به گزارش خبرگزاری مهر، صغری عاشوری کارشناس ارشد مطالعات زنان در یادداشتی گفت: این روزها کمتر کسی است که زور، قلدرمابی و ظلم را تقدیر و جبر الهی بداند و آن را بی هیچ چون و چرایی بپذیرد. اصلاً فطرت انسانی جویای حریت و آزاد مسلکی از یوق انسانهاست و این قاعده زن و مرد نمیشناسد، اما آیا این به معنای رخت بر بسته شدن کامل ظلم و اتمام زورآزمایی قلدرمابان است؟ قطعاً خیر و میتوان کماکان مثالهای مختلف و متعدد برای ظلمهایی که در عصر مدرن و پسامدرن به منصهی ظهور میرسند ذکر کنیم. برخی از ظلمهایی که در عصر مدرن و پسامدرن پدیدار شدهاند شکل و شمایلی زیبا و دلربا دارند، در نگاه اول ظلم و اسارت نیستند، تحت لوای شعار آزادی این شعار محبوب انسانها پدیدار میشوند اما ظلم به شخصیت و مقام انسان میباشند.
مظهر اعلا و آشکار این مدل از ظلمها در این عصر مردسالاری است؛ ظلمی که به صورتهای شکیل و گاهاً همسو با فرآیندهای جنبشهای فمینیستی بروز و ظهور یافته است. همزمان با شکلگیری انقلاب صنعتی و ورود زنان از خانه به کارخانه و پس از آن شکلگیری جریانات زنان کارگر و مطالبه برابری دستمزد، ارتقا درجه شغلی و رسیدن به مناصب اجتماعی بالاتر توسط زنان؛ این خواستهها گرچه توأمان با کشمکشهای عدیده بود اما در نهایت به ثمر نشست. قاعدتاً انتظار آن بود که برابری در شغل و درآمد شانیت انسانی زن را ارتقا دهد اما چنین نشد. حتی به گزارشهای متعدد خبری از خبرگزاریهای خارجی چون فرانس ۲۴ و نهادهای بینالمللی همچون گزارشات کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد از عدم برابری دستمزد زنان و مردان و شکاف دستمزدی خبر میدهند! این اتفاق حداقل ظلم مردسالاری نوین به زنان است.
ظاهر این ظلم آشکار اعطای شغل و دستمزد و فعالیتهای اقتصادی برابر با مردان بود اما اصالتش افزایش بار مضاعف روحی، جسمی و فکری بر زنان علاوه بر بار کارخانگی بود. اما بلندای قامت مردسالاری مدرن در کیفیت و کمیت ورود زنان در جامعه منتهی میشود. زنان برای ورود به عرصهی شغلی خود مجبور هستند که استانداردهای ظاهری را رعایت کنند. این استانداردها مطابق تولیدات سرمایهداران و در راستای کسب سودهای کلان از فروش محصولاتشان بوده است. این قاعده در یکایک ارکان و مشاغل کشورهای غربی برای زنان وجود دارد حتی در ایالات متحده آمریکا. نکتهی جالب توجه اما این است که فرایندی نظاممند ابتدا از آمریکا شروع شد و سپس به غرب و در حال حاضر در سراسر دنیا منتشر شد که در آن برای زنان نیازهای جدیدی را تولید میکنند که گاهاً اصالتی ندارند اما آنان میل و ولعی وافر برای پاسخ مثبت دادن به این نیازها دارند. میل و ولع زیاد زنان به استفاده از اقسام مختلف لوازم آرایشی نه صرفاً به دلیل نیاز به دیده شدن در زنان بلکه به واسطهی نیاز نوظهور جدیدی به نام؛ «طرفدار داشتن» و «بیشترین طرفدار را داشتن» برای زنان پدید آمده است.
این نیاز نه تنها در غرب بلکه در اکثر نقاط عالم وجود دارد. میل ولع به مصرف و در نهایت خرید لوازم آرایشی نیز در میان اکثریت قاطع زنان فارغ از سن و سال و میزان تحصیلات و میزان منزلت اجتماعیشان وجود دارد. بار زیادی از تزریق شدن این نیاز به زنان و گرایش آنان به مصرف گرایی خصوصاً در حوزه استفاده از لوازم آرایشی با رسانه است اما بخش قابل ملاحظه و نادیده گرفته شدهی آن بر دوش عروسکهای باربی که مورد علاقهی کودکان خصوصاً دختران بود میباشد. بر اساس بررسیهای انجام شده عروسک بیشترین تأثیر را بر روی رشد کودک در رابطه با شناخت اولیه از خودش و همچنین الگوبرداری اجتماعی از او میباشد. عروسک باربی یکی از شناخته شده ترین، مورد اقبال تر ین و قدیمیترین عروسکها میباشد که حدوداً از دههی شصت میلادی وارد بازار اسباببازیها شد. سبک و سیاق عروسکهای باربی به نوعی است که ذهنیت دختران خردسال و کودک را به سمت فاکتورها و استانداردهای زیبایی جعل شده توسط شرکتهای طراح مدل میباشد که امروزه به عنوان بازوان قوی قدرت سرمایهداری شناخته شدهاند، هدایت میشوند.
دختربچهای که تحت تأثیر بیش از اندازهی زیباییهای زنانه باربی میشود طبیعتاً زودتر از روال طبیعی به بلوغ میرسد و اصطلاحاً به بلوغ زودرس دچار میشود. پدیدهای که اعتماد به نفس او را میتواند تحتالشعاع قرار بدهد و این به دلیل عدم همسانی او با همسالانش به دلیل ابتلاء به بلوغ زودرس میتواند بشود. وقتی باربی تبدیل به الگوی جامعهپذیری دخترکان آمریکایی شد که در غیاب مادر شاغل خود در ظاهر بازیها و در باطن زنانگی را از این عروسک الگوبرداری میکردند؛ دغدغه ذهنی بیشتر این دختران در بزرگسالی طبیعتاً لاغری، زیبایی، طنازی، دل فریبی شد که در راستای جذب طرفداران بیشتر به کار رفت. در نهایت نیز این هدف و آرمان نیز محقق نشد و تنهایی بیشترین سهم در زندگی این زنان را ایفا کرد.
مارلین مونرو یکی از همین زنان شکست خورده است که علیرغم بازی در قاعده مصرفگرایی آنقدر تنها شده بود که درد و دلهایش از ضرر هنگفت عرضهگری و جذب طرفدار دچار شده بود؛ در نوار کاستی ضبط کرد. مثل مونرو زنان و دختران زیادی هستند. در ظاهر امر چنین انتخاب میکنند که برهنه باشند، نامش را آزادی میگذارند اما اصالت آن اسیری است نه آزادی و این خاصیت مدرنیته مردسالار است. رفتار آسیبزایی را به شما تحمیل کرده و در نهایت ادعا میکند که آزادانه انتخاب کردهاید.
میگوید نیمه برهنگی و برهنگی آزادی انتخاب انسانی در پوشش است اما نمیگوید تمام انسانها و حیوانات جبراً برهنه خلق گشتهایم لذا برهنگی یا هردرجهای از آن در زمره انتخاب قرار نمیگیرد بلکه در زمره جبر آفرینش قرار میگیرد؛ انتخاب با پوشش رقم میخورد. بزرگترین ظلم مدرنیتهی مردسالار این بود که حق آزادی اختیار و انتخاب زن را با انتخاب برشمردن برهنگی و نیمه برهنگی، پوششهای ناهنجار غیراخلاقی از او گرفت و نام این امر را آزادی اندیشه و پوشش گذاشت!
نظر شما