به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «قلعه کارپاتها» نوشته ژول ورن بهتازگی با ترجمه فرزانه مهری توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است.
ژول ورن نویسنده معروف ادبیات علمی تخیلیِ فرانسوی از جمله مولفانی است که تعدادی از آثارش از جمله «دور دنیا در هشتاد روز» در قالب پویانمایی یا فیلم سینمایی به مخاطبان عرضه شده است. داستانهای ژول ورن چه به لحاظ قصهگویی و محتوایی به گونهای هستند که از کودک ۹ ساله تا بزرگسال ۹۰ ساله با آن ارتباط برقرار می کنند.
مجموعه انتشارات ققنوس و انتشارات آفرینگان بهعنوان زیرمجموعه آن، از نمایشگاه کتاب تهران در سال ۹۷ چاپ نسخه کاملی از مجموعه آثار این نویسنده را در دستور کار قرار داد و اقدام به چاپ نخستین آثار ادبیات علمی - تخیلی جهان و پیشگوییهای علمی این نویسنده بزرگ در قالب رمان آشنا کرد. ژول ورن متولد سال ۱۸۲۸ و درگذشته به سال ۱۹۰۵ است.
تا به حال، کتابهای «دور دنیا در هشتاد روز»، «سفر به مرکز زمین»، «دور ماه»، «پنج هفته در بالن»، «از زمین تا ماه»، «میشل استروگف»، «بیستهزار فرسنگ زیر دریاها»، «روبورِ فاتح» و «ناخدای پانزدهساله» در قالب مجموعه آثار ژول ورن، توسط اینناشر چاپ شدهاند.
«قلعه کارپاتها» طی سالهای مختلف با ترجمهها و عناوین مختلفی چون «قلعه مرموز» و «قلعه کارپاتها» در بازار نشر ایران منتشر شده و اینترجمه جدیدش براساس نسخهای انجام شده که سال ۲۰۰۴ توسط انتشارات Le Livre de Poche منتشر شده است. برخی پژوهشگران و منتقدان ادبی گمان میکنند برام استوکر نویسنده ایرلندی، در نوشتن «دراکولا» از اینرمان ژول ورن الهام گرفته است.
داستان اینرمان در وِرست، یکی از روستاهای منطقه ترانسیلوانی یا ترانسیلوانیای رومانی جریان دارد. رمان درباره ماجرای مرموزی است که ریشهاش به یکقلعه متروک و مخوف یعنی همانقلعه کارپاتها است. اهالی روستا باور دارند اینقلعه در تسخیر ارواح و اشباح است. به همیندلیل کسی جرات نزدیکشدن به قلعه را ندارد. از طرفی اینباور هم بین مردم دهکده وجود دارد که با افتادن آخرین شاخه درخت راش که نزدیک قلعه قرار دارد، قلعه نابود و ویران میشود.
فریک چوپان یکی از مردم دهکده ورست، در روزی از روزها، بهطور اتفاقی با دوربین دوچشمی خود میبیند از دودکش قلعه، دود بلند میشود. اینمساله باعث پخششدن شایعات در دهکده میشود که موجودات انسانی یا ماورایی در قلعه ساکن شدهاند. به اینترتیب اهالی روستا تصمیم میگیرند وارد قلعه مرموز شوند و کسب خبر کنند. از بین اهالی، فقط دو نفر داوطلب میشوند؛ نیک جنگلبان و دکتر پاتاک که البته دکتر با میل و اختیار خود اینکار را نپذیرفته است!
ژول ورن در اینداستان هم از عناصر علمیتخیلی بهره برده و با استفاده از شخصیت اورفانیک، دانشمند و نابغه قدرنادیده استفاده کرده که از الکتریسیته، تلفن و حتی گرامافون برای رسیدن به مقاصد شومش بهره میبرد. بارون رودولف دوگورتز آخرین بازمانده خاندان دوگورتز و مالک قلعه کارپاتها و فرانس دوتِلِک نجیبزدهای عاشقپیشه هم از دیگر شخصیتهای اینداستان هستند.
رمان «قلعه کارپاتها» در ۱۸ فصل نوشته شده است.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
به دلیل اینکه کنت جوان عقلش را از دست داده بود، بیشک هرگز کسی نمیتوانست به توضیحاتی درباره آخرین پدیدههایی که قلعه کارپاتها صحنه نمایش آنها شده بود پی ببرد، مگر اینکه پرده از رازهایی برداشته میشد، و آن در چنین موقعیتی پیش آمد:
اورفانیک چهار روز صبر کرد تا طبق قراری که گذاشته بودند، بارون دوگورتز در شهر بیستریتز به او ملحق شود. چون نیامد، فکر کرد شاید قربانی انفجار شده باشد. از روی کنجکاوی و همچنین نگرانی، شهر را ترک کرد، راه ورست را در پیش گرفت، و به پرسهزدن در اطراف قلعه پرداخت.
او خطای بزرگی مرتکب شد، چون ماموران پلیس از روی نشانههایی که روتزکو، که او را بهخوبی و از قدیم میشناخت، داده بود، دستگیرش کردند.
پس از انتقال به مرکز شهرستان، و در حضور صاحبمنصبان قضایی، اورفانیک بیهیچ مشکلی به سوالاتی که در طول رسیدگی به پرونده آن فاجعه از او کردند جواب داد.
باید اعتراف کنیم که به نظر نمیآمد پایان غمانگیز زندگی بارون دوگورتز آن دانشمند خودخواه و دیوانه را، که فقط دل در گرو اختراعاتش داشت، متاثر کرده باشد.
در ابتدا، در جواب پرسش مصرانه روتزکو، اورفانیک اظهار کرد که لاستیلا مرده، و _ درست با همینکلمات بیان کرد _ پنجسال پیش در گورستان کامپو سانتو نوئو در ناپل دفن شده، و بهخوبی هم دفن شده.
آناظهارات آنطور که از چنین ماجرای عجیبی انتظار میرفت باعث تعجب نشد.
اینکتاب با ۲۳۹ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۱۰ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما