به گزارش خبرنگار مهر، رمان «چو نیب یو؛ بحران کلاس هشتمی و دیگر توهمات» نوشته توراکو بهتازگی با ترجمه ناروان گلعلیزاده توسط انتشارات پیدایش منتشر و راهی بازار نشر شده است.
«رمانهای راحتخوان» مجموعهای است که نشر پیدایش از سال ۱۳۹۸ انتشار عناویناش را آغاز کرده است. برای برقراری ارتباط بهتر با «رمان راحتخوان»، باید آن را راس سوم مثلثی دانست که دو ضلع دیگرش، «آنیمه» (انیمیشن ژاپنی) و «مانگا» (کمیک ژاپنی) هستند. رمانهای راحتخوان، میتوانند هر ژانر و مضمونی داشته باشند و ممکن است مناسب مخاطبان کودک یا بزرگسال باشند. ولی بههرحال نوعی فلسفه و مساله اخلاقی در آنها وجود دارد و البته خواندنشان برای مخاطب راحت است.
از مجموعه موردنظر تا به حال، مجموعه چهارجلدی «دیگری»، مجموعه ششجلدی «بیداری»، رمان «دفترچه مرگ»، رمان «دیو و پسرک»، رمان ششجلدی «واتارو در سرزمین خیال»، مجموعه دنبالهدار «سائو، هنر شمشیرزنی آنلاین»، رمان چهارجلدی «سفرهای کینو»، رمان سهجلدی «هیوکا باشگاه ادبیات کلاسیک»، رمان سهجلدی «کلاس نابغهها» و رمان «دختر آفتاب» منتشر شدهاند.
«چو نیب یو؛ بحران کلاس هشتمی و دیگر توهمات» اثری در ژانر واقعگرای مدرسهای است و برای مخاطبان نوجوان نوشته شده است. اینرمان چونیب یو داستان پسری به نام یوتا توگاشی است که در مقطع راهنمایی فکر میکرد قدرت خاص و اسرارآمیزی دارد. بههمیندلیل اسم خودش را «ارباب شعلههای تاریکی» گذاشته بود. اما در همان سالهای آخر دوران راهنمایی فهمید ارباب شعلههای تاریکی نیست و تنها مبتلا به چونیب یو است.
در ادامه داستان یوتا راهی دبیرستان شده و برای رهایی از گذشته عجیبش تمام تلاش خود را میکند. اما سندروم سال دوم راهنمایی یعنی همان چونیب یو و مبتلایانش او را رها نمیکنند. به اینترتیب وقتی شخصیت اول قصه برای اولین بار از کلاس هفتم به هشتم میرود، لحظه خیلی مهمی را در زندگی تجربه میکند. چون احساسش این است که همه زندگیاش تغییر کرده است.
رمان «چو نیب یو» ۱۳ فصل دارد که بهترتیب عبارتاند از: «فصل اول؛ ریکا تاکاناشی»، «فصل دوم؛ شبحِ جلوِ چشمانم»، «فصل سوم؛ درس خواندنِ پس از مدرسه آغاز میشود»، «فصل چهارم؛ شینکا نیبوتانی»، «فصل پنجم؛ چونیبقصه و جونیبجنگ»، «فصل ششم؛ یکی از آداب و رسوم دبیرستان»، «فصل هفتم؛ زمان مطالعه پس از مدرسه در خانه ریکا»، «فصل هشتم؛ اردوی مدرسه!»، «فصل نهم؛ داستانِ عشق، داستانِ اشتیاق»، «فصل دهم؛ منو موری_ساما صدا نکنین!»، «فصل یازدهم؛ روز آخر»، «فصل دوازدهم؛ کاملِ کامل» و «فصل آخر؛ او چونیبیو دارد، ولی ...».
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
اشک در چشمهایم جمع شد. البته نه از شدت خندهداربودنِ اوضاع. جدیجدی گریهام دارد درمیآید.
«متوجه شدم.»
«...خب، بگو ببینم اینو چطوری پیدا کردی...؟»
یومهها به غرولند من پاسخ داد: «یومهها کشفش کرد! از کمدِ اونیچان درش آوردم!»
«یهدفعه راه نیفت بدونِ فکر درِ چیزهای مختلف رو باز کنی!»
«بااااااشه!»
یومهها هیچ از کارش پشیمان نیست! لعنتی ... فکر میکردم اگر دفترچهام را اینجا توی کمد بگذارم، هیچکس آن را بین باقی دفترچههای توی میزم پیدا نخواهد کرد. عجب اشتباه بزرگی ...
با سری پایینانداخته بهطرف تخم رفتم و سینی را برداشتم. چای را در لیوانها ریختم و به ریکا و یومهها نفری یک لیوان دادم. هر دوِ آنها در یک جرعه تمام محتویات لیوان را سر کشیدند. سپس، یومهها یواشکی دستش را دراز کرد و یکبیسکوییتِ اونیگیری برداشت. او واقعا در مورد رفتارهایش فکر نمیکند.
ریکا نه با لبخند، بلکه با جدیت، مشغول خواندن دفترچه گذشته تاریکِ من بود. در حال حاضر، این تنها سوسویِ امید من است. اگر ریکا هنگام خواندن دفترچهام بخندد، درجا خواهم مُرد!
«یومهها، من میخوام یه راه جدید برای بیدارکردنِ قدرتت مهیا کنم که نیازی نباشه چشمت رو مهر و موم کنی.»
اینکتاب با ۳۱۲ صفحه، شمارگان هزار و ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۹۵ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما