به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «الو کاخ سفید؟!؛ روایتی تکاندهنده از ماجراهای پشتپرده کاخ سفید بهروایت آمریکا» نوشته لیلا قربانی عنوان کتابی است که چندی پیش توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است. این کتاب روایت عملیات نظامی نیروهای دلتا در خاک ایران است.
عملیات پنجه عقاب که در ایران به عملیات طبس معروف است، نام عملیاتی نظامی بود که توسط نیروی دلتای ارتش ایالات متحده در ۵ اردیبهشت ۱۳۵۹ برای آزادسازی آمریکاییهای گروگان گرفتهشده در سفارت ایالات متحده در تهران انجام شد. این عملیات نخستین تجربه عملیاتی نیروی دلتا بود. در پی ناکامی دولت ایالات متحده آمریکا در اعمال فشار سیاسی و اقتصادی برای آزادی گروگانهای آمریکایی در تهران که توسط دانشجویان پیرو خط امام گروگان گرفته شده بودند، جیمی کارتر، رئیسجمهور وقت ایالات متحده، دستور انجام عملیات آزادسازی را صادر کرد.
طی این عملیات ۶ هواپیما و ۸ بالگرد آمریکایی برای آزادی ۵۳ گروگان در تهران وارد حریم هوایی ایران میشوند، در حین این عملیات ۳ بالگرد دچار نقص فنی میشود و در نهایت ۸ نفر بهعلت وقوع طوفان شن در منطقه طبس و برخورد یک هواپیمای سی ۱۳۰ و یک بالگرد سیاچ ۵۳ با یکدیگر کشته میشوند. ۵ بالگرد نیز روی زمین باقی میماند و بقیه نیروها با ۵ هواپیما خود را به ناو هواپیمابر «نیمیتز» میرسانند و عملیات بهطور کامل شکست میخورد.
در این کتاب از دخالت عقاید نویسنده پرهیز شده است تا روایت رنگی از وقایعنگاری و روشن کردن زوایای تاریک یک دوره بحرانی در تاریخ آمریکا از دید آمریکاییها به خود بگیرد. گرچه کموبیش قصد تبرئه آمریکا را در مقابل ملت ایران در جای جای این وقایع میشود دید، اما در لابهلای همین گفتهها هم میتوان حماقت و کجاندیشی آمریکاییها را در برخورد با مسائل ایران بهخوبی درک کرد.
رئیس جمهور آمریکا بهخوبی نشان میدهد چگونه بیتفاوت به خشم و خواسته ملتی در برابر تحمل سالها ظلم، با دستآویزی به حل مسأله گروگانها در پی رسیدن دوباره به قدرت در انتخابات آن کشور است. با اینکه روی تجاوز آمریکا در پوشش عملیات نجات برای رهایی گروگانها سرپوش نهاده شده است، اما بهدرستی میتوان دید اگر این نقشه تا آخر عملی میشد نهفقط گروگانها نجات نمییافتند که جان صدها و هزاران انسان بیگناه دیگر هم به خطر میافتاد. همانطور که فرمانده این عملیات نظامی «چارلی بکویث» گفته بود «هرکجای این دنیا کار کثیفی باید انجام بشود آن به دلتا محول میشود.»
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
ساعتی تا ظهر مانده بود. هامیلتون مشغول خواندن بیانیهٔ نامزدهای احتمالی ریاستجمهوری بود. اوضاع تهران آنقدرها داغ بود و شده بود سرتیتر خبرهای صفحات اول و دوم که دیگر خبرهای انتخاباتی زیر سایهٔ آنها مهجور مانده بود. اما مهمترین خبری که آن روز حسابی دمغش کرده، خبر شکست مأموریت رمزی کلارک و میلر بود، آنهم درست قبل از آنکه آغاز بشود. سران ایران پیشاپیش اعلام کرده بودند آن دو را نمیپذیرند. در صفحهٔ اول روزنامهٔ نیویورکتایمز با تیتر بزرگی از قول یکی از اشغالکنندگان سفارت گفته شده بود:
روح خدا هرگز این دو نمایندهٔ شیطان را نخواهد پذیرفت.
کارتر هم به نمایندگان اعزامیاش دستور داده بود تا مدتی را در ترکیه بمانند، لابد ته دلش امیدی موج میزد.
با تقهای که به در خورد هامیلتون چشم از روزنامهٔ مقابلش گرفت. در اتاق با مکثی کوتاه باز شد. الکس یکی از کارکنان بخش حقوقی کاخ بود که با برگهای در دست وارد اتاق شد و مستقیم بهطرف میز هامیلتون آمد. او برگه را روی میز گذاشت و گفت:
- آقای جوردن این نامهایه که در آن طرفداران خمینی تقاضای تظاهرات در اطراف کاخ سفید را کردهاند.
هامیلتون متن نامه را یک بار از نظر گذراند. این قبیل تقاضاها در طول مسئولیتش معمول و طبیعی بود. گروههای مختلفی معمولاً خواستار تظاهرات در مقابل کاخ میشدند. بیشتر هم از برای اتخاذ تدابیر امنیتی به هامیلتون اطلاع میدادند. اما او بالعکس روزهای پیشین نتوانست این نامه را امضا کند. تقاضای تظاهرات طرفداران خمینی از آن دست تقاضاها نبود که فوراً امضایش کند. لحظهای منظرهٔ تظاهرات آمریکاییها مقابل سفارت ایران از ذهنش گذشت. نگران بود. با صدای الکس به خودش آمد.
- امضا نمیکنید قربان؟
- نه.
هامیلتون آن «نه» را آنقدر جدی و مصمم گفت که الکس از شنیدنش جا خورد. پس بیآنکه حرف دیگری بزند اجازهای گرفت و بهطرف در اتاق رفت. هامیلتون خودش هم تعجب کرده بود. اولین باری بود بود که چنین تصمیمی میگرفت. نگران بود آمریکاییهای خشمگین از گروگانگیری به مقابله با طرفداران خمینی برخاسته و درگیر بشوند. بلافاصله گوشی تلفن را برداشت و به دفتر رئیسجمهوری تلفن کرد. این تصمیمی نبود که او بهتنهایی بگیرد. باید نظر پرزیدنت کارتر را هم جویا میشد. گرچه گفتوگوی او با رئیسجمهور طولی نکشید. کارتر در جملهای کوتاه فقط گفت: «من تصمیمت را تأیید میکنم.»
نظر شما