به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «جانِ جهان» نگاهی نو به ماجرای غدیر خم نوشته سعید روح افزا با تصویرگری سید میثم موسوی توسط به بیان ماجرای غدیر خم برای کودکان و نوجوانان پرداخته است و بالغ بر ۳۴ منبع برای نگارش آن مورد بررسی قرار گرفته است و در حال حاضر توسط دفتر نشر فرهنگ اسلامی منتشر شده است.
سعید روح افزا متولد سال ۱۳۴۳، نگارش را از سال ۱۳۵۹ با عضویت در هیأت تحریریه مجله سروش (صدا و سیما) آغاز کرد و سپس قالبهای گوناگون مانند قصه و نمایشنامه و فیلمنامه را آزمود. تاکنون علاوه بر نوشتن متن برنامههای متعدد داستانی و نمایشی، موفق به انتشار دهها کتاب شده است که مخاطب بیشتر آنها کودکان و نوجوانان هستند.
اسرار غدیر نوشته محمد باقر انصاری، انسان ۲۵۰ ساله نوشته رهبر معظم انقلاب اسلامی؛ پیشوایی از نظر اسلام نوشته جعفر سبحانی، تاریخ بیهقی نوشته ابوالفضل محمدبن حسین بیهقی، تاریخ تحلیلی صدر اسلام نوشته محمد نصیری، تاریخ سیاسی صدر اسلام نوشته محمودرضا افتخارزاده، تاریخ طبری نوشته محمدبن جریر طبری، تاریخ یعقوبی نوشته احمدبن ابی یعقوب بن واضح یعقوبی، ترجمه تفسیر المیزان نوشته سید محمد حسین طباطبایی، ترجمه قران اثر محمد مهدی فولادوند، امام در عینیت جامعه نوشته محمدرضا حکیمی از جمله منابعی هستند که برای نگارش این کتاب مورد استفاده قرار گرفته اند.
در قسمتهایی از این کتاب میخوانیم:
آسمان، تب دار و بی تاب است. هوا گرم است؛ گرم گرم. خورشید می سوزد و خاکستر آتشین بر خاک هوا می پاشد. خبر تب کردن آسمان را باد سنگین نیمروزی هو هو میکند. ولی انگار گوش شنوایی نیست. در این سو نیز، در خواب بیهوشی فرو رفته است؛ سست و بی رمق.
پیش از این، هر وقت که خشکی و تشنگی، گلوی زمین را میفشرد، دست بخشنده آسمان، باران را به کام زمین میریخت و هربار که آسمان عطش پیدا میکرد، از دست گشاده دریاهاو رودها مینوشید. همیشه، آسمان، حرف زمین را میفهمید و زمین نیاز آسمان را درک میکرد ولی امروز، این گونه نیست.
امروز، میل همراهی وهم سخنی ندارند. آسمان نگاهش را بی هدف به زمین دوخته و زمین، افسرده در خود فرو رفته است. مشکل، این بار، عطش نیست که یکی از آنها درد دیگری را چاره کند. هر دو، نیازمند جانی تازه هستند تا آسمان باز هم ببارد و زمین باز هم بماند.
حال زمین و آسمان پیشینهای هزاران ساله دارد. طی این سالهای بسیار، پیامبران، یکی بعد از دیگری مبعوث میشدند و دیگران را به سوی حق دعوت میکردند. آن گاه، عمر ایشان، دیر یا زود، به پایان میرسید و یادگاری به نام دین، از آنان باقی میماند.
آسمان و زمین از آمدن پیامبران لبخند میزدند ولی عمر این لبخند کوتاه بود. زیرا بدخواهان و هوسبازان، به زودی، به یادگار پیامبران حمله میبرند و به میل خود تغییرش میدادند. وقتی که پیام خدا دگرگون میشد، اثرش را از دست میداد و از دین، چیزی جز نام به جا نمیماند.
***
نیمروز نزدیک است و خورشید، داغتر از قبل، می تابد. تنی چند از یاران پیامبر، شاخه ههای فرو افتاده درختان را کنار میزنند، خارهای روییده بر خاک را بیرون میآورند، سنگهای درشت را بر میدارند و زمین را میروبند. آن گاه پالان شتران را بر هم میگذارند تا محلی برای ایستادن پیامبر فراهم آید.
دیگران نیز بار از دوش شتران برداشته و به استراحت پرداخته اند. دستار بر سر گذاشته و جامه را تا زیر پا کشیده اند تا از گزند آفتاب در امان بمانند. همهمه میکنند و موضوع سخن پیامبر را حدس میزنند.
اندکی وقت لازم است تا بدانند این گردهمایی برای چیست. چارهای جز انتظار نیست؛ مثل انتظار آسمان و زمین!
مؤذن برای نماز ظهر اذان میگوید و حاجیان، در پی پیامبر، قامت میبندند.
نماز به سلام میرسد و پیامبر بر جایگاه قرار میگیرد. مسافران، صفهای نماز را میشکنند و فشردهتر می نشیدند. برخی نیز به کنارهها می آیند تا پیامبر خدا را بهتر ببینند و صدایش را بهتر بشنوند.
تعداد مسافران کم نیست و شنیدن صدای پیامبر برای برخی که دورترند، دشوار است. «ربیعه» در نقطهای میان مردم قرار میگیرد تا هرچه را از زبان پیامبر میشنود، برای دیگران فریاد بزند و همگان، لحظه به لحظه، از آن چه پیامبر خدا میگوید، با خبر شوند.
نفس در سینهها حبس میشود.
***
پیامبر ابتدا، یکی را صدا میزند تا پیش بیاید، او کسی نیست جز علی، عموزاده پیامبر و تکیه گاه او.
علی بر پلهای فرودست برادرش میایستد و آن گاه پیامبر سخنش را آغاز میکند. مثل همیشه کلامش را معطر میکند به ستایش از خدایی که از همگان برتر است و به همگان نزدیک.
_بر همه چیز احاطه دارد و قدرتش به همه جا دامن گسترده است… چیزی مانند او نیست… والاتر از آن است که چشمها او را ببینند ولی او چشمها را می بیند، لطیف است و آگاه… به او و فرشتگان و کتابها و پیامبرانش ایمان دارم، گوش به فرمان اویم و اطاعتش میکنم...
همه چیز گواهی میدهد که حادثهای مهم در جریان است. زمین و آسمان هشیار شده اند و خیرگی و خاموشی از وجودشان رخت بربسته است. مسافران نیز چشم به پیامبر دوخته اند و بی صبرانه در انتظارند.
پیامبر از موضوع سخن خود پرده بر میدارد.
_فرشته وحی سه بار بر من نازل شد… تا در این جمع بر پا خیزم و به هر سفید و سیاهی اعلام کنم که علی بن ابی طالب، برادر من، وصی من، جانشین من و امام بعد از من است.
این کتاب در ۶۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت پانزده هزار تومان در اختیار علاقه مندان قرار گرفته است.
نظر شما