در آینه داستان‌های قرآن/۲۵؛

غرور بنی اسرائیل آنها را به تجاوز به اقوام مجاورشان کشاند

غرور بنی اسرائیل آنها را به تجاوز به اقوام مجاورشان کشاند

غرور بنی اسرائیل باعث شد که به اقوام مجاورشان حمله کرده و همان کاری که سلاطین و زورمداران عالم می‌کنند با همسایگان و مجاوران‌شان کردند و هر ظلمی از دست‌شان برمی‌آمد نسبت به آن‌ها روا داشتند.

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: قرآن کریم سرشار از قصص و گزارش‌های تاریخی مربوط به امّت‌های پیشین و پیامبران آنان با هدف انتقال معارف وحیانی و هدایت انسان است. قصص قرآنی از نظر محتوا و هدف، شامل همه حکمت‌های نزول قرآن می‌شود و در این راه شیوه‌ای کارآمد است. از این رو قرآن داستان را برای اثبات وحی و نبوت، یگانگی خدا، هم ریشه بودن ادیان آسمانی و نیز برای بیم و نوید، نشان دادن نمودهای قدرت الهی، سرانجام نیک و بدی، صبر یا ناشکیبایی، سپاسگزاری یا سرکشی و دیگر اهداف رسالی، تربیتی و یا سنت‌های تاریخی و اجتماعی به کار می‌برد.قرآن با داستان روشن می‌کند که شیوه دعوت انبیا و ابزارهای به کار رفته در این راه همسان بوده است و امتها در برابر آنها به یک گونه واکنش نشان داده‌اند و پیش برنده‌ها و بازدارنده‌های گسترش دین، همانند بوده‌اند. قرآن در موارد گوناگونی بر این حقیقت تأکید داشته و به اشتراک پیامبران در موضوعات فراوانی اشاره کرده است. آنچه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌الله مصباح‌یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۶/۰۳/۰۹ مطابق با هجدهم محرم ۱۴۳۸ ایراد کرده‌اند:

فراز و نشیب‌های بنی‌اسرائیل

یکی از نام‌های سوره اسرا، بنی‌اسرائیل است. این سوره بعد از ذکر داستان معراج که در آیه اول آن آمده است، به بیان سنت خداوند درباره هدایت انسان‌ها می‌پردازد و اشاره می‌کند که روح این هدایت آن است که توجه انسان‌ها به خدا باشد و کارشان را فقط به او واگذار کنند. سپس از دو کتاب نام می‌برد: ابتدا کتاب تورات که به وسیله حضرت موسی برای بنی‌اسرائیل فرستاده شد و در ضمن به بخشی از آن کتاب که یک پیش‌بینی درباره بنی‌اسرائیل است، می‌پردازد. پس از تمام شدن این بخش به بیان ویژگی‌های قرآن می‌پردازد. این فراز از آیات با آیه دوم از این سوره که می‌فرماید وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًی لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ آغاز و با آیه نهم تکمیل می‌شود؛ إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ. در بین این دو آیه به داستانی از بنی‌اسرائیل اشاره می‌فرماید که فقط همین یک بار در قرآن آمده است.

می‌فرماید: وَقَضَیْنَا إِلَی بَنِی إِسْرَائِیلَ فِی الْکِتَابِ لَتُفْسِدُنَّ فِی الأَرْضِ مَرَّتَیْنِ وَلَتَعْلُنَّ عُلُوًّا کَبِیرًا؛ به بنی‌اسرائیل اعلان کردیم که این قضای حتمی است و شما در آینده دو کار بزرگ مفسده‌آمیز انجام خواهید داد. در آیات بسیاری اشاره شده که بنی‌اسرائیل در طول حیات اجتماعی‌شان غالباً به انحرافات شدیدی مبتلا بودند؛ انحرافاتی مثل قتل انبیا، کشتار مردم، آواره کردن مردم و تحریف کتب آسمانی. در این آیه می‌فرماید: پیش‌تر به آن‌ها گفتیم که شما به دو فساد بزرگ مبتلا خواهید شد. وقتی فساد اول را مرتکب می‌شوید، از شما انتقام خواهیم گرفت و کسانی را خواهیم فرستاد که سرزمین‌تان را ویران کنند و شما را تار و مار سازند؛ فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ فَجَاسُواْ خِلاَلَ الدِّیَارِ وَکَانَ وَعْدًا مَّفْعُولاً؛ بندگان نیرومندی را می‌فرستیم و آن‌ها وارد شهرهای شما می‌شوند و خانه به خانه شما را تعقیب می‌کنند و به فضاحت و رسوایی می‌کشانند.

در ادامه به بیان فساد دوم می‌پردازد و می‌فرماید: ثُمَّ رَدَدْنَا لَکُمُ الْکَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَأَمْدَدْنَاکُم بِأَمْوَالٍ وَبَنِینَ وَجَعَلْنَاکُمْ أَکْثَرَ نَفِیرًا؛ پس از آن‌که تار و مار شدید، از بین رفتید و مردان‌تان را کشتند و اموال‌تان را غارت کردند، دوباره به شما مهلت می‌دهیم و از نو اموالی به دست می‌آورید و دوباره جمعیت‌تان زیاد می‌شود. سپس در یک جمله معترضه می‌فرماید: إِنْ أَحْسَنتُمْ أَحْسَنتُمْ لِأَنفُسِکُمْ وَإِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهَا؛ این مطلب را فراموش نکنید که شما در این عالم هر کاری انجام بدهید، چه خوب و چه بد، فقط خودتان مسئول آن خواهید بود. خیال نکنید اگر شما شکست خوردید، خدا، پیغمبر و دین شکست خورده است. هم‌چنین اگر پیروز شوید خیال نکنید منتی بر خداوند دارید که خدا را کمک کرده یا دین خدا را تبلیغ کرده‌اید.

فَإِذَا جَاء وَعْدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُواْ وُجُوهَکُمْ وَلِیَدْخُلُواْ الْمَسْجِدَ کَمَا دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَلِیُتَبِّرُواْ مَا عَلَوْاْ تَتْبِیرًا * عَسَی رَبُّکُمْ أَن یَرْحَمَکُمْ وَإِنْ عُدتُّمْ عُدْنَا وَجَعَلْنَا جَهَنَّمَ لِلْکَافِرِینَ حَصِیرًا؛ بعد از این‌که تار و مار شدید، دوباره قدرت و جمعیتی پیدا می‌کنید و شهرهایتان آباد می‌شود. ولی باز همان آش است و همان کاسه و به فساد برمی‌گردید. این را بدانید که ما برای بار دوم نیز آماده‌ایم؛ اگر توبه کردید و از گناهانتان دست برداشتید، به شما رحم می‌کنیم، ولی اگر به نافرمانی خود ادامه دهید، ما هم به سنت خودمان ادامه خواهیم داد.

ذلت، نتیجه تکیه به غیرخدا

آیات بالا به بیان یکی از سنت‌های کلی خداوند درباره هدایت انسان می‌پردازد؛ کیفیت تدبیر الهی با انسان‌هایی که گاهی کار خوب و گاهی کار بد و نافرمانی خدا می‌کنند و حتی با انبیا مبارزه می‌کنند، که مصداق بیّن آن بنی‌اسرائیل هستند. هرگاه از خط قرمزها عبور کردند، خداوند به صورت‌های مختلفی بر آن‌ها بلا نازل می‌کند، و اگر باز توبه کردند و بازگشتند، خداوند بلا را از آن‌ها رفع می‌کند و دوباره عزت پیدا می‌کنند. تا این عالم اختیار هست، این سنت الهی هم‌چنان برقرار است و این‌گونه نیست که وقتی عده‌ای با خداوند مخالفت کرده، به گناه و فساد مبتلا شدند، خداوند تا ابد با آن‌ها قهر کند و آن‌ها را کنار بگذارد. این‌که ما از چه نژادی هستیم یا این‌که زمانی خداوند به ما خیلی احترام کرده و نعمت داده است، ملاک رفتار خداوند نخواهد بود. ملاک این است که رفتارمان صلاح، سداد و مطابق اطاعت خداست، یا عصیان، تمرد، سرکشی و مخالفت با خدا.

روح این سنت یک کلمه است؛ وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًی لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً؛ ما برای بنی‌اسرائیل کتاب فرستادیم که غیر از خدا را حامی خودتان قرار ندهید، و به کس دیگری دل نبندید. اگر چنین شدید، همیشه مواظب خواهید بود که از خدا اطاعت کنید. در این صورت خداوند هم به شما لطف خواهد کرد، نعمت‌های شما را اضافه خواهد کرد و به شما عزت خواهد داد. اما اگر خدا را فراموش کردید و سراغ دشمنان خدا رفتید، خداوند شما را به ذلت، مسکنت و بدبختی مبتلا خواهد کرد، همان‌طور که بنی‌اسرائیل این‌گونه شدند؛ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّةُ وَالْمَسْکَنَةُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ .[۱] با این‌که این‌ها فرزندان پیامبران بزرگ خدا بودند و خداوند نعمت‌های بسیار بزرگی به آن‌ها داده بود؛ إِذْ جَعَلَ فِیکُمْ أَنبِیَاء وَجَعَلَکُم مُّلُوکًا وَآتَاکُم مَّا لَمْ یُؤْتِ أَحَدًا مِّن الْعَالَمِینَ ؛[۲] ولی هیچ‌کدام از این‌ها باعث نمی‌شود که خدا همیشه با آن‌ها مهربان باشد. کار خدا روی حساب است؛ اگر رفتارتان صحیح بود، خدا از رفتار خوب‌تان قدردانی می‌کند و نعمت را می‌افزاید، ولی اگر بنا بر نافرمانی گذاشتید و خدا را فراموش کردید؛ اگر برای خودتان پناهی غیر از خدا انتخاب کردید، بدانید خداوند ابتدا شما را به همو وامی‌گذارد، و سپس شما را به ذلت مبتلا می‌سازد، و بخشی از عقوبت فسادهایتان را در همین‌جا به شما می‌چشاند. این سنت اختصاص به بنی‌اسرائیل ندارد، ولی از آن‌جا که آن‌ها برجسته‌تر بودند و داستان‌شان به داستان‌های امت اسلامی نزدیک‌تر بود، قرآن بیشتر روی آن‌ها تکیه می‌کند.

ویژگی‌های دو افساد بزرگ بنی‌اسرائیل

جزئیات این داستان همانند بیشتر داستان‌های تاریخی قرآن مورد اختلاف مفسران و شارحان واقع شده است، ولی نظر معروف این است که در حدود شش قرن قبل از میلاد، پس از آن‌که بنی‌اسرائیل قدرتی به هم زدند و سلاطینی مثل حضرت داوود و سلیمان پیدا کردند، خیلی به قدرت خودشان می‌بالیدند. خداوند امتیازاتی برای آن‌ها قائل شده بود، انبیای زیادی برای آن‌ها مبعوث کرده، کمک‌های زیادی به آن‌ها شده بود. این بود که مغرور شدند و تصور کردند که دیگر خداوند نسبت به آن‌ها سخت‌گیری نمی‌کند. حتی می‌گفتند: لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّاماً مَّعْدُودَةً ؛[۳] خدا ما را عذاب نمی‌کند؛ حتی اگر خیلی کار بدی هم بکنیم، یک چند روزی عذاب اندکی می‌شویم ولی اصلاً آتش به بدن ما نمی‌رسد؛ ما امت برگزیده و نورچشمی خدا هستیم!

این غرور باعث شد که به اقوام مجاورشان حمله کرده و همان کاری که سلاطین و زورمداران عالم می‌کنند با همسایگان و مجاوران‌شان کردند و هر ظلمی از دست‌شان برمی‌آمد نسبت به آن‌ها روا داشتند. در آن زمان در بابِل پادشاهی به نام «نبوکت نصر» حکومت می‌کرد. ایشان همان کسی است که در ادبیات و تاریخ ما به بخت نصر یا بخت النصر معروف است. نبوکت نصر پادشاه مقتدری بود و به مقابله با بنی‌اسرائیل پرداخت و انتقام سختی از آن‌ها گرفت؛ مردهای آن‌ها را کشت و خانه‌ها و حتی مسجدالاقصی را خراب کرد. این وعده اولی بود. فَإِذَا جَاء وَعْدُ أُولاهُمَا بَعَثْنَا عَلَیْکُمْ عِبَادًا لَّنَا أُوْلِی بَأْسٍ شَدِیدٍ؛ خداوند می‌گوید بندگان بسیار نیرومند را فرستادیم و شما را تار و مار کردیم.

بعضی از مفسران اشکال کرده‌اند که لشکریان نبوکت نصر بت‌پرست بودند و این با فرمایش خداوند نمی‌سازد که آن‌ها را عباد خود می‌نامد، ولی این اشکال این‌گونه پاسخ داده شده است که خداوند حتی درباره بت‌ها و معبودهای باطل نیز تعبیر عباد امثالکم را به کار می‌برد و استفاده از تعبیر عباد درباره این لشکر مسئله عجیبی نیست. بنی‌اسرائیل در اثر این شکست مدت‌ها با ذلت و بدبختی روزگار می‌گذراندند تا این‌که کمی از گذشته خود پشیمان شدند و توبه کردند و کم‌کم خداوند به آن‌ها عزتی دوباره داد. اما این‌ها باز نافرمانی کردند و دین خدا و احکام الهی را زیر پا گذاشتند. از این‌رو قوم دیگری به جنگ آن‌ها آمدند و آن‌ها را شکست فاحشی دادند. برخی از مورخان و مفسران می‌گویند این قوم مربوط به یکی از قیصرهای روم به نام اسپیانوس بود که به آن‌جا لشگر کشید و برای بار دوم بنی‌اسرائیل را تار و مار کرد. البته بعضی دیگر از مورخان گفته‌اند: وعده دوم هنوز نیامده است و یک پیش‌بینی است که در آینده به وقوع خواهد پیوست.

توحید افعالی

سرانجام قومی با آن ویژگی‌های برجسته این می‌شود که خداوند می‌فرماید عده‌ای بت‌پرست را به عنوان عباد خود به جنگ آن‌ها فرستادیم. البته این بیانات، بیانات توحیدی است و خداوند در یک انتساب کلی همه آن‌چه را در عالم تحقق پیدا می‌کند، به خود نسبت می‌دهد. مثلاً می‌فرماید: یضل من یشاء ویهدی من یشاء. حتی در بعضی از آیات، بعضی از کارها به شیطان نسبت داده شده است، ولی در آیات دیگر خداوند همان کارها را به‌خود نسبت می‌دهد. این بدان معناست که شیطان را ما خلق کردیم، ما این انگیزه و قدرت را به او دادیم و در نهایت در مرتبه عالی‌تری این مسئله کار خود ماست. ما شیطان را فرستادیم و این نظام را برقرار کردیم. همه چیز تحت اراده خداست و تکوینا چیزی خارج از اراده خدا تحقق پیدا نمی‌کند. حتی اختیاری که به انسان داده شده است، به اراده خداست. او خواسته است که ما اختیار داشته باشیم و سرنوشت خودمان را خودمان تعیین کنیم و مسئول کارهای خودمان باشیم. هیچ‌چیز نه در زمین و نه در آسمان دست خدا را نمی‌بندد و او همیشه دستش باز است. او براساس حکمت، مصلحت و اراده حکیمانه خودش هر کاری که می‌خواهد می‌کند.

خداوند با کسی خویشاوندی ندارد!

آدمیزاد هم تحت تأثیر وسوسه‌های نفسانی است و هم تحت تأثیر وسوسه‌های شیطانی. شیطان گرایش‌های فسادی را که در ما وجود دارد تقویت می‌کند و کمک می‌کند که زودتر آلوده شویم. کار شیطان همین است. البته در مقابل، اراده و فضل خدا، دعاهای انبیا و اولیای خدا و فرشتگانی که کمک‌کار مؤمنان هستند تعادل را حفظ می‌کنند. همیشه زمینه برای امتحان وجود دارد. ما انسان‌ها با اوهام خودمان در بسیاری از جاها بهانه‌هایی درست می‌کنیم و چیزهایی را باور می‌کنیم که اگر خودمان دقت کنیم، می‌بینیم واقعیتی ندارد. بنی‌اسرائیل گفتند: ما کسانی هستیم که خدا ما را انتخاب کرده است و نورچشمی‌های خدا هستیم، بنابراین هیچ‌گاه خداوند به ما ضرری نمی‌زند و عذابی بر ما نازل نمی‌کند. خداوند می‌فرماید: قُلْ هَاتُواْ بُرْهَانَکُمْ إِن کُنتُمْ صَادِقِینَ ؛[۴] چه زمانی خداوند به شما چنین وعده‌ای داده است؟ قُلْ أَتُعَلِّمُونَ اللَّهَ بِدِینِکُمْ وَاللَّهُ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الْأَرْضِ ؛[۵] شما دارید به خدا چیزهایی را یاد می‌دهید که خدا خودش نمی‌داند! ما کی چنین چیزهایی را گفتیم؟! کی گفتیم اهل کتاب را عذاب نمی‌کنیم؟!

این‌که می‌بینیم بنی‌اسرائیل در اطاعت از دستورات خداوند به دنبال بهانه‌گیری و فرار از زیر بار تکلیف بودند، ریشه در همین تفکر دارد. ما خیال نکنیم که اگر آن‌ها شعب مختار نیستند، ما شعب مختاریم. نگوییم چون خداوند بهترین پیغمبر خود را برای ما فرستاد، پس ما نور چشمی او هستیم و درباره ما سخت‌گیری نمی‌کند. همه بندگان نزد خدا مساوی هستند و او سنت‌های حکیمانه خودش را نسبت به همه اجرا می‌کند. اگر معتقد به شفاعت هستیم -که امری حق و بهترین چیزی است که به آن امید داریم- بدانیم که آن هم از سنت‌های الهی است و اختصاص به ما ندارد. اقوام گذشته نیز با مراتبی شفاعت‌هایی داشته‌اند. شکل کامل نعمت‌های خدا برای امت اسلامی بیشتر و بهتر بوده است؛ هدایت‌ها و شریعتشان نیز کامل‌تر بوده است، پس به دنبال آن شفاعت‌شان هم شکل کامل‌تری دارد. اما به‌گونه‌ای نیست که قانون‌شکنی و ساختارشکنی شود. مگر می‌شود که خداوند قوانینی را وضع کند و بعد پنهانی به عده‌ای بگوید شما خیال‌تان راحت باشد، هرکاری می‌خواهید، بکنید؟! خداوند سریع الحساب است. حساب او خیلی دقیق است و چیزی را فروگذار نمی‌کند. اگر چیزی را نیز ببخشد، آن هم روی حسابی است، هرچند ما حساب آن را ندانیم.

حقیقت شفاعت

روح بعضی کارها ارتباط با خداست. این کارها نورانیت دارد و به روح انسان نورانیت می‌دهد، اما گناهان روح انسان را ظلمانی می‌کند. روشن است که نور در مقابل ظلمت است. کار خوبی که انسان انجام می‌دهد، خواه جوانحی باشد یا جوارحی، برای انسان نورانیتی ایجاد می‌کند. برای مثال هر بار که انسان یاد خدا می‌کند و اختیارا یک یا الله می‌گوید بر این نورانیت افزوده می‌شود؛ هر بار که انسان کارهایی را که خدا دوست دارد و به آن امر کرده است انجام می‌دهد، بر این نور افزوده می‌شود. وقتی انسان یکی از بندگان خدا را به‌خاطر این‌که بنده خوب خداست، دوست می‌دارد بر نورانیتش افزوده می‌شود. هرچه آن فرد نزد خدا عزیزتر باشد این نور بیشتر است. بعضی از بندگان خدا آن قدر پیش خدا قرب و منزلت دارند، که اگر ما تا آخر عمرمان درباره آن فکر کنیم به نمی از دریایش پی نمی‌بریم. اگر انسان آن‌ها را بشناسد و دوستشان بدارد، آن دوستی‌ها نورانیتی در انسان ایجاد می‌کند که بعضی از ظلمت‌ها را می‌پوشاند. طبعاً وقتی نور آمد، ظلمت کمرنگ می‌شود. بسته به این است که نور چقدر شدید باشد. بنابراین شفاعت ائمه اطهار پارتی‌بازی نیست. تجسم ظهور آن نوری است که در اثر محبت و اطاعت آن‌ها در روح ما پدید آمده است. این نور ظلمت‌ها را می‌شکند، بعضی‌هایش را تا در همین دنیا هستیم محو می‌کند، بعضی‌هایش کمی ادامه پیدا می‌کند و در عالم برزخ پاک می‌شود، اما بعضی که خیلی غلیظ هستند تا قیامت هم می‌ماند. بالاخره آن نور این ظلمت‌ها را نیز از بین می‌برد. توجه داشته باشیم که این‌ها نورهایی است که با اختیار خودمان کسب کرده‌ایم و حساب دارد، ولی ما عقلمان به این حساب‌ها نمی‌رسد.

اتکا به خدا؛ روح همه ادیان

خداوند از آیات ابتدایی سوره بنی‌اسرائیل بر این مطلب تأکید می‌کند که هدف ما از نازل کردن کتاب‌های آسمانی _ از تورات گرفته تا قرآن _ یک چیز بود. ابتدا می‌فرماید: وَآتَیْنَا مُوسَی الْکِتَابَ وَجَعَلْنَاهُ هُدًی لِّبَنِی إِسْرَائِیلَ أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً. سپس داستان را نقل می‌کند و بعد از آن می‌گوید: إِنَّ هَذَا الْقُرْآنَ یِهْدِی لِلَّتِی هِیَ أَقْوَمُ؛ آن‌چه برای انبیای قبل گفتیم بهتر و کامل‌ترش را برای شما گفتیم؛ قدرش را بدانید!

نکته دیگر این‌که خدا با کسی یا قومی خویشاوندی ندارد. بنی‌اسرائیل به واسطه گناهانی که مرتکب شدند مستحق عذاب خدا شدند و خداوند عده‌ای بت‌پرست را فرستاد که آن‌ها را تار و مار کردند. لله جنود السماوات و الارض؛ هر نیروی فعالی در عالم وجود دارد، لشگر خداست. کفار نیز لشگر خدا هستند و هرجا اراده خداوند اقتضا کند آن‌ها نیز عاملی برای تنبیه دیگران و گوشمالی دادن به گناهکاران می‌شوند. تصور نکنیم که اگر کافرانی به ما ظلم کردند، ربطی به خدا ندارد. احتمال بدهیم که این عقوبت کارهای خود ماست و به دست آن‌ها به ما رسیده است.

ما در عالم جایگاهی مقدس‌تر از کعبه نداریم؛ إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا .[۶] آیا اگر در این کشور که به نام اسلام و زادگاه اسلام و حامی اسلام شناخته می‌شود، کسانی با دشمنان خدا ارتباط برقرار کنند، رها می‌شوند؟! آیا خداوند آن‌ها را نادیده می‌گیرد؟! بعثنا علیکم عباد لنا اولی بعث شدید سنت الهی است. برای خدا بنی‌اسرائیل و عرب فرقی نمی‌کند. روشن است که این عذاب شامل همه افراد قوم نمی‌شود. ثم انجینا الذین آمنوا؛ در اصحاب سبت ابتدا خداوند مؤمنان را نجات داد و بعد عذاب نازل شد و مسخ شدند. در قوم یونس و سایر اقوام نیز همین‌طور بوده است. بنابراین ما نمی‌توانیم خیال‌مان راحت باشد و بگوییم ما امت اسلامی، امت آخر الزمان و نور چشمان خدا هستیم و دیگر خدا به ما سخت نمی‌گیرد. این طور نیست. خدا برای همه ما مو را از ماست می‌کشد؛ البته حساب‌های حکیمانه‌ای دارد که ما بعضی از آن‌ها را نمی‌دانیم.

ایمان، شرط دریافت نصرت الهی

نکته دیگر این‌که حتی وقتی در نهایت سختی و کمبودهای ظاهری هستیم نباید ناامید شویم. در همین داستان طالوت و جالوت که در جلسه گذشته به آن پرداختیم، خواندیم که در میان بنی‌اسرائیل آن‌هایی که ظن ملاقات خدا را داشتند، گفتند: کَم مِّن فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ، و استقامت کردند و پیروز شدند. توجه داشته باشید که نمی‌فرماید به ملاقات خدا یقین داشتند، می‌فرماید به این امر «ظن» داشتند. البته برخی از مفسران گفته‌اند: در این‌جا یظنون به معنی یستیقنون است، اما به نظر می‌رسد استفاده از این واژه در این‌جا به این معنا باشد که حتی لزومی ندارد که انسان به حد یقین برسد و این حالت را پیدا کند، بلکه اگر انسان به ملاقات خدا حتی ظن هم داشته باشد، این ظن در عملش اثر می‌گذارد.

نمونه‌های این مسئله در تاریخ اسلام برای مسلمان‌ها وجود داشته است و حتی در همین چند سال اخیر در لبنان نیز اتفاق افتاده است. من خود از جناب سیدحسن نصرالله حفظه‌الله شنیدم که می‌گفت: در جنگ ۳۳ روزه در شنودهایی که از اسرائیلیان داشتیم، می‌شنیدیم که آن‌ها در بیان علت عقب‌نشینی خود، از کسانی سخن می‌گفتند که با لباس سفید و با شمشیر به آن‌ها حمله کرده بودند. سنت‌های خداوند از ۱۴۰۰ سال پیش تاکنون تغییری نکرده است. قانون‌های خدا شامل مرور زمان نمی‌شود. خدا همان خدا، سنت‌هایش همان سنت‌ها و فرشتگانش همان‌ها فرشته‌ها هستند.

خداوند در جنگ بدر چه کرد؟ بدری‌ها ۳۱۳ نفر بودند. خدا می‌فرماید: ما سی هزار فرشته برایتان می‌فرستیم! این کافی نیست؟ أَلَن یَکْفِیکُمْ أَن یُمِدَّکُمْ رَبُّکُم بِثَلاَثَةِ آلاَفٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُنزَلِینَ .[۷] تازه اگر لازم شد، بیشتر هم می‌فرستیم؛ بَلَی إِن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَیَأْتُوکُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِکَةِ مُسَوِّمِینَ؛ اگر یک‌باره به شما حمله کردند و غافلگیر شدید، به جای سه هزار، پنج هزار ملک می‌فرستیم. این‌ها شعر نیست، آیات قرآن است. ۱۴۰۰ سال پیش‌تر مسلمان‌ها دیدند، چندسال پیش هم در لبنان حزب‌الله لبنان دیدند. خدا همان خداست، البته یک شرط دارد و آن این است که أَلاَّ تَتَّخِذُواْ مِن دُونِی وَکِیلاً. وقتی به شما گفتند: إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ، تازه بر ایمان‌تان افزوده بشود؛ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ * فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ .[۸]

خدا همان خداست. دین هم همان دین است. ما باید آن‌گونه بشویم. داستان طبس چگونه بود؟ در آن‌جا ما چند کشته دادیم؟! آیا جا دارد با این‌که این نعمت‌ها و فضل و کرم خدا را دیده‌ایم، باز به سراغ دشمنان خدا برویم و با آن‌ها قرارداد مخفیانه امضا کنیم؟!

[۱]. بقره، ۶۱.

[۲]. مائده، ۲۰.

[۳]. بقره، ۸۰.

[۴]. بقره، ۱۱۱.

[۵]. حجرات، ۱۶.

[۶]. آل عمران، ۹۶.

[۷]. آل عمران، ۱۲۴.

[۸]. آل‌عمران، ۱۷۳-۱۷۴.

کد خبر 5769891

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha