خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: کتاب «چراغهای روشن شهر» نوشته فائزه ساسانی خواه به تازگی توسط انتشارات سوره مهر منتشر و روانه بازار نشر شده است. این کتاب در بردارنده خاطرات فرهادی است، روایت روزهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و حضورش در فعالیتهای فرهنگی و تحول شخصیتش تا سالهای پس از پیروزی و آغاز دفاع مقدس مردمی ایران است.
این کتاب در ۳۰ فصل و بهعلاوه یک بخش پیوستها آماده و تدوین شده است. فرهادی در زمان آغاز جنگ دختری ۱۵ ساله است و قرار است وارد دوره متوسطه شود که آتش ماشین جنگی صدام مدارس را به تعطیلی میکشاند و فرهادی را عازم مسجد جامع خرمشهر میکند. مسجدی که مرکز هدایت کمکهای مردمی در زمینههای گوناگون بوده و پایگاه مقاومت مردم شهر محسوب میشده است.
پیش از این نیز زهره فرهادی به عنوان راوی این کتاب با حضور در خبرگزاری مهر به سوالات خبرنگار مهر درباره این کتاب و قصههای آن پاسخ داد.
مشروح گفتوگو با زهره فرهادی در دو بخش در خبرگزاری مهر منتشر شد که از طریق پیوندهای زیر قابل دسترسی است.
عراق از دوران پهلوی داخل خاکمان جاسوس میفرستاد
روایت بانوی مبارز از مقاومت خرمشهر / صدای ضربان قلبم را میشنیدم
به بهانه انتشار تازه این کتاب با فائزه ساسانی خواه نویسنده آن به گفتوگو پرداختیم.
مشروح متن این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
* سوال اول رو صریح بپرسم به نظرتون این کتاب مشابه کتاب «دا» نیست؟
خب کتاب «چراغ های روشن شهر» با کتاب «دا» موضوع مشترکی درباره بحث خرمشهر دارد، اما سوژه این دو کتاب با هم متفاوت است. مثلاً خانم سیده زهرا حسینی در یک خانواده انقلابی بزرگ شده است و پدرش جز مبارزان انقلاب بوده است؛ درحالی که خانم فرهادی چنین ویژگی را ندارد و تقریباً شروع کتابها متفاوت است.
در کتاب «دا» ما خانم حسینی را بسیار محکم و مقاوم میبینیم و این مقاومت ریشه گرفته از تربیت خانوادگی است اما در این کتاب ما با دختری مواجهه هستیم که خودش تلاش کرده و روحیه پرسشگری داشته است؛ به همین دلیل این دو نفر به لحاظ فکری تا جایی با هم متفاوت هستند و بعدها پیوندی میان آنها برقرار میشود.
ضمن اینکه تا جایی که اطلاع دارم خانم فرهادی جز کم سن و سال ترین دختران خرمشهر بوده است و به نوعی بعد از اینکه به مسجد جامع میروند از خانم حسینی و مریم امجدی الگو پذیری دارند بنابراین این هراس و نگرانی در من نبود.
یکی از جذابیتهای این کار پرسشگری و تلاشگری سوژه بود و اطرافیان او را تشویق نمیکنند بلکه هر کاری میکند عدهای به او ایراد میگیرند که چرا در محیطهای انقلابی حضور دارد و برعکس آن این دختر روی اعتقاداتش میماند و این نکته جز جذابیتهای اخلاقی سوژه بود برایم. محکم بودن این دختر در آن دوران بسیار زیبا بود
* نقطه جذابیت سوژه برای شما کجا بود؟
یکی از جذابیتهای این کار پرسشگری و تلاشگری سوژه بود و اطرافیان او را تشویق نمیکنند بلکه هر کاری میکند عدهای به او ایراد میگیرند که چرا در محیطهای انقلابی حضور دارد و برعکس آن این دختر روی اعتقاداتش میماند و این نکته جز جذابیتهای اخلاقی سوژه بود برایم. محکم بودن این دختر در آن دوران بسیار زیبا بود.
* سراغ راویان دیگری که در کنار خانم فرهادی بودند هم رفتید؟
من در کار خاطره نگاری و تاریخ شفاهی این حساسیت را دارم و سن و سال راوی برایم فرقی نمیکند بلکه به این فکر هستم که گذر زمان از خاطرات عبور کرده است، پس با گذشت زمان روایات هم متفاوت میشوند آن هم در چنین کتابی که حادثهها پشت سر هم اتفاق افتادند. خب در چنین شرایطی خاطرات خاک میخورند و خاطرهای روی خاطره بعدی قرار میگیرد پس من تا حد ممکن سراغ راویان مختلف میروم.
جالب این است که این افراد ممکن است ماجرا را از منظر دیگری بشکافند و خاطراتی را برای راوی یادآوری کنند که او به خاطر نداشته است و این کمک میکند که خاطرات کاملتر شوند و اگر اشتباه تاریخی وجود دارد رفع شود و ابعاد جدیدی به کتاب اضافه شود.
* فرایند آشنایی با سوژه این کتاب و نگارش آن چطور اتفاق افتاد؟
زمانی که این کار به من پیشنهاد شد من دغدغهای در این باره نداشتم و مشغول داستان نویسی و سپری کردن دورههای آن بودم تا اینکه قبل از اینکه وارد کلاسهای داستان نویسی شوم خاطرات سفر عمرهام به مکه را نوشته بودم و این خاطرات در ابتدا به دست خانم اعظم حسینی رسیده بود و بعد از مطالعه آن از من دعوت به همکاری کردند، در ابتدا این سوژه را قبول نکردم اما تاکید داشتند که این حوزه جذاب است.
از آنجایی که رشته من جامعه شناسی است معتقدم کار خاطره نگاری پیوند عمیقی با تحقیق و پژوهش دارد. خب بحث دفاع مقدس و جنگ زدهها جذاب بود واقعاً و به این ترتیب خاطرات ناقصی را تحویل من دادند که مطالعه کنم و پس از آن کار را پذیرفتم.
وقتی من داستان را خواندم متوجه شدم سوژه داستان کم سن و سال بوده است، از خانواده خیلی مذهبی نبوده و سیاسی نبودند. البته این موارد تا دو، سه سال اول تحقیق و مصاحبه روشن نشد و پس از برقراری ارتباط باز شد، یک سری خصوصیات دیگر هم در کتاب بود که بحث جنگ زدهها بود و من را جذب کرد.
* به نظرتون کتاب مستندنگاری است یا خاطره نگاری؟
به نظرم کتاب خاطره حتماً باید مستند باشد و اگر هم به سمت داستان برده میشود باید صادق باشیم و بگوییم خاطره- داستان است؛ البته اگر ما مستند کار میکنیم. به نظرم خاطره آنقدر غنی است که ما بگوییم این کتاب خاطره و مستند است.
اما این کار زحمت نویسنده را زیاد میکند چراکه اگر راوی اطلاعات زیادی نداشته باشد باید به سراغ دیگر افراد برود اما به نظر من کتاب خاطره باید مستند باشد. من هم این کتاب را با استفاده از عناصر خاطره مثل شخصیت، زمان، مکان و حوادث نوشتم؛ شاید خواننده احساس کند داستان میخواند اما داستان نیست و اصالت مستند در آن رعایت شده است.
در حال حاضر ما فرایند عرضه و توزیع کتابهای دفاع مقدس را به خوبی انجام میدهیم اما این کتابها پس از چاپ به دست جوانان نمی رسند، چند درصد از دختران ما با چنین الگوهایی آشنا هستند؟ وقتی ما این افراد را درست معرفی نمیکنیم قرار است نوجوانان و جوانان ما چه چیزی یاد بگیرند
* اهمیت ثبت و معرفی چنین خاطراتی چه اندازه است؟
اگر شما این سوال را در زمان دیگری میپرسیدید جواب دیگری میدادم اما با توجه به وقایع اخیر کشور ما خیلی کوتاهی کردیم و خیلی مهم است که چنین افرادی به نسل جدید معرفی شوند. بعد از این وقایع و اغتشاشات اخیر یکی از نزدیکان من که نوجوان است گفت میخواهم یک مطلب درباره زن بنویسم و درخواست کمک داشت؛ و در صدد بود تا مطلبش را با هشتگ «زن زندگی آزادی» شروع کند من خیلی فکر کردم که چه موضوعی به او بدهم. با توجه به تجربیاتی که داشتم این موضوع را مطرح کردم که بحث حجاب هیچ ارتباطی با سطح آگاهی ما ندارد مثلاً من در کشور عراق خانمی را میشناسم که همسرش پزشک است اما اجازه رانندگی ندارد. همچنین به دنبال این مثال، مواردی را از فعالیت بانوان هشت سال دفاع مقدس در جبههها و پشتیبانی برای او مطرح کردم، عکس العمل این نوجوان پس از شنیدن وقایعی که بانوان ما پشت سر گذاشتند بسیار جالب بود چراکه مدام با کلید واژه «مگه میشه» مواجهه میشدم.
و یا زمانی که خاطرات خانم فرهادی را برای او بازگو میکردم که چطور تنها در خرمشهر میماند و باران گلوله را تجربه کرده است، برایش باور پذیر نبود و من متوجه شدم ما پیوندمان با این نسل منقطع شده است چون بچههای ما فکر میکنند این افراد کار عجیبی انجام دادند چراکه این اطلاعات به آنها نرسیده است و پیوند قطع شده است.
در حال حاضر ما فرایند عرضه و توزیع کتابهای دفاع مقدس را به خوبی انجام میدهیم اما این کتابها پس از چاپ به دست جوانان نمی رسند، چند درصد از دختران ما با چنین الگوهایی آشنا هستند؟ وقتی ما این افراد را درست معرفی نمیکنیم قرار است نوجوانان و جوانان ما چه چیزی یاد بگیرند. و اگر بچههای ما در فضای دیگری هستند برای این است که ما مسئولیتمان را به درستی انجام ندادیم چراکه کتابها نوشته میشوند و ناشران آنها را چاپ میکنند اما آیا فرایند توزیع درست انجام شده است؟ نه! چون ما معتقدیم که کتاب باید محبوبیت پیدا کند و متأسفانه فعالان فرهنگی به خودشان زحمت نمیدهند که دنبال کتاب خوب باشند.
* وقتی موضوع کتاب خرمشهر باشد شاید مخاطب منتظر مواجهه با قهرمانهای همیشگی باشند این شخصیتها در این کتاب هم حضور دارند؟
بله؛ برای مثال خانم سیده زهرا حسینی یکی از افرادی بودند که به سراغشان رفتم برای تکمیل خاطرات، مریم امجد زنجانی یکی دیگر از شخصیتهای مهم کتاب است که خانم فرهادی تحت تأثیر آن قرار گرفتند، شهید شیخ شریف قنوتی که اولین روحانی شهید دفاع مقدس است و شهید حمود ربیعی از جمله افرادی هستند که در این کتاب حضور دارند.
* شیخ شریف قنوتی چه مواجههای با خانم فرهادی داشتند؟
خانم فرهادی ایشان را جلوی مسجد جامع میبینند و اصرار دارند که آنها را به خط بفرستند، اما شیخ شریف قنوتی میگوید خدانکند که ما از خواهرانمان استفاده کنیم، خیالتون راحت باشه که برادران شما در خط میجنگند.
*با عبدالرضا آل بو عبیش چطور؟
الان حضور ذهن ندارم.
* چیزی درباره آن دروغ معروف وقایع خرمشهر راجع به شهادت پنج تکاور هم شنیدید؟
نه! من از خانم فرهادی و یا اطرافیان شأن نشنیدم.
* ما در این کتاب صرفاً شاهد خاطرات خانم فرهادی هستیم یا قلم شما را به عنوان نویسنده میخوانیم؟
همانطور که در بحث مستند نگاری گفتم من جز نویسندگانی هستم که اصالت روایت و مستند نگاری برایم مهم است، اما در بخشهایی قلم نویسنده هم نیاز است و مخاطب باید قضاوت کند که چقدر قلم من مشخص است اما تلاش کردم که در کار دیده نشوم.
* خیلیها معتقدند که نویسنده باید به خاطرات یکسری المانها را اضافه کند تا داستان باورپذیر شود اما خب این مسئله از نظر منتقدان چندان مثبت نیست. نظر شما چیست؟
من به عنوان خاطره نگار به هیچ عنوان حق چنین کاری را ندارم.
* چرا؟
من جز نویسندگانی هستم که مصاحبه را خودم انجام میدهم، یعنی یک متن آماده را قبول نمیکنم چون معتقدم که جزئیات یک اثر در مصاحبه اول و دوم در نمیآید و باید چندبار تکرار شود، چراکه این مصاحبهها باعث نزدیکی مصاحبه کننده و مصاحبه شونده میشود. چه در این کار چه کار دیگر بارها راوی گفته چرا سوال تکراری میپرسی؟ ممکن است که مدام به خاطرات و وقایعی بازگشته باشم اما من به دنبال جزئیات خاطرات هستم.
نکته دیگر اینکه دفعه اول برای پاسخ به یک سوال سطحی جواب داده میشود اما در مصاحبه دوم و سوم ذهن شروع به جستجو میکند و سریهای بعدی که سوال تکرار شود جزئیات بیشتری به مخاطب منتقل میشود؛ جزئیاتی که سبب تشکیل فضاسازیها میشود، این کار اگرچه نویسنده را خسته میکند اما فضای زیبایی به خواننده منتقل میشود.
* سخت نیست؟
این به تعهد ما باز میگردد اگر قرار بود من از قوه تخیل استفاده کنم به این حوزه ورود نمیکردم و همان رمان نویسی را ادامه میدادم، چون ما به تاریخ تعهد میدهیم به تاریخی که الان در حال بسته شدن است و در آینده قرار است قضاوت شود.
این به تعهد ما باز میگردد اگر قرار بود من از قوه تخیل استفاده کنم به این حوزه ورود نمیکردم و همان رمان نویسی را ادامه میدادم، چون ما به تاریخ تعهد میدهیم به تاریخی که الان در حال بسته شدن است و در آینده قرار است قضاوت شود
* پس خستگی ناپذیری مهم است.
بله! در این کتاب حادثه سینما رکس بازگو میشود اما شما ببینید که چند صفحه است در حالی که خانم زهره فرهادی از این مسئله فقط یک سری شنیدهها را دارد و پروسهای است که در آن ناظر اول نیستند، اما من با دختر عموی ایشون که به همراه شأن به محل دفن شهدا رفتند گفتوگو کردم و حتی با برادرشان راجع به آن شب صحبت کردم و سعی کردم سرنخها را درباره موضوع مهمی مثل سینما رکس جمع آوری کرده و به تائید راوی برسانم.
به طور کلی کار خاطره نگاری به نظرم صبوری است بله شاید از نظر عقلانی و مالی قابل اتکا نباشد ولی نگاه من به این شکل نیست و تعهد تاریخی برایم مهم است.
(با خنده) گاهی با خودم فکر میکنم تا کی چنین بردباری را برای هر راوی دارم و آیا همیشه این حوصله و صبر را دارم؟
* فیلم دسته دختران را که درباره خرمشهر است مشاهده کردید؟
خیر! متأسفانه نتوانستم ببینم و در مقطعی که در حال نگارش فیلمنامه بودند با من تماس گرفتند و شماره یکی از خانمهای خرمشهر را به نام خدیجه عابدی که آن زمان بخشی از کانون قرآن خرمشهر را اداره میکردند خواستند.
* به نظر شما روایت فعالیت بانوان در دفاع مقدس چقدر اهمیت دارد؟
بحث روایتهای زنانه اتفاقاً به نظرم جز بخشهایی است که کم و بیش به آن توجه شده است و میبینیم که از دهه ۶۰ هم شروع شده است. مثلاً کتاب «نام های فهیمه» جز کتابهای مشهور آن دوره است، «ساعت شش کنار دریچه مریوان» نیز جز همین کتاب هاست اما از اواسط دهه ۷۰ با خاطرات شهید باکری، شهید چمران و شهید همت توسط همسرانشان این ماجرا ادامه پیدا کرد.
کتاب «دا» نیز روایت زنانه را به نحو دیگری بازنمایی کرد؛ پس در این عرصهها موفق بودیم ولی به نظرم باید نگاههای جدیدتری به این مسائل داشت چراکه ما بیشتر نگاه همسران، مادران و زنان فعال در ستاد پشتیبانی جنگ، امدادگران مناطق مرزی و جنگی را روایت کردیم اما ما خانمهای تحصیل کردهای داشتیم که در حوزه تحصیلی خودشان به جنگ خدمات میدادند و به نظرم از این زاویه باید به مقوله فعالیت بانوان در دفاع مقدس بپردازیم.
* چه حوزههایی؟
مثلاً در دوران دفاع مقدس بانوانی بودند که حین درس از آنها خواسته شده بود تا نقشههای جنگ را در کارگاههای نجاری دربیاورند و این کار به صورت محرمانه انجام میشده، تنها به این دلیل که خانمها ظریف کار هستند، و یا من بانوانی را میشناسم که فارغ التحصیل رشته شیمی بودند و در آزمایشگاه خاکهای مناطق عملیاتی را بررسی میکنند.
خاطرهای که خیلی برای خانم فرهادی عزیز است و هم ناراحتش میکند، زمانی است که به زور از خرمشهر بیرونش میکنند. یعنی روز ۲۲ مهر است که به اجبار از خرمشهر خارج میشود و نمیتواند برگردد
* کدام یک از تجربیات سوژه برای خودتون جذاب و غیرقابل باور بود؟
همیشه به این فکر میکردم که چه جسارتی در این دختر بوده. در حال حاضر دختران ما خیلی فعال هستند و در اجتماع حضور دارند، اما نسل خانم فرهادی یک نسل تابع بوده است و روحیه جسارتش در آن مقطع برای من جذاب بود و خیلی جاها خودم را جای او گذاشتم. در مقطعی فرهادی از خانه فرار میکند که بتواند به مسجد جامع خود را برساند و مدام باران گلولهها اطرافش پرتاب میشود این تصاویر و تجسم آنکه یک دختر ۱۵ ساله در یک خیابان خلوت برای آرمانش میدود، برای من جذاب بود. یا در بخش دیگری که مردان اصرار دارند برای حفظ جان بانوان آنها را از میدان نبرد خارج کنند اما آنها بازهم حاضر نیستند خرمشهر را تنها بگذارند نیز همذات پنداری کردم.
* کدام قسمت خاطرات خانم فرهادی برای خودشون تلختر بود؟
خاطرهای که خیلی برای خانم فرهادی عزیز است و هم ناراحتش میکند، زمانی است که به زور از خرمشهر بیرونش میکنند. یعنی روز ۲۲ مهر است که به اجبار از خرمشهر خارج میشود و نمیتواند برگردد.
* پیشنهادتون برای نویسندگانی که به نگارش زندگینامه شهدا میپردازند چیست؟
کسی که وارد حوزه خاطره نگاری و تاریخ شفاهی میشود باید صبور باشد چون تمام این فرایند چیزی جز صبر کردن نیست. یعنی خاطره نگاری این نیست که من صحبت کنم و شما منتشر کنید؛ باید چند کتاب بررسی شود، با کارشناسان بحث شود و با اطرافیان گفتوگو. نکته دیگر اینکه در کار خاطره نگاری نویسنده به دنبال دیدن اثرش است و نویسندهای که به کار خاطره نگاری روی میآورد باید بپذیرد که نفر دوم است و به نظرم باید صبر و گذشت بیشتری داشته تا کار به ثمر برسد و ماندگار شود.
نظر شما