به گزارش خبرنگار مهر، نشست نقد و بررسی کتاب «اینجا بالای تل تکفیریها میرقصند» نوشته شیرین زارع پور با حضور سمیه عظیمی ستوده و فاطمه سلیمانی به عنوان منتقد پیش از ظهر امروز یکشنبه اول مرداد در سالن قصر شیرین موزه ملی انقلاب اسلامی و دفاع مقدس برگزار شد.
در ابتدای این نشست شیرین زارع پور گفت: شهید احسان میرسیار اصالتاً لاهیجانی و بچه ورامین است. پدر و مادرش وقتی ازدواج میکنند در ابتدا به پایین شهر و بعد به ورامین میآیند. احسان بچه اول خانواده است و عموی شهید او اکبر میرسیار که در ۱۶ سالگی به شهادت رسیده بود روی او خیلی تأثیر داشت. بعد از شهادت عمو هر شب در خانه وصیت نامه خوانی داشتند و اینچنین احسان با شهادت آشنا شد. مادر احسان سفرههای هفت سین هر سالش را با وسایلی که از عموی احسان مانده بود میچیند و احسان در چنین فضایی بزرگ میشود.
وی ادامه داد: احسان در ۱۵ سالگی تصمیم میگیرد درس را رها کند و استخدام سپاه بشود. پدر موافق استخدام احسان در سپاه و مادر مخالف است و در نهایت احسان استخدام سپاه میشود. دورههای صابرین را میگذراند که در این دوره از همه قوی و توانمندتر بوده است. در ۱۹ سالگی با سیده فاطمه ازدواج میکند و حاصل این ازدواج سه فرزند دختر به نامهای زینب، رقیه و زهرا میباشد.
زارع پور افزود: احسان ماه رمضان در تلویزیون تصاویر آسیب رساندن به گنبد حضرت زینب (س) را میبیند و تصمیم میگیرد به سوریه برود. مهر ۱۳۹۴ از پادگان ولی عصر (عج) به سوریه اعزام میشود. بعد از ۴۵ روزی که آنجا میمانند همه برمیگردند جز ۹ نفر که یکی از آنها احسان بوده است. این ۹ نفر با هم عهد میبندند بمانند و تا آخرین قطره خون خود دفاع کنند، احسان ۴۵ روز دیگر میماند و برمیگردد. در مرحله سوم اعزام روز ۲۲ بهمن در عملیات تل حوبه که عملیات از قبل لو رفته بوده، تکفیریها داخل روستا میریزند و بالای تل حوبه سیداحسان و محمود طبق را به شهادت میرسانند و روی پیکرهای شهدا میرقصند. او ابتدا در درگیریهای مستشاری در سوریه مفقودالاثر شده بود و پس از این واقعه تصور میشد که وی به اسارت نیروهای تکفیری درآمده است. اما بعد از گذشت ۲ ماه از خبرهایی که از اسارت تا شهادت سید احسان میرسیار زمزمه میشد، بالاخره پس از بررسیهای انجامشده شهادت رزمنده گیلانی تأیید شد.
نویسنده کتاب «اینجا بالای تل تکفیریها میرقصند» ادامه داد: انتشارات ۲۷ بعثت بعد از چاپ کتابهای «تمنای بی خزان» و «با تو باران میشوم» بنده پیشنهاد تألیف کتاب اینجا بالای تل تکفیریها میرقصند را به من داد. مصاحبه و پژوهشهای کتاب توسط شخص دیگری انجام شده بود و بنده بدون هیچ پیش زمینهای از لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) کار را پذیرفتم. اولین منتقد کتاب من هستم و این نقد به انتشارات ۲۷ بعثت وارد است که در ویراستاری، طراحی جلد و حذف و اضافهها نظر من را جویا نشدند، جملههای من در تألیف کتاب منقطع شده است، من نام کتاب را «قاب خالی اتاق» انتخاب کرده بودم که حتی اسم کتاب را خودشان انتخاب و عوض کردند و بدون اینکه به بنده بگویند کتاب را چاپ کردند.
در ادامه این نشست فاطمه سلیمانی گفت: مخالف انتخاب اسم کتاب توسط ناشر هستم. اما با این حال اسم خوبی را انتخاب کرده است. ناشر از بهترین جمله نویسنده وام گرفته و این اسم را برای کتاب انتخاب کرده است. اسم باید آدم را به دنیای کتاب بکشاند و این اسم اینچنین است اما اسم قاب خالی روی دیوار که انتخاب خود نویسنده بوده، مخاطب را به دنیای کتاب نمیکشاند.
وی ادامه داد: کتاب در بهترین جای ممکن و با شکوه تمام میشود. نثر خیلی خوبی دارد اما مکث وجود ندارد. همه چیز پشت سر هم گفته میشود؛ نویسنده با ستاره یا پل تداعی میتوانست مکث ایجاد کند. روی جلد کتاب اشاره نشده که این کتاب زندگینامه یا زندگینامه داستانی است. مخاطب تکلیف خودش را نمیداند و این به کار ضربه میزند. اطلاعات زیاد و جزئی در کتاب داریم که لازم نیست و اهمیتی ندارد. ما داستان شخصی را میخوانیم که میخواهیم از او چیزی یاد بگیریم پس اطلاعات خیلی شخصی نیاز نیست آورده شود؛ ما دوست داریم موقعیت شغلی و نظامی احسان در سوریه را بیشتر ببینیم البته که در این کتاب ۱۵۰ صفحه به زندگی شخصی و ۱۰۰ صفحه به سوریه پرداخته شده است که این نسبتاً خوب است.
در پایان این نشست سمیه عظیمی ستوده یکی از منتقدان گفت: شهدا فصل مشترک زیاد دارند؛ همه آنها خانواده دوست، مهربان، متواضع و از خودگذشته هستند. روی کسب درآمد حلال و استفاده درست از بیت المال حساس هستند. ما باید بگردیم صفت خاص آنها را پیدا کنیم؛ کتابهایی که راجع به شهدا است قرار است نقشه راه درست زندگی کردن ما باشد. ما پا جای پای شخصیتها میگذاریم و سعی میکنیم مثل آنها باشیم.
وی ادامه داد: کتاب دو بخش فیزیکی یعنی طراحی جلد و محتوا دارد. طراحی جلد باید جذاب باشد، محتوا هم نباید طولانی باشد بلکه باید کم حجم باشد و طرح مسئله بکند که این کتاب اینها را ندارد. ضعف ویراستاری در کتاب خیلی به چشم میخورد و متن صمیمی نیست و با هیچ آدمی در این کتاب نمیشود همذات پنداری کرد. از اصحاب رسانه این انتظار میرود که نویسندهها را به جامعه بشناسانند تا جوانان به جای الگو گرفتن و تغذیه فکری از سلبریتی ها از نویسندگان الگو و تغذیه فکری بگیرند.
نظر شما