خبرگزاری مهر -گروه هنر-آزاده فضلی؛ مرتضی اسدی هنرمند باسابقه نقاش، از دهه پنجاه کار خود را به صورت جدی و حرفهای از هنرستان هنرهای زیبای پسران آغاز کرده است. دیپلم نقاشی خود را سال ۱۳۵۷ از هنرستان هنرهای زیبا گرفته و مدرک لیسانس نقاشی را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سال ۱۳۶۷ و فوق لیسانس ارتباط تصویری (تصویرسازی) را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران در سال ۱۳۷۵ دریافت کرده است. سال ۱۳۹۱ نیز دکترای خود را در رشته پژوهش هنر از دانشگاه شاهد گرفت. او سابقه تدریس در دانشکده هنر، دانشگاه شاهد، دانشکده هنر و معماری دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، دانشکده هنر و معماری دانشگاه یزد، دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران، دانشکده هنر دانشگاه اصفهان و دانشگاه سوره تهران را در کارنامه دارد و شاگردان بسیاری را تربیت کرده است که برخی از آنها بسیار نامآشنا هستند.
میتوان گفت در آثار اسدی، طبیعت نقش اصلی را ایفا میکند اما طبیعت ذهنیاش در قالب فرم و فضای خلاصه شدهتری نمود دارد که هر کدام مفهومی را منتقل میکنند. حس و حال و رنگ آثار مرتضی اسدی گرچه فضایی مینیمال دارد، اما حرفهای ناگفته بسیاری را میتوان با تأمل بیشتر، از این آثار درک کرد. در بخش اول گفتوگو با مرتضی اسدی که بهانهاش نمایشگاه آثار وی در گالری سهراب بود، درباره نمایشگاه و بحث آموزش هنر صحبت کردیم. در ادامه، بخش دوم و پایانی این گفتوگو را میخوانید.
* آقای اسدی نظر شما درباره تفکر انقلابی داشتن یک هنرمند نه به معنای وقوع انقلاب در جامعه، چیست؟
انقلاب یک تفکر است که یک سری هنرمند بر مبنای باوری که ممکن است یک حرکت اجتماعی باشد یا یک ایدئولوژی خاص، آثاری را خلق کنند که به هر حال، سبب موضعدار شدن هنرمند میشود؛ هنرمندی که بی موضع باشد، هنرمند نیست. یک هنرمند باید یک مربع را نیز با موضع رنگ کند و فقط بحث ساختار مطرح نیست. بنابراین اگر موضع را از یک هنرمند بگیرید، رسماً او را کشتید!
من شاید اصلاً حرفی نزنم اما تفکرم را در کارهایم دارم.
تفکر انقلابی نوعی ساختارشکنی است، یعنی پدیده و اتفاقات روزمره را بتوانید تغییر دهید و زمانی میتوانید روزمره را خوب تغییر دهید که آن را خوب بشناسید. یعنی هر پدیدهای که شناسایی، جستوجو و آنالیز شد، میتوانید به یک فرم تازهتر هم به لحاظ مفهوم و هم ساختار تجسمی تغییرش دهید که این مهم، زحمت بسیار میخواهد؛ سختی، گرسنگی و بیپولی باید کشید، از جیب هزینه کردن و حمایت نشدن دارد و … از طرف دیگر به چند هنرمند خاص بها میدهند و آنها هم در همه موارد، آثاری را خلق میکنند! من ۶۶ سال سن دارم و ۵۰ سال است نقاشی میکشم و قطعاً حرف من تأثیرگذار خواهد بود مگر اینکه کسی نخواهد گوش کند یا با زاویه نگاه کند و امثال من را دشمن بپندارد.
من تا هر جا که دلم بخواهد در مورد بچههایی که برای این مملکت زحمت کشیدند چه آنها که زیر خاک رفتند، چه آنها که استخوانهایشان شکست، چه آنهایی که گوشه عزلت اختیار کردند و … کار انجام میدهم. ممکن است ظاهر تابلوهای من منظره و طبیعت باشد اما از همینها در آثارم میگویم و نیازی ندارم خیلی رک در موردشان صحبت کنم، چراکه هر مخاطبی باید برداشت خودش را داشته باشد.
* منظورتان از این عده خاص که حمایت میشوند، برخی شاگردان خودتان نیز است؟
بگذریم، البته خیلیها شاگرد من بودهاند. این شاگردان متعلق به یک سیستم و دانشگاه هستند که شاید یک یا دو ترم در دانشگاه شاگرد من بودهاند، من حتی پسرم را نیز شاگردم نمیدانم، یعنی من هیچکس را مال خود نمیکنم. اعتقاد من این است که هر کسی به کلاس من میآید باید یاد بگیرد تا کاری که آموزش آن را دیده و پذیرفته است، به شکل درستی جلو ببرد. البته میدانم هر کسی عقاید خودش را دارد اما من هیچوقت مناسبتی و فرمایشی نقاشی نکردم و نمیکنم؛ اگر کاری همسو با جریان انجام دادم، اعتقاد و باورم بر انجام آن بوده است و پای کاری که کردهام، میایستم.
من تا هر جا که دلم بخواهد در مورد بچههایی که برای این مملکت زحمت کشیدند چه آنها که زیر خاک رفتند، چه آنها که استخوانهایشان شکست، چه آنهایی که گوشه عزلت اختیار کردند و … کار انجام میدهم. ممکن است ظاهر تابلوهای من منظره و طبیعت باشد اما از همینها در آثارم میگویم و نیازی ندارم خیلی رک در موردشان صحبت کنم، چراکه هر مخاطبی باید برداشت خودش را داشته باشد.
* اتفاقاً یکی از پرسشهایم همین مورد بود که خودتان زودتر به آن اشاره کردید؛ شما به عنوان هنرمند نقاشی که کارهای دفاع مقدسی در آثارتان کم نیست، شیوهای متفاوت از بیان را اختیار کردهاید که میخواستم توضیح بیشتری درباره آنها بدهید.
بالاخره من در کشوری زندگی کردهام که هشت سال با جنگ عجین بود و هموطنان من کشته و شهید، اسیر، آواره و جانباز شدند و مگر میشود نسبت به این موضوع بیتفاوت باشم؟
این تفاوتی که شما اشاره کردید، از این مورد نشأت میگیرد که در عین اینکه بینالمللی فکر میکنم باید منطقهای عمل کنم، چراکه زبان نقاشی، زبانی جهانی محسوب میشود و وقتی نقاشی من را نگاه میکنند، میگویند متعلق به شرق و به ویژه ایران است و همه تلاش من همین است که هر مخاطبی اثر من را مشاهده کرد، بگوید که متعلق به یک ایرانی است و همین برای من کافی است، چون من میخواهم از فرهنگ مملکت خودم بگویم. ممکن است اشتراکات اجتماعی با برخی کشورها داشته باشیم اما متعلق به ما نیست و من اینجا در این کشور، میتوانم بگویم ایرانی هستم. بنابراین همه در این جغرافیا میتوانند کار کنند و در خارج از ایران شاید بتوان یک اثر ساختارمند مرتبط با فرهنگ کشور مقصد خلق کرد!
* بنابراین شما قبل از خلق یک اثر به مخاطب جهانی آن فکر میکنید. از چه زمانی به مخاطب جهانی فکر کردید؟
بله، من نزدیک به سی سال است که زبانی را برای نقاشی استفاده میکنم که میتوانم هم جهانی صحبت کنم هم منطقهای.
* آقای اسدی پیرو صحبت قبلی درباره توجه و حمایت بیشتر از هنرمندان، به اعتقاد شما وظیفه هنرمندان در این زمینه چیست؟
وظیفه هنرمندان، خلق اثر است و باید درست کار کنند. من هنر فرمایشی را قبول ندارم؛ منِ هنرمند تا جایی میتوانم از یک ارزش دفاع کنم و این هنر درست است اما به اعتقاد من باید تا مدت زمانی به آن پرداخت. برای مثال الان از انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه که اتحاد شوروی و انقلاب بولشویکی شکل گرفت، چه مانده است؟ تفکر بولشویکی الان منسوخ شده اما آیا ساختار هنر و نقاشی آن کشور نیز از هم پاشیده است؟ بله. در حال حاضر، در روسیه نقاش و هنرمند حرفهای و گردن کلفت نمیتوان یافت چون هنرش زمین خورده است و این در حالی است که اوایل قرن ۱۹ هنر روسیه شاهکار بود. به اعتقاد من، باید فکر درستی برای هنر انقلاب اسلامی شود چراکه هنر و به ویژه نقاشی انقلاب در دهه شصت به دلیل عدم حمایت از آن، مُرد. در حالی که جدا از هر تفکری، هنر باید مورد حمایت قرار گیرد. به اعتقاد من، یک هنرمند باید رفتارش انقلابی باشد همانطور که انقلاب هم باید رفتار انقلابی داشته باشد، چراکه وقتی فساد و رانت وجود دارد چطور میخواهیم از هنر انقلابی صحبت کنیم و هنرمند باید چه مواردی را نادیده بگیرد! هنرمند اگر به مسائل اجتماعی و متأثر در جامعه بی تفاوت باشد، چطور میخواهد در این جامعه زندگی کند یا باید چه خلق کند!؟
اینها مواردی است که برخی مسئولان برنمیتابند؛ فرهنگستان هنر داریم که وظیفهاش برنامهریزی کلان فرهنگ و هنر است که به اعتقاد من، به موازات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در حال کار است. حوزه هنری هم کارهای موازی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام میدهد و این در حالی است که من اگر مسئول بودم، حتماً این سه ارگان فرهنگی هنری کشور را با هم ادغام میکردم. چرا باید این همه بودجه در سازمانهای موازی صرف شود.
* پیرو صحبتی که در بخش اول گفتوگو درباره سیستم آموزش هنر در کشور داشتیم، میخواستم نظر شما را درباره وضعیت آموزشی هنرستانها بدانم، چراکه شما قبلاً به سختگیریهای آموزشی در هنرستان هنرهای زیبا اشاره کرده بودید.
بله، سختگیری در هنرستان هنرهای زیبا به قدری بود که من حتی نمره تک داشتم و چون هر هفته هم نمرهها را اعلام عمومی میکردند، آبروی بچهها هم میرفت! این در حالی است که با عرض پوزش و با توجه به اینکه دوستان خیلی زحمت میکشند، سیستم آموزشی کنونی در هنرستان هنرهای زیبا به سختی زمان ما نیست، چراکه ساختار متفاوتی اجرایی میشود. من نه سلطنتطلب هستم نه طرفدار آن دوران، اما هنرستان هنرهای زیبا در آن دوره زیر نظر وزارت فرهنگ بود و مسئولش هنر را میشناخت و از آن حمایت میکرد، به نحوی که هنرستان هنرهای زیبا آن زمان برای خودش یک دانشکده محسوب میشد. در حال حاضر که هنرستان زیر نظر وزارت آموزش و پرورش است و میتوان گفت نوعی آشفتگی را تجربه میکند. به اعتقاد من، هنرستان هنرهای زیبا باید احیا شود و در این مسیر، حمایت خیلی بحث مهمی است که نادیده گرفته میشود و یک نکته مهم این است که الان هنرجوها برای تحصیل در هنرستان، باید شهریه پرداخت کنند!
به طور کلی، در بحث آموزش هنر در حال حاضر مشکل داریم و این موضوع به آموزش و پرورش یا غیره بر نمیگردد. ما در هنر، یک ظاهر داریم و یک باطن؛ ظاهری که میخواهیم بر اساس آن بگوییم هنر داریم، فایدهای ندارد چراکه هنر باید حمایت شود تا باطنش بروز کند و این هر نوع هنری اعم از هنر فرمایشی، حزبی و … را در بر میگیرد. من حتی معتقدم اگر دیکتاتوری در هنر وجود داشته باشد، باید حمایت هم حتماً وجود داشته باشد وگرنه هنرمند کاری انجام نمیدهد چون زور پذیر نیست.
* غیر از حمایتی که اعتقاد دارید حتماً باید برای رشد هنر در نظر گرفته شود، چه پیشنهادی برای بهبود آموزش هنر دارید؟
به اعتقاد من که مدرسه هنر زیاد رفتهام، باید قویترین و باسابقهترین معلمها را برای پایههای ابتدایی آموزش قرار دهند چراکه پایه که محکم باشد، بقیه میتوانند آن را اداره کنند. خیلی از معلمان هستند که اعتقادی به تدریس در پایههای اول را ندارند و در شان خود نمیدانند. در حالی که افراد باسابقه، باید پایه را تدریس کنند. این اشتباهی است که در دانشکدههای هنری و هنرستانها اتفاق میافتد و معلم بیتجربه و صفر کیلومتر را برای تدریس پایه قرار میدهند، به همین دلیل است که تعداد زیادی هنرجو داریم که چیزی از آنها بیرون نمیآید. جالب است بدانید طبق آمار موجود، بیشتر هنرجویان هنرهای تجسمی در دنیا را در ایران داریم. داکیومنت یا سند را نمیخواهم رد کنم اما اگر عکس را از نقاشی معاصر ایران بگیریم، تعطیل خواهد شد! من به جرات میگویم افرادی هستند که از روی عکس کپی میکنند و به جای نقاشی جا میزنند! پس امر خلاقه و ذهنیت کجا قرار دارد؟
* آیا هنر نگارگری نیز در این مورد مصداق پیدا میکند؟
نگارگری مقولهای جدا از این مباحث است، چراکه یک هنر سنتی است که تکرار زیاد دارد. نگارگرها اتفاقاً دوستان عزیزم هستند و من نیز جزو بهترینهای نگارگری هنرستان هنرهای زیبا بودم اما به این دلیل آن را کنار گذاشتم چون نمیتوانستم ارتباطی بین آن و حرکتهای چالشی اجتماعی پیدا کنم. البته در تکرار، گاهی اتفاقهای خوبی میافتد، برای مثال فریدون جوقان هنرمند نگارگر و تذهیبکاری است که کارهای بسیار نوآورانهای دارد.
* در بحث آموزش هنر، چندی است که به ویژه در هنر خوشنویسی، نظام استاد شاگردی ترویج میشود. نظر شما در مورد نظام استاد شاگردی چیست؟ آیا یک هنرجو میتواند با استفاده از شیوههای این نظام آموزشی، مسیر رشد و ترقی را طی کند؟
هنر خوشنویسی به کمال رسیده است و دیگر نمیشود تغییر خاصی در آن ارایه کرد و از طرف دیگر همه شاگردان استاد امیرخانی و استاد خروش هم میخواهند شبیه به آنها بنویسند! این بدترین شکل آموزش است. من اعتقادی به نظام استاد شاگردی ندارم؛ واقعاً «مرید و مراد» به چه معناست؟ منِ نقاش، یک شخص دیگری را شبیه به خودم تکثیر کنم!؟ اصلاً اعتقادی به این شیوه آموزش هنر ندارم چراکه معتقدم باید اصول و راه و روش را به یک هنرجو یاد بدهم تا خود او به دنبال چیزی که مورد علاقهاش است، برود و شخص دیگری را که حتی ممکن است از من بهتر باشد، پدید آورد. یعنی چه که مرتضی اسدی، شخص دیگری را شبیه به خودش تکثیر کند! من حتی نگذاشتم پسرم هم شبیه به خودم باشد. شاگردی که شبیه به معلمش شود، هیچی نخواهد شد بلکه باید از استادانش عبور کند.
همچنان که من هم از معلم خوب خودم که بسیار از او یاد گرفتم، عبور کردم؛ البته تا جایی در حال تکرار کارهای او بودم که این تکرار برای مدت زمانی محدود، کافی است. اما همیشه میگویم که اگر استاد یعقوب عمامهپیچ در دوره دانشگاه من نبود، چیزی یاد نمیگرفتم؛ پایههای هنری من توسط این استاد توانا شکل گرفت و خوشحالم زحمتهایی که برای امثال من کشید، هدر نرفت.
* آقای اسدی دیدگاه شما درباره اقتصاد هنر و حراجهای هنری به ویژه حراج تهران چیست؟
حراج هنری و اقتصاد هنر را با سازوکارهای خودش قبول دارم، چراکه ما فروش آثار هنری را بلد نیستیم. اگر خود من بلد بودم، برای فروش آثارم نمایشگاه نمیگذاشتم. فروش اثر هنری توسط گالریدار آگاه و حرفهای صورت میگیرد و حتی دلال هم نمیتواند اثر هنری بفروشد. اقتصاد هنر هم یک نوع علم است که باید شکل بگیرد؛ تجارت باید خوب کار کند و سرمایه هم باید باشد نه اینگونه که طرف بساز و بفروش است و پولش را میخواهد به عرصه تجسمی بیاورد! باید فرهنگ درست حکمفرما شود و اگر اینطور نشود، هر پولی به تجسمی بیاید، این عرصه را فاسد میکند.
* آیا در حال حاضر فساد وارد هنرهای تجسمی شده است؟ و آیا در حراج تهران یا حراجهای دیگر اتفاق افتاده است؟
با عرض معذرت، بله این اتفاق افتاده است؛ فرقی نمیکند در حراج تهران یا در حراجهای دیگر این اتفاق افتاده باشد که من به صورت صریح در مورد حراج تهران انتقادهایی داشتهام، ولی به جدیت میگویم که حراج تهران در نمایش و پرزنت کردن خود، موفق عمل کرده است. با وجود اینکه ما دوست نداریم هر کاری را در حراج تهران ببینیم، اما آنها میگویند حراج، بازار هنری است و بازار سازوکار خود را دارد که بر اساس سلیقه خریدارانش شکل گرفته است. به نظر من، چون بازار را ما نمیشناسیم، نقاش باید کار خودش را کند و بقیه را به گالریدار حرفهای و مجموعهداران آگاه بسپارد.
در هر حال، حراج هنری باید در کشور برقرار باشد تا هنرمندان برای ارایه آثارشان به آنجا مراجعه کنند، گرچه باندبازیها، رفاقتها و گروهها، نقش گالریدارها و … در این عرصه وجود دارد. من تا به حال در گالریها فروش خوبی نداشتم و در آخرین حضورم در حراج تهران هم ۲۶ میلیون تومان فروش داشتم. خودم هم بلد نیستم تابلویم را بفروشم و نه آن جاهایی که نمایشگاه گذاشتم، فروش خوبی داشتم. اگر اقتصاد و سرمایهگذاری بلد بودم که نقاش نمیشدم! آرزوی من این است که اینقدر نقاش در ایران تربیت شود که من جرات نکنم بگویم نقاش هستم و تعارف هم ندارم اما متاسفانه خیلیها زود میآیند و زود هم میروند.
نظر شما