۱۴ اسفند ۱۴۰۲، ۱۰:۲۴

روایت «مجله مهر» از سیل سیستان و بلوچستان؛

محرومیت‌های نم‌گرفته

محرومیت‌های نم‌گرفته

گرچه آب‌گرفتگی‌های جنوب سیستان‌وبلوچستان بعد از سیل اخیر تخریب گسترده‌ای به بار نیاورده اما وقوع این حادثه بار دیگر محرومیت این منطقه را یادآوری می‌کند؛ محرومیتی که دیگر بوی نم گرفته است.

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله - زینب رجایی: دو سه روز است که نه جای خواب راحت داشته و نه خوراک سیر؛ کف خانه‌اش هم هیچ فرشی پهن نیست. البته خیلی از خانه‌های اینجا به یک زیلو یا پتو بسنده می‌کنند. شاید به جای خانه هم «اتاق» کلمه بهتری باشد. چند روزی است اتاق‌های اینجا همان زیلوها را هم ندارند. سیل همه‌چیز را خیس و نمور کرده است.

«زهره» مدام خم می‌شود و انگشت‌هایش را کف طبقه اول کمد که روی زمین است می‌کشد و رو به دوربین نشان می‌دهد. هر چهار انگشتش را گل و شن گرفته. او که در مسیر همراهی از ابتدای روستا تا خانه لبخند به لب داشت و از گرسنگی و بی‌خوابی این روزها می‌گفت، حالا به وضوح بغض کرده و چشم‌هایش در تاریکی اتاق نم‌زده و بوگرفته‌شان، از خیسی اشک برق می‌افتد. زهره، از اهالی روستای «دمپک» در شهرستان دشتیاری سیستان و بلوچستان، هشت ماهه حامله است...

مگر سیستان و بلوچستان سیل آمده است؟

امنیت فرودگاه همانطور که وسایل را بازرسی می‌کند، می‌پرسد: «کجا تشریف می‌برید؟» می‌گویم: «سیستان و بلوچستان. چابهار.» کوله و چکمه‌ها را پس می‌دهد و مطابق معمول بعد از شنیدن نام مقصد، سوال‌ها را ادامه می‌دهد و وقتی چند نفر حاضر در اتاق حراست فرودگاه، مسافرها و نیروهای امنیتی می‌فهمند علت سفر، وقوع سیل است، پرسشگر و متعجب یکدیگر را نگاه می‌کنند. کسی که پشت مانیتور نشسته، سرش را بالا می‌آورد و می‌پرسد: «مگر سیستان و بلوچستان سیل آمده؟»

چند روزی است نامزدها برای صندلی‌های مجلس رقابت می‌کنند. از کوچه و خیابان گرفته تا رسانه‌ها و شبکه‌های اجتماعی، درگیر بالا و پایین‌های اخبار انتخاباتی شده‌اند. لابلای خبرهای مختلف، تک و توک کلیدواژه‌های «بارندگی شدید» درباره سیستان و بلوچستان، هشدار می‌دهند تا اینکه بالاخره برخی رسانه‌ها از عنوان «سیل» استفاده می‌کنند و می‌گویند طغیان رودخانه‌ها راه ارتباطی ۲۲ مسیر اصلی و فرعی در منطقه شهرستان‌های دشتیاری، قصرقند، فلوج و دلگان را بسته است.

با این حال توجه‌ها به سمت رقابت انتخابات جلب است. جمعه و شنبه، یازدهم و دوازدهم اسفند ماه که بحرانی‌ترین روزها برای مردم جنوب سیستان و بلوچستان بوده، اغلب نگاه‌ها به صندوق‌های رأی و نتیجه شمارش آرا خیره شده است. تا اینکه دعوت حجت‌الاسلام محمد قمی، رئیس سازمان تبلیغات اسلامی از گروه‌های جهادی و مردمی برای کمک به مردم سیستان و بلوچستان، کم و بیش حواس‌ها را متوجه نقطه جنوب شرقی کشور می‌کند.

غصه گردشگری را نخورید!

فصل سرد سال، فصل گردشگری استان‌های جنوبی به ویژه سیستان و بلوچستان است. اینجا که تابستانش بی‌رحم است و گرد و خاکش نفس‌گیر، از اواسط زمستان خنکای هوایش دلچسب می‌شود و منظره‌های بکر منطقه را به یادماندنی‌تر می‌کند.

حالا فصل گردشگری چابهار است اما جای خنکای آخر سال را گرد و خاکی گرفته که از شن‌های سیلاب به جا مانده و با خشک شدن زمین‌های خیس، به هوا بلند می‌شود. چهار پنج روز بارندگی مستمر و کم‌سابقه که با طوفان شدید همراه بوده، فقط گریبان‌گیر مردم روستا نبوده است. باران، خاک را شسته و با خودش به بستر جاده‌های اصلی می‌کشاند و خیلی از راه‌های اصلی را هم مسدود می‌کند.

«عثمان» جوان سی ساله چابهاری می‌گوید: «بین تیس و منطقه آزاد مسیر کاملاً بسته شده بود. دو روز طول کشید تا نیروهای شهرداری خاک جاده فرودگاه به چابهار را با لودر جمع کردند.»

سیل، مسیر گردشگران و مسافران را از اینجا کج کرده است. اما عثمان خیلی نگران گردشگری نیست: «در حالت عادی هم گردشگری چندان درآمدی برای مردم ندارد. اینجا ملت مشکل بنزین دارند. الان من که راننده تاکسی هستم سهمیه بنزینم که تمام شود باید بنزین آزاد بزنم لیتری بیست هزار تومان، بیست و پنج هزار تومان!»

اینجا بنزین آزاد سه هزار تومانی بیش از سهمیه کارت سوخت قابل خریداری نیست. یکی از درآمدهای این منطقه، این است که کسانی که چند خودرو دارند، سهمیه بنزین خود را به قیمت لیتری ۱۵ هزار تومان، کمی بیشتر یا کمتر، به دلال‌ها می‌فروشند.

یکی از شغل‌های این منطقه، دلالی بنزین است. دلال‌ها، بنزین را لیتری ۱۵ هزار تومان می‌خرند و لیتری ۲۰ هزار تومان می‌فروشند. با اینکه منطقه نقاط دیدنی زیادی دارد، خبری از گردشگری و درآمدهایش نیست. اما عثمان می‌گوید تا دلتان بخواهد بازار سوخت‌بری و دلالی بنزین گرم است.

«اگر چهار صبح بروی پمپ بنزین، شاید هشت صبح بتوانی بنزین بزنی. مسافر هم برای همین چیزها نمی‌آید. سوخت نیست، حمل و نقل گران است. مثلاً یک روز سفر به هر کدام از نقاط دیدنی شرق یا غرب استان، بیش از دو میلیون تومان هزینه دارد. به خاطر این هزینه‌ها، مسافر اگر بیاید با ماشین شخصی می‌آید و چادرهای کمپ. خلاصه غصه گردشگری را نخورید، درآمدی نداشته که حالا کساد شده باشد.»

دفتر و کتاب‌هایمان را آب برد

دوربین را که می‌بینند، شال‌ها را دور سرشان جمع و جور می‌کنند. زهره و چند زن دیگر کنار آبی که مسیر عبور و مرور ماشین‌ها به روستای «دمپک» را تقریباً سد کرده بود، لباس می‌شستند و بچه‌های قد و نیم قدشان با لباس‌های رنگ‌به‌رنگ بلوچی کنار آب بازی می‌کردند.

روستا، لوله‌کشی دارد اما بعد از سیل لوله‌های آب بند آمده و حالا خانوارهایش محتاج جوب‌های هستند که از باقیمانده باران این چند روز جریان پیدا کرده است. طولی نمی‌کشد که تعداد زیادی از زنان و بچه‌های روستا جمع می‌شوند. هر کدام دعوت می‌کنند تا از شرایط خانه آنها تصویربرداری شود.

یکی می‌گوید: «سیل خانه‌مان را تا کمر گرفته بود. همین دیروز توانستیم آب را خالی کنیم.» آن یکی می‌گوید: «مگر زندگی ما چیست؟ چهار دست لحاف و تشک و یک چهار دیواری. سیل رختخوابی برایمان باقی نگذاشته و دیوارهای خانه‌هایمان نم کشیده است.» میزان خسارت به خانه‌ها چندان شدید نیست. دیوارها تک و توک ریخته و سنگینی آب، سقف بعضی خانه‌های خشت و گلی را خراب کرده است.

پشت سر «زهره» که بیشتر از بقیه می‌تواند فارسی حرف بزند سمت خانه‌های روستا راه می‌افتیم. زهره سه فرزند دارد و متولد سال ۶۱ است اما شکسته‌تر از یک زن چهل ساله به نظر می‌رسید. شیطنت بچه‌های روستا گل کرده است، می‌خندند و سر و صدا می‌کنند. سیل برای‌شان یک اتفاق هیجانی بوده که تبعاتش حالا خسته‌کننده شده است.

«نساء» دختر نوجوان روستا که چشم‌های سبز رنگش میان چهره سبزه‌رو و شال بلوچی‌اش خودنمایی می‌کند میان شوخی‌هایشان می‌گوید: «وقتی مدرسه‌مان باز شود هم نمی‌توانیم درس بخوانیم…» بعد یک باره دست از شیطنت جمع دخترانه‌شان می‌کشد و جلو می‌آید: «سیل همه دفتر و کتاب‌های مدرسه‌مان را خراب کرده و هیچ‌چیز نمانده. نه دهیاری کمک‌مان کرده نه شورا!»

«سهیلا» هم زبان به گلایه باز می‌کند: «سیل که آمد خواهرم توی آب گیر کرد. حالا چهار ستون بدنش مثل چوب شده؛ لنگ می‌زند و درست نمی‌تواند راه برود. راه‌ها هم بسته است و نمی‌توانیم ببریمش دکتر.» خنده جمع‌شان بغض می‌شود.

به خدا قسم شناسنامه داریم!

به خانه زهره می‌رسیم. دو اتاق گوشه یک حیاط است که وسایلش را زیر آسمان گذاشته‌اند تا خشک شود. کف اتاق فرشی پهن نیست. زهره می٬‌گوید دو شب است خانه همسایه می‌خوابد چون حتی یک پتوی خشک ندارد که روی زمین بیندازد و چند ساعتی رویش استراحت کند.

توی اتاق که وارد می‌شویم، بوی نم و گِل و لای، دل را به هم می‌زند. زهره مدام خم می‌شود و انگشت‌هایش را کف طبقه اول کمدی که روی زمین است می‌کشد و رو به دوربین نشان می‌دهد. با هر بار دست کشیدن کف کمد، گِل و لای سر انگشتانش را پر می‌کند.

می‌گوید: «این وضعیت زندگی ما شده. سه روز گذشته اما کسی کمک‌مان نیامده. دو روز غذا برای خورد نداشتیم. همه چیز خیس و خراب شده بود. لب جاده ایستاده بودیم. بعضی ماشین‌ها رد می‌شدند که برای مردم کمک می‌بردند. هرچه دست تکان دادیم، سمت ما نیامدند.»

لب‌هایش می‌لرزد: «یک ماشین ایستاد و گفت شما وضعتان خوب است، نیازی به کمک ندارید. حتی نیامدند اوضاع خانه‌هایمان را ببینند. نیامدند ببینند من که هشت ماهه حامله‌ام هیچ چیز برای خوردن ندارم. دارو ندارم. سیل که شروع شد خواستم بروم خانه برادرم، توی راه افتادم توی چاه و تمام بدنم زخم شد. شب نه جایی برای خواب داشتم نه دارویی برای آرام کردن درد بدنم. چقدر کنار جاده گریه کردم. گفتم بیایید کمک کنید، به خدا قسم ما شناسنامه داریم!»

یک پوشه را از کمدی که بیرون خانه گذاشته‌اند در می‌آورد. توی پوشه، پر از شناسنامه و کارت ملی است: «وقتی دیدم سیل دارد راه می‌افتد آمدم شناسنامه‌هایمان را گذاشتم یک جای امن که اتفاقی برایشان نیفتد. ما اینجا همه شناسنامه داریم. خودم، خانواده‌ام، بچه‌هایم، ولی برایمان کمک نیاورده‌اند.»

سیل اصلی محرومیت است؛ حالا فقط بوی نم گرفته!

سوخت‌بران امدادرسان

یازده ساله است. پشت لبش تازه سبز شده. سه خواهر و دو برادر دارد. اهل روستای «کرمبل» از شهرستان دشتیاری است. مؤدب و سر به زیر، به هر سوال جواب کوتاهی می‌دهد. «عبدالباسط» درس نمی‌خواند؛ حسرت یا علاقه‌ای هم برای درس خواندن ندارد.

سیل، تازه از خانه٬‌های روستایشان بیرون رفته است. دو سه روزی طول کشیده تا اتاق‌های شش متری و هشت متری روستا که حکم خانه را دارند، از آب خالی شود. شغل اکثر مردم روستا سوخت‌بری است؛ کمتر کسی اینجا کشاورزی می‌کند.

بیش از دفتر و کتاب مدرسه و دانشگاه، به فکر حساب و کتاب کار کردن است. در همین سن و سال، شاگرد ماشین‌های سوخت‌بری است. می‌گوید: «وضعم خوب است.» برای سوخت‌برها کار می‌کند، گالن سوخت بار می‌زند و تویوتاها را تمیز می‌کند. از این کار، روزی چهارصد هزار تومان گیرش می‌آید. چرا درس بخواند وقتی در یازده سالگی زیر سایه سوخت‌برها معادل حقوق یک کارمند متوسط را دریافت می‌کند.

سیل اصلی محرومیت است؛ حالا فقط بوی نم گرفته!

حالا چند روزی است ماشین‌های سوخت‌بران، برای مردم روستاها پتو و کنسرو می‌برند. عبدالباسط هم برای جمع کردن کمک‌ها، خرده‌کارهایی کرده است. یک جمله از بین گویش بلوچی‌اش بیشتر قابل تشخیص است: «ها… مردم گناه دارند. کمک کنیم، ثواب دارد…»

سیل مخرّب منطقه، محرومیت است

غیر از دشتیاری، مردم شهرستان «قصرقند» مخصوصاً روستاییان بخش «تَلنگ» نیز گرفتار سیل شده‌اند. «کچل» روستایی در این بخش است که خانه‌هایش غیر از آب‌گرفتگی در روزهای خیر خسارت چندانی ندیده است. «جمیله» بیرون خانه‌اش توی یک لگن بزرگ به کمک یک سطل آب ظرف می‌شوید.

چند سالی است تعدادی خانه در ورودی روستا ساخته شده اما خیلی از آنها خالی از سکنه است و روستاییان همان خانه‌های قدیمی خود را ترجیح داده‌اند. جمیله بعد از ازدواج به یکی از این خانه‌ها نقل مکان می‌کند که البته آب و گاز لوله‌کشی ندارند. خبری از یخچال و فریزر هم نیست. خانه جمیله برق هم ندارد و برای استفاده‌های حداقلی، از برق همسایه‌شان به صورت شراکتی استفاده می‌کنند.

روز اول سیل، آب تا کمر خانه‌شان را پر کرده و همه چیز را حسابی خیسانده است. جمیله که با شعله گاز کپسولی نان می‌پخته می‌گوید: «آب همه مواد خوراکی‌مان را خراب کرد. هرچه آرد داشتیم خیس شد. حتی فرصت نکردم فرش را از اتاق خارج کنم. همه چیز بو گرفته و هنوز هم خیس است. کسی برای کمک نیامده. البته خودم شناسنامه دارم…»

حرف را به شناسنامه می‌کشاند تا بگوید خودش و پدر و مادرش ایرانی هستند و شناسنامه دارند. اما شوهرش پاکستانی است. حاصل ازدواج آنها سه فرزند است. فرزند دوم‌شان معلولیت جسمی دارد و استخوان دست چپش مادرزادی دچار مشکل است. امید، کوچک‌ترین عضو خانواده پابرهنه روی گل و لای راه می‌رود و بازی می‌کند. از آنجایی که پدر، غیرایرانی است هیچکدام از فرزندان جمیله شناسنامه ندارند.

اجازه می‌دهد از شرایط خانه‌اش فیلم بگیریم؛ دو اتاقک روی یک سکوی سیمانی که درهای فلزی و زنگ‌زده‌اش رو به هم باز می‌شوند. پشت اتاق‌ها، با بلوک سیمانی یک دیوار دو متری چیده شده است. مثلاً سرویس بهداشتی است اما نه در دارد و نه سقف. روشن است که قبل از سیل هم شرایط زندگی روستاییان این منطقه سر و سامانی نداشته است. سیل اصلی در سیستان و بلوچستان سیل محرومیت است که حالا بوی نم هم به خود گرفته است.

پراکندگی عجیب جنوب بلوچستان

یکشنبه و دوشنبه، آب در اغلب نقاط جنوب استان فروکش کرده و تعداد مسیرهای مسدود، رفته رفته کمتر می٬‌شود؛ البته هنوز عبور و مرور به برخی روستاهای شهرستان دشتیاری میسر نیست. جاده بین باهوکلات و تلنگ، تقریباً تخریب شده و بخش عظیمی از آسفالت آن فروریخته است. در حال حاضر به قدر تردد یک ماشین از این جاده باقی مانده که سیل زیر همان نصفه را هم حسابی شسته و با خود برد، به طوری که امکان دارد ادامه تردد روی این جاده باعث ریزش قسمت‌های دیگری از آن شود.

ادامه مسیر به سمت تلنگ هم جاده بسته می‌شود و ماشین‌ها باید دل به خاک بیابان بزنند. فقط خودروهای گردن‌کلفت آفرودی از پس مسیر خاکی برمی‌آیند و تردد مردم پرایدسوار و پژوسوار رسماً مختل شده است. عبور از راه‌های خاکی و مشاهده مردمی که در دل بیابان زیر یک چادر یا «کپر» زندگی می‌کردند، نشان از آن داشت که پراکندگی عجیب و غریب سکونت در جغرافیای جنوب سیستان و بلوچستان یکی از عواملی است که ابعاد کمک‌رسانی را پیچیده کرده است. سیستان و بلوچستان، به ویژه در جنوب منطقه گسترده‌ای است که نقاط سکونت مردم با یکدیگر کیلومترها فاصله دارد و در هر نقطهُ فقط تعداد محدودی از افراد زندگی می‌کنند.

نکته مهم دیگر آن است که ویدئوهای محدودی که در فضای مجازی از سیل بلوچستان پربازدید شده، با آنچه در اغلب روستاها وجود دارد قدری متفاوت است. شرایط آب‌گرفتگی در این سیل قابل مقایسه با بحران سیل سال ۹۶ در همین استان یا سیل خوزستان نیست، اما نکته مهم این است که محرومیت شدید در نقطه نقطه جنوب سیستان و بلوچستان باعث شده ابعاد این حادثه متفاوت باشد. با همه اینها، گرچه شرایط کنونی از بحران نسبتاً فاصله گرفته است، اما احتمال ادامه بارندگی‌ها در روزهای آتی هفته جاری می‌تواند نگرانی‌ها برای بحرانی شدن شرایط را افزایش دهد.

سیل اخیر، آسیب جانی وارد نکرده اما معاش مردمی را مختل کرده که محرومیت آنها در روزهای عادی زندگی‌شان به مثابه یک بحران روی دوش آنها سنگینی می‌کند. مردم که پیش از این، زیر سنگینی بار محرومیت‌ها کمر خم کرده‌اند، در مقابل سیل چیزی جز یک زمین کشاورزی و چند دام نداشتند که به دست آب بسپارند؛ مردمی که از دست دادن یک رأس گوسفند یا خراب شدن یک ردیف از نشای محصولشان برای آنها یک جور مصیبت است حالا هم دام‌های سبک و سنگین‌شان را از دست داده‌اند، هم محصولات کشاورزی‌شان زیر سنگینی آب نابود شده است.

تعلل در اطلاع‌رسانی و ضریب به اخبار سیل، کمبود بالگردهای امداد و نجات و تأخیر در کمک‌های ابتدایی به مردم سیل‌زده، باعث شرمندگی مسؤولان و رسانه‌ها شده و بار دیگر مظلومیت این مردم را تصدیق کرده است، مردمی که با گذشت سه روز از سیل و عدم دریافت کمک‌های امدادی، از تیم رسانه‌ای مهر به گرمی و محبت میزبانی می‌کردند. امید است پوشش جدی‌تر اخبار منطقه به تسریع و تسهیل امدادرسانی به مردم منطقه کمک کند.

کد خبر 6045388

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • IR ۱۴:۳۴ - ۱۴۰۲/۱۲/۱۴
      6 0
      گزارش خوبی بود ، کاش آنقدر پیگیری میکردید تا مدیران کشور ، اهالی سیستان و بلوچستان را هم ایرانی حساب کنند .
    • باسلام ..خداوند به هرکه مسئولیتی داده دراین دنیا IR ۱۱:۲۶ - ۱۴۰۲/۱۲/۱۸
      0 0
      من اگه سال‌های بعد ببینم باز این مردم اینطوری خونه زندگیشون را آب میبره. میفهمم به جای اینکه مسعولین بیان چهار تا دیگه سد بسازن جلو آب رابگیره و کانال انحرافی بسازن واب راه جدا هدایت کنن به شهر های خشکسالی و... می فهمم اصلا افراد مسعول را باید گداشت کنار افراد ..اگه این موضوع هرسال تکرار میشه وحل ا