خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: قسمت جدید پرونده بررسی جلد دوم کتاب «برای تاریخ میگویم» شامل خاطرات محسن رفیقدوست مربوط به برهه ۱۰ سالهای است که او از وزارت سپاه بیرون آمده و مدیر بنیاد جانبازان شده بود. به اینترتیب در اینقسمت از پرونده مطالب و خاطراتی را مرور میکنیم که مربوط به سالهایی هستند که نرخ دولتی دلار که از سالهای اول انقلاب تا آن روز ۷ تومان بود، تا قبل از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ در بازار آزاد به ۱۲۰ تومان رسیده و پس از قطعنامه ناگهان به ۳۵ تومان سقوط کرد. در نتیجه چنینشرایطی بود که بهروایت رفیقدوست عدهای ورشکست شدند و چند نفر هم سکته کردند.
در اینقسمت از پرونده مورد اشاره به روایاتی میپردازیم که رفیقدوست درباره فعالیتهای اقتصادی بنیاد مستضعفان طی بازه زمانی ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۸ بیان کرده است. بهجز شرایط اقتصادی، طبق فضایی که رفیقدوست برای برهه پس از جنگ ترسیم کرده، مواد مخدر در ایران با یکدهم قیمت جهانی به دست جوانان ایرانی میرسید و معلوم بود برای اینمملکت برنامهریزی شده است.
تا به حال پنجمطلب در اینپرونده منتشر شده که در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* ۱- «هویدا خواست دیرتر اعدام شود / امام گفت سوال درباره مرجع تقلید افراد را از گزینش سپاه حذف کنید!»
* ۳- «وقتی رفیقدوست پیش ژاپنیها تار سبیل گرو گذاشت / قذافی مدعی بود لیبی مسئول ربایش امام موسی صدر نیست»
* ۴- «سند دیگری از شهادت احمد متوسلیان / بازجویی که خودش کتک میزد و علیه لاجوردی شایعهپراکنی میکرد»
* ۵- «امام گفت مگر بناست هزارسال با آمریکا رابطه نداشته باشیم/آبادانی کره جنوبی به چه قیمت بهدست آمد؟»
در ادامه مشروح ششمینقسمت از پرونده بررسی کتاب خاطرات محسن رفیقدوست را میخوانیم؛
* کمک به دولت برای تعادل بازار مرغ
محسن رفیقدوست شهریور ۱۳۶۸ از طرف رهبر انقلاب مامور به اداره بنیاد جانبازان شد. کمتر از یک سال پیش از آن، اداره امور جانبازان از بنیاد شهید جدا و به بنیاد مستضعفان محول شده و به همین مناسبت هم نامش به بنیاد جانبازان تغییر کرده بود. رفیقدوست میگوید ۱۰ ساعت ماموریتش در بنیاد مستضعفان، بهمراتب سختتر و مشکلتر از وزارت سپاه بوده و علت اینسختی هم بهخاطر بخشهای اقتصادی بنیاد جانبازان بوده است.
راوی کتاب «برای تاریخ میگویم» میگوید از اول انقلاب، بنیاد بدون آنکه داخل دولت بشود، به فرمان امام زیر نظر نخستوزیر بود. رهبر انقلاب نیز به او دستور دادند با دولت همکاری کند و کمک دولت باشد اما لازم نیست بنیاد جانبازان ارتباط سازمانی با دولت داشته باشد. در برههای از دولت آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی از بنیاد خواست وارد بازار مرغ و شکر شود. علت ایندرخواست این بود که بازار مرغ خیلی داغ شده و مردم تحت فشار بودند. رفیقدوست میگوید برای حل اینمشکل طی ۲۴ ساعت، ۵۰۰ تن مرغ از یکی از کشورهای عربی وارد کرد و بازار مرغ بهطور ناگهانی شکست. اینمرغها بهقیمت خیلی پایینتر از بازار به مردم عرضه شدند و محتکاران مرغ ناچار شدند سردخانهها را از مرغ خالی کنند. به اینترتیب بازار مرغ تعادل پیدا کرد. رفیقدوست علت وجود چنینشرایطی را اینگونه تشریح کرده که کشور تازه از جنگ تحمیلی بیرون آمده بود و تولید داخلی در اکثر موارد، کفاف مصرف داخلی را نمیکرد.
انقلاب که شد، در کشور دو دسته سرمایهدار وجود داشت؛ افرادی مثل ثابت پاسال و عویه که رفتند و دوم، دستهای که ماندند و کسی با آنها کاری نداشت و کارشان را ادامه دادند. ثابت پاسال از سرمایهداران بزرگ و عضو ارشد محفل بهاییان ایران بود. همچنین صاحب کارخانه پپسی کولا در ایران بود و شهرتش به فتوای آیتالله بروجردی مبنی بر ترک معامله مسلمانان با اعضای فرقه بهاییت برمیگشترفیقدوست میگوید هاشمی رفسنجانی از ابتدا، مشی اعتدالی داشت و با شناختی که از او دارد میگوید آیتالله هاشمی رفسنجانی حق داشت از راست و چپ افراطی گله کند.
یکی دیگر از موارد موجود در خاطرات رفیقدوست که مرتبط با آیتالله هاشمی رفسنجانی است، گفتگوی رفیقدوست با اوست. او نقل قول هم مربوط به فرازی از کتاب است که درباره تولید در کشور صحبت میکند و میگوید تا صد در صدِ تولید کشاورزی، صنعت، معدن، مسکن و تجارت به عهده مردم گذاشته نشود، اقتصاد مملکت سازمان نمیگیرد و جهاد اقتصادی اتفاق نمیافتد؛ همانطور که امام خمینی (ره) هم گفت اقتصاد را به دست مردم بدهید. رفیقدوست درباره گفتگوی خود با هاشمی رفسنجانی میگوید: «به آقای هاشمی گفتم آنچه از طاغوتیها به ما ارث رسید کارخانههایشان بود وَاِلا پولهایشان کو؟»
* جزئیاتی که آشپز سعدآباد درباره خوردوخوراک شاه گفت
در روزهای پس از انقلاب، گلخانهای در کاخ سعدآباد وجود داشته که رفیقدوست با باغبان آن گفتگو کرده است. اینباغبان گفته زمانیکه هنوز موز و آناناس به ایران نیامده بودند، بهترین موز و آناناس در اینباغ به عمل میآمد. رفیقدوست همچنین گفتگویی با سرآشپز کاخ سعدآباد داشته و از او درباره غذای محمدرضا پهلوی پرسیده است. «شاه فقط غذای ایرانی نمیخورد. هرچند وقت، یکهواپیما میرفت و برایش از کشورهای اورپایی شیر و ماست و گوشت و چیزهای دیگر میآورد. میگفت هیچکس حق نداشت اضافه غذای شاه را بخورد. باید همه را دور میریختیم.» (صفحه ۴۰)
* تفاوت سرمایهدارانی که زمان انقلاب در کشور بودند
یکی از صحبتهایی که در کتاب «برای تاریخ میگویم» مطرح شده، درباره تفاوت سرمایهگذاریها در دو مقطع پیش از انقلاب و پس از انقلاب است. او از حبیبالله ثابت (ثابت پاسال) و عویه بهعنوان دو چهره اقتصادی دوران پهلوی نام برده که هر دو صهیونیست بودند و در جنگ اعراب و اسرائیل هریک معادل ارزش دو فانتوم به صهیونیستها کمک کردند. رئیس پیشین بنیاد جانبازان میگوید انقلاب که شد، در کشور دو دسته سرمایهدار وجود داشت؛ افرادی مثل ثابت پاسال و عویه که رفتند و دوم، دستهای که ماندند و کسی با آنها کاری نداشت و کارشان را ادامه دادند. ثابت پاسال از سرمایهداران بزرگ و عضو ارشد محفل بهاییان ایران بود. همچنین صاحب کارخانه پپسی کولا در ایران بود و شهرتش به فتوای آیتالله بروجردی مبنی بر ترک معامله مسلمانان با اعضای فرقه بهاییت برمیگشت که بهموجب آن مردم متدین محصولات اینکارخانه را تحریم کردند. عویه هم سرمایهدار یهودی وابسته به دربار پهلوی بود.
رفیقدوست به مقطع اول انقلاب هم اشارهای کرده که برای ایجاد بانک بدون ربا، سازمان اقتصاد اسلامی تاسیس شد. نمونه بارز بانکهای بدون ربا را هم در مصر و کویت مثال میزند. و میگوید در زمینه سازمان اقتصاد اسلامی همکاری لازم به عمل نیامد و هنوز هم اینهمکاری انجام نمیشود.
محسن رفیقدوست در دوران وزارت سپاه
* مشخصشدن تکلیف املاک سپاه
راوی کتاب «برای تاریخ میگویم» درباره مشخصشدن وضعیت املاک مختلف توسط بنیاد متضعفان میگوید، اینکار با دستور رهبر انقلاب به سه شکل روشن شد؛ املاکی که دست سپاه بودند و برای اداره امور سپاه ضرورت داشتند، به سپاه واگذار شوند. املاکی که بیخود تصرف شده و مورد نیاز نبودند از سپاه گرفته و املاکی که برای سپاه زیاد بودند پس بگیرد و با مکان کوچکتری جایگزین شوند.
رفیقدوست میگوید در اینزمینه کاملا طبق نظر رهبر انقلاب عمل کرده و با رویکردی که به آن اشاره شد، تکلیف همه املاکِ در تصرف سپاه روشن شد. همین کار در رابطه با جهاد سازندگی نیز انجام شد.
وزیر سپاه در دهه ابتدایی انقلاب در کتاب خاطرات خود میگوید عقیده دارد سپاه نباید در تجارت باشد و غیر از صنعت نظامی و کشاورزی در صنعت دیگری حضور پیدا کند. اما با توجه به توانی که اینارگان در امور مهندسی دارد باید در کار عمرانی با همه ظرفیت خود کار کند. همچنین هرجا و هر حوزهای که دولت در تنگناست و بخش خصوصی نمیخواهد یا نمیتواند وارد شود، سپاه کمک کند.
در حالیکه قیمت پایینتر از آنها گرفته بودیم و در نصف زمان آنها جاده را ساختیم. چند کار دیگر هم در پاکستان انجام دادیم. یک فرودگاه را بازسازی کردیم، بین چند شهرشان گازکشی کردیم، یک اتوبان بزرگ برایشان ساختیم* بنیاد مستضعفان از زیاندهی به سوددهی میرسد
طبق روایت رفیقدوست در کتاب «برای تاریخ میگویم» با فعالیتی که کارخانجات تحت پوشش بنیاد مستضعفان داشتند، محصولاتی چون نوشابه، کاشی، فرش ماشینی و ... صادر شدند. او میگوید بیشتر صنایع غذایی اینکارخانجات چون آبمیوه به کشورهای دیگر صادر میشدند و چنینفعالیتهایی باعث شد سطح درآمد بنیاد مستضعفان یکباره از زیاندهی به سوددهی برسد. به اینترتیب اینبنیاد طی دوسال سودده شد.
* چرا بنیاد مستضعفان برج میساخت؟
رفیقدوست میگوید بنیاد مستضعفان از یکطرف طی دوسال سودده شد و از طرف دیگر طی ۶ ماه برای مراجعه و تشکیل پرونده جانبازان فراخوان داد که در نتیجه اینفراخوان، ۱۰۰ هزارنفر به تعداد ۲۵ هزار جانبازان پیشین افزوده شد؛ در حالیکه بودجه کافی برای همان ۲۵ هزار نفر پیشین وجود نداشت.
یکی از سوالاتی که سعید علامیان در کتاب «برای تاریخ میگویم» از رفیقدوست پرسیده باعث شده راوی کتاب اینجمله را مطرح کند: «یعنی میگویی چرا بهجای اینکه جانبازها را حمایت کنید، میروید برج میسازید؟» و با تایید مصاحبهکننده درباره منظور و مقصودش، رفیقدوست اینگونه پاسخ داده که «یا باید کارخانههایمان کار میکردند یا کشاورزیمان باید محصول میداشت که بفروشیم یا هتلهایمان باید طوری اداره میشد که مسافر داخلش میآمد و یا همین شرکتهای ساختمانیمان باید کار ساخت و ساز میکردند.» او میگوید وقتی بنیاد مستضعفان بودجه دولتی نداشت، باید کار اقتصادی میکرد تا چرخش بچرخد.
* فعالیتهای عمرانی و جادهسازی در پاکستان
طبق روایت رفیقدوست، بنیاد مستضعفان در مناقصه بانک جهانی در پاکستان شرکت کرد و برنده شد. در اینکشور، یوگسلاوی، آمریکا، یونان و ایران جاده ساخت که سرمایه اینجادهسازیها را بانک جهانی میداد. رفیقدوست میگوید بانک جهانی جادههای دیگر کشورها را از نظر فنی رد کرد و تنها جاده بنیاد مستضعفان را تایید کرد و از گروه اعزامی آنها خواست به کار همه کشورهایی که در آنجا جاده میساختند نظارت کند. او روایت میکند «در حالیکه قیمت پایینتر از آنها گرفته بودیم و در نصف زمان آنها جاده را ساختیم. چند کار دیگر هم در پاکستان انجام دادیم. یک فرودگاه را بازسازی کردیم، بین چند شهرشان گازکشی کردیم، یک اتوبان بزرگ برایشان ساختیم.» (صفحه ۲۶۰ به ۲۶۱)
* چرا ساخت مرسدس بنز در ایران پا نگرفت؟
یکی از خاطرات رفیقدوست در بنیاد مستضعفان تلاشش برای تولید مرسدس بنز در ایران است. او میگوید برای اینکار با کمپانی بنز تماس گرفته و اعلام شد میخواهیم با موافقت شما در ایران بنز تولید کنیم. رفیقدوست خود به آخرین سفر پیش از توافق نهایی رفت و مراسم آزمایش خودروهای بنز هم در حضورش انجام شدند. رئیس بنیاد مستضعفان در اینسفر با مدیر کمپانی مرسدس بنز دیدار و مذاکره کرد. او میگوید اولینبار بود که بنز میخواست بیرون از آلمان، نمایندگی ساخت بدهد و پس از ایناتفاق بود که نمایندگی اینکمپانی به برزیل و دیگر کشورها سپرده شد.
قرارداد تولید بنز در ایران بسته و بنا شد ۷۰ درصد تولید در ایران باشد و ۳۰ درصد هم از آلمان وارد شود. در قدم اول اینهمکاری، بنیاد مستضعفان در کارخانههای خود باک بنزین اینخودروها را ساخت که مهر تایید آلمان را هم گرفت و بهموجب اینفعالیت بنا شد علاوه بر ۲۵ هزار دستگاه بنز تولید ایران، ۵۰۰ هزار باک هم برای کارخانه مرسدس بنز تولید شودتولید بنز در ایران طبق خاطرات رفیقدوست، علاوه بر فوایدی که برای ایران داشت، برای اینکمپانی هم با صرفه بود. چون هزینه ساخت بنز در ایران یکپنجم تولید در آلمان بود. او میگوید زمانیکه وارادت خودرو در کشور آزاد شد، یکتویوتا با ۱۸ هزار دلار وارد میشد و قیمت بنز هم همان ۱۸ هزار دلار بود. اما تعرفهای که برای بنز تعیین شده بود، پنجبرابر تویوتا بود. رفیقدوست معتقد است در تعیین اینتعرفه شیطنتی در کار بوده است و میگوید کسی در لحظه آخر که قانون مالیات بر واردات کالا به مجلس میرفته، اینتعرفه را اضافه کرده است.
بههرحال قرارداد تولید بنز در ایران بسته و بنا شد ۷۰ درصد تولید در ایران باشد و ۳۰ درصد هم از آلمان وارد شود. در قدم اول اینهمکاری، بنیاد مستضعفان در کارخانههای خود باک بنزین اینخودروها را ساخت که مهر تایید آلمان را هم گرفت و بهموجب اینفعالیت بنا شد علاوه بر ۲۵ هزار دستگاه بنز تولید ایران، ۵۰۰ هزار باک هم برای کارخانه مرسدس بنز تولید شود. اما اینکارِ بهتعبیر رفیقدوست «عاقلانه و اقتصادی که صد در صد به نفع مملکت بود و قراردادش هم بسته شده بود» پا نگرفت.
رفیقدوست میگوید آیتالله هاشمی رفسنجانی بهعنوان رئیس دولت وقت با اینکار موافق بود اما جو منفی درباره تولید بنز در ایران، بهقدری بالا گرفت که هاشمی رفسنجانی هم وارد مساله نشد. به گفته راوی کتاب «برای تاریخ میگویم»، نام بنز در آنبرهه مساوی با خودروی طاغوتی شده بود. او میگوید به شهادت آرشیو بنیاد مستضعفان بیش از ۱۹۰ مقاله و گزارش و خبر برای حمله به تولید بنز در ایران منتشر شد و در اینقضیه ردپای کمپانیهای ژاپنی و شرکای داخلیشان در حملاتی که به او میشد کاملا مشخص بوده چون اگر تولید بنز در ایران به سرانجام میرسید، بازار ژاپنیها در ایران کساد میشد.
* جانبازی که تولیدکننده بزرگ ساعت شد
یکی دیگر از خاطرات رفیقدوست درباره تولید در کشور مربوط به جانبازی است که یکدستش در جنگ قطع شده بود و تبدیل به یکی از بزرگترین کارآفرینان ایران شد. رئیس پیشین بنیاد مستضعفان میگوید اینجانباز با مختصر حمایت اینبنیاد، بزرگترین کارخانه ساعتسازی ایران را بهنام «میزان» تاسیس کرد که انوع ساعتهای مچی، رومیزی، دیواری بزرگ و کوچک را تولید میکند و «تعداد زیادی کارگر هم در کارخانهاش مشغول کارند و الحمدالله ثروتش را توپ داغان نمیکند.» (صفحه ۱۴۹)
* اخراج کارمندی که با جانباز مشهدی برخورد بدی داشت
یکی از خاطرات رفیقدوست از سالهای حضور در بنیاد مستضعفان که مربوط به خدمترسانی به جانبازان است، مربوط به رسیدگیاش به احجاف در حق یکجانباز مشهدی است. او روایت میکند:
حکمی صادر کردم که مصرف داخلی داشت، منتها دست یکی از روزنامهها افتاد و موجی علیهام به راه انداخت. به مسئول بخش جانبازان نوشتم: عزیزان جانباز اعصاب و روان اگر به مرحلهای میرسند که موجب آزار دیگران میشود از دو حال خارج نیستند؛ یا واقعا جانبازند، که جایشان توی کوچه و خیابان نیست، باید در بیمارستان بستری شوند و تحت معالجه قرار بگیرند. یا کسانی هستند که خودشان را به جانبازی زدهاند«در آنروزهایی که برنامه ملاقات با جانبازان گذاشته بودم، گفتند جانبازی از مشهد پشت خط است و میخواهد با شما صحبت کند. گوشی را گرفتم. گفت: "من جانباز قطع نخاع هستم و کنترل ادرار ندارم، همیشه وسایل جمعآوری ادرار به همراه دارم، ولی امروز که داخل بنیاد رفتم وسایلم عیب کرده بود و بدنم بو میداد. وقتی وارد اتاق شدم همه دوران جنگ و گذشتهام بر سرم خراب شد." علتش را پرسیدم گفت "آن آقای مسئول دماغش را گرفت و گفت چه بوی گندی میدهی، برو بیرون." به مدیرکل بنیاد جانبازان خراسان که قبل از من در آنجا منصوب شده بود زنگ زدم و گفتم "من با اولین پرواز میآیم مشهد، شما همه پرسنل بنیاد را جمع میکنی، با آنها کار دارم." رفتم مشهد. اول آنآدمی را که چنینحرفی به آنجانباز زده بود بیرون کردم. بعد، به همه کارکنانی که توی خیاط بنیاد جمع شده بودند گفتم: "شماهایی که توی این محوطه ایستادهاید، هرکدامتان که بوی بدن این جانباز در مشامش عطر گل یاس است به ساختمان برگردد؛ هرکسی هم که نیست، تشریف ببرد بیرون."» (صفحه ۱۷۳)
* سوءاستفادههایی که عدهای از عنوان جانبازی میکردند
یکی از موضوعاتی که میتوان درباره مساله جانبازی و رسیدگی به امور جانبازان در دوران تصدی مدیریت بنیاد مستضعفان توسط رفیقدوست به آنها اشاره کرد، مساله سوءاستفاده از عنوان جانبازی است. با توجه به مشکلاتی که اینمساله برای رفیقدوست به وجود آوردند، او توضیحاتی در بیان خاطرات خود دارد که بهطور کامل نقلش میکنیم:
«گزارشهای متعددی برایم آمد که چندنفر بهعنوان جانباز اعصاب و روان برای مردم مزاحمت ایجاد کردهاند. شکایتهایی در دادسرا مطرح بود که آنها سراغ افراد صاحب کارخانه و شرکت رفتهاند، اگر کسی جوابشان را نداده، در و پنجرهها را شکستهاند. من که از اول جنگ با رزمندهها بزرگ شده بودم میگفتم اینکار، کار جانباز نیست. حکمی صادر کردم که مصرف داخلی داشت، منتها دست یکی از روزنامهها افتاد و موجی علیهام به راه انداخت. به مسئول بخش جانبازان نوشتم: عزیزان جانباز اعصاب و روان اگر به مرحلهای میرسند که موجب آزار دیگران میشود از دو حال خارج نیستند؛ یا واقعا جانبازند، که جایشان توی کوچه و خیابان نیست، باید در بیمارستان بستری شوند و تحت معالجه قرار بگیرند. یا کسانی هستند که خودشان را به جانبازی زدهاند؛ اینها هم نباید در کوچه و خیابان باشند، باید به کمیسیون پزشکی معرفی شوند، اگر تشخیص دهند جانباز نیستند تحویل قانون بشوند. همین بخشنامه باعث شد هفتادهشتاد درصد از کسانی که میخواستند با اسم جانباز سوءاستفاده کنند، در بروند. البته همانموقع جانباز داشتیم که به او فشار آمده بود، تعادل روحی نداشت، میآمد شیشهها را میشکست، او را به بیمارستان می بردیم.» (صفحه ۱۷۴)
راوی کتاب «برای تاریخ میگویم» در فراز دیگری از خاطراتش میگوید عدهای جانباز نبودند و ادعای جانبازی میکردند. او در فراز دیگری هم درباره مساله سهمیه دانشگاه برای جانبازان میگوید «میخواهم به مردم بگویم که اگرچه قانون به حق برای جانبازان و رزمندگان در پذیرش دانشگاهها امتیاز گذاشت، ولی خدا را شاهد میگیرم خیلی از دانشجوهای جانباز ما از آن امتیاز استفاده نکردند و با نمرات بالا وارد دانشگاه شدند. الان پزشکان و استادان متعددی داریم که از جمع جانبازان هستند.» (صفحه ۱۴۰ به ۱۵۰)
* گلایه رهبر انقلاب درباره کمکاری در رماننویسی
۲۸ دی ۱۳۷۲ مسئولان بنیاد مستضعفان و گروهی از جانبازان با رهبر انقلاب دیدار کردند. طبق گزارشی که رفیقدوست از ایندیدار ارائه کرده، رهبر انقلاب در ایندیدار گفتند دو کار در مورد جانبازان سرلوحه کار مسئولان بنیاد موردنظر باشد؛ یکی رماننویسی، یکی هم فراهم کردن میدان برای جانباز در زمینه انواع هنرها. رفیقدوست میگوید «آقا همیشه در مورد کمکاری و موفق نبودن رماننویسی گله داشتند.»
* روایت رفیقدوست از ترور ناموفقش/صیاد شیرازی گفت مشتاق شهادتم
راوی «برای تاریخ میگویم» درباره حادثه سوءقصدی که ۲۴ شهریور ۱۳۷۷ در محل کارش به او شد میگوید در صحنه حادثه، در مجموع ۳۴ تیر شلیک شده بود. رفیقدوست میگوید اولینکسی که پس از حادثه با او تماس گرفته و جویای احوالش شده سیدمحمد خاتمی رئیسجمهور وقت بوده که از سلامتیاش اظهار خوشحالی کرد و افرادی را برای کمک به رفیقدوست اعزام کرد. پس از سوءقصد ناموفق به رفیقدوست نیروهای مختلف از سپاه، نیروی انتظامی و اطلاعات به دفتر او رفتند و به بررسی ماجرا پرداختند.
رفیقدوست میگوید شهید علی صیاد شیرازی دو هفته پیش از شهادتش برای دیدار با او به دفتر کارش آمد و با هم گفتگو کردند. در آنروز هنوز جای گلولههای شلیکشده در سوءقصد به رفیقدوست روی دیوار بوده است. صیاد شیرازی در ایندیدار به رفیقدوست میگوید «خداکند آخر کارمان شهادت باشد! بیا دوتایی دعا کنیم من دعا میکنم تو شهیدی شوی تو هم دعا کن من شهید شوم.» رفیقدوست نیز در پاسخ میگوید «دعا میکنم هر دویمان عاقبت به خیر شویم چرا دعا کنیم شهید شویم؟» صیاد شیرازی نیز گفت «ولی من مشتاق شهادتم.»
ادامه دارد...
نظر شما