۰ روز با پدر، همسر و تنها فرزندش وداع کرده و به یاری هم‌رزمانشان شتافت. سرانجام هم در هشتمین اعزام خود حسینی شد و به عموی شهیدش (علیرضا جیلان) که دقیقاً هم نام خودش بود (اسم عموی شهید را بر ایشان گذاشته بودند) و ۳۰ سال پیش در دفاع مقدس در خوزستان آسمانی شده بود پیوست.

در بخشی از کتاب رز آبی می‌خوانیم:

آن روز مثل همیشه مشغول انجام کارهای خانه بودم. ساعت ۱۱ صبح بود که زنگ در به صدا درآمد. از صدای زنگ می‌فهمیدم که علیرضاست. از همان اول، آهنگ خاصی را برای زنگ زدن انتخاب کرده بود. دو بار پشت سرهم زنگ می‌زد تا متوجه شوم او پشت در است. در را با تعجب بسیار باز کردم. سابقه نداشت آن موقع روز به خانه بیاید. سلام کرد و وارد شد. حرفی نمی‌زد. پرسیدم: چی شده؟ چرا زود اومدی خونه؟ …. اتفاقی افتاده؟ …. گفت: دعا کن خدا من رو توی موقعیت گناه قرار نده. خیلی سخته. می‌ترسم یه وقت نتونم از پس این امتحان بربیام. …

من در محل کار تنها بودم. دختر جوانی که کارش تبلیغات بود به دفتر اومد. حجاب درستی نداشت و آرایش غلیظی هم کرده بود. اولش همه چیز خوب بود و رسمی صحبت می‌کرد، ولی کم کم متوجه تغییر لحنش شدم و حرکاتی انجام می‌داد که…

کد خبر 5645890

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha