۲ مهر ۱۴۰۲، ۲۰:۲۳

در خاطرات همسر شهید مطرح شد؛

شهیدی که برای جلوگیری از سستی عزمش خداحافظی نکرد

شهیدی که برای جلوگیری از سستی عزمش خداحافظی نکرد

همسر شهید حسن غلامی گفت همسرم موقع خداحافظی و رفتن به جبهه به چشمان من نگاه نکرد و اندوهگین شدم. علت این کار همسرم ترس از پشیمانی برای رفتن به جنگ بود.

فاطمه فاتح همسر شهید حسن غلامی درباره آشنایی با همسر شهیدش در گفتگو با خبرنگار مهر گفت: ما اقوام نزدیک بودیم و او پسر خاله من بود. از کودکی ایشان را می‌شناختم و ویژگی‌های شخصیتی ایشان را می‌دانستم. حسن غلامی مکبر محل زندگی ما بود؛ در آن زمان دو مکبر وجود داشت و هرکس زودتر می‌رسید مکبر می‌شد. روزی شهید غلامی آن‌قدر عجله کرد که به زمین افتاد و دندانش شکست و همیشه آن را نشانه مکبر بودن خود معرفی می‌کرد. او بسیار متین بود و علاقه بسیاری به حضرت امام خمینی (ره) علاقه داشت. او خصوصیات اخلاقی خود را بروز نمی‌داد و زمانی که از من پرسید چقدر من را می‌شناسی پاسخ کاملی برای آن نداشتم.

وی ادامه داد: به واسطه خصوصیات اخلاقی بسیار خوب او، زمانی که به خواستگاری آمدند مورد قبول من و خانواده‌ام قرار گرفتند. ما یک سال و چهار ماه با یکدیگر زندگی کردیم و سپس ایشان به شهادت رسیدند. ازدواج ما در سال ۶۰ انجام شد و شهید غلامی به واسطه علاقه‌شان به جبهه رفتند. او یک ماه پیش از رفتن‌شان به جبهه خوابی دیدند که در آن خود و فردی دیگر را می‌دیدند که به پای امام زمان (عج) افتاده‌اند. در ابتدا این خواب را جدی نگرفتم اما زمانی که همسرم به جبهه رفت و من عکس هم‌رزمانش را دیدم متوجه شدم فردی که در عکس حضور دارد با مشخصات فردی که در خواب همسرم بود یکی است.

فاتح افزود: در همان لحظه پذیرفتم که همسرم جزو شهدا خواهد بود. پدر ایشان خیلی به همسرم اظهار کردند که همسر و فرزند دارد و باید در خانه بماند اما ایشان در نهایت خواست به جبهه برود. همسرم موقع خداحافظی و رفتن به جبهه به چشمان من نگاه نکرد و اندوهگین شدم، اما همرزمانش گفتند که علت این کار ترس از پشیمانی برای رفتن به جنگ بوده است‌ همسرم موقع خداحافظی به من نگاه نکرد و من اندوهگین شدم، اما همرزمانش گفتند که علت این کار ترس از پشیمانی برای رفتن به جنگ بوده است. پس از شهادت همسر بسیار سختی کشیدم و نگران فرزندم بودم اما به کمک یاری خدا توانستم تمامی آن‌ها را پشت سر بگذارم.

در پایان وی گفت: فرزند من، مهدی اکنون در یک شرکت فعالیت می‌کند و یک کودک دارد. زمانی که کودک بود هیچ‌وقت از پدرش سوالی نپرسید تا مبادا من اندوهگین شوم. من دعا می‌کنم که ایران همواره به قدری سربلند باشد تا بتوانم همیشه سرم را بالا بگیرم.

کد خبر 5893185

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • زاهدی IR ۲۱:۳۲ - ۱۴۰۲/۰۷/۰۲
      0 0
      خدا رحمت کند