خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: رمان نوجوان «همچون رعد» نوشته جاسمین وارگا نویسنده آمریکایی چندی است با ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی توسط نشر افق منتشر و روانه بازار نشر شده است. قصه این کتاب درباره دو دوست صمیمی به نامهای کورا و کوئین است که دوستی شان به مشکل می خورد؛ وقتی برادر کوئین، خواهر کورا را در یک تیراندازی در مدرسه میکشد.
به بهانه انتشار این کتاب توسط نشر افق با جاسمین وارگا نویسنده آن به گفتوگو پرداختهایم.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
* خانم وارگا چرا تصمیم گرفتید در این کتاب درباره موضوع تیراندازی در مدرسه صحبت کنید؟
اولین بار که ایده نوشتن این کتاب به ذهنم رسید، وقتی بود که داشتم تلاش میکردم راهی پیدا کنم تا برای دختر بزرگم توضیح بدهم که مدرسه ابتداییاش قرار است مانورهای قرنطینه امنیتی برگزار کند. نمیدانستم باید چه بگویم. کلمات مناسب از لحاظ احساسی برای ابراز اندوهم از اینکه بچههایمان باید در همچین دنیایی را زندگی کنند، نداشتم. و از همین پرسشها و جستوجوها بود که کتاب «همچون رعد» متولد شد.
خشونت مسلحانه تمام جامعه را تحتتأثیر قرار میدهد. بچههای ما در دنیایی بزرگ میشوند که از این آسیب باخبر است. میدانم حرف زدن از آن آسان نیست، ولی بهشدت معتقدم که افراد جوان لایق کتابهایی هستند که تجربه آنها از دنیا را بازتاب دهد و این مشکلی است که روی دوش خیلی از بچههای مان سنگینی میکند.
* این داستان درباره پیامدهای یک تیراندازی در مدرسه است که خواهرِ فرد تیرانداز و خواهر قربانی، باهم دوست هستند. سوگ آنها در طول داستان کاملاً قابل لمس بود. چه چیزی به شما کمک کرده تا بتوانید غم را به شکل طبیعی به نمایش درآورید؟
فکر میکنم اول اینکه خودم در زندگی مقدار زیادی غم تجربه کردهام، پس وقتی درباره سوگ مینویسم آن احساسات را وارد نوشتهام میکنم. همیشه تلاش میکنم همه احساسم را روی صفحه پیاده کنم. خوانندهها، بهویژه مخاطب جوان، وقتی صادقانه با آنها برخورد نکنی متوجه میشوند.
* چرا نشان دادن دوستی کوئین و کورا برای شما مهم بود؟ نوشتن کدام بخش از این رابطه رو دوست داشتید؟
وقتی جوانتر هستیم، دوستیها روابطی به شدت اساسیاند. آنها اولین روابط شکلدهنده هویت مان هستند که خارج از خانواده تجربه میکنیم، و من میخواستم نشان دهم که چطور خودانگاره کورا و کوئین در طی این دوستی شکل میگیرد.
وقتی من همسن آنها بودم، شبیه به این داستان، یک دوست صمیمی داشتم. من و دوستم خیلی باهم فرق داشتیم، ولی از بعضی جهات همدیگر را کامل میکردیم. ما باعث شکوفاییِ هم میشدیم. ولی بعضی از ناامنیهای من از همان دوستی شروع شدند، چون نگران کاستیها و نقاط ضعفم نسبت به دوستم بودم. میخواستم تمام اینها را در پیچیدگی واقعیشان نشان دهم و همچنین با کلی عشق توصیفش کنم. و میرسیم به بخش موردعلاقهام در رابطه کوئین و کورا که همین عشق است. من عاشق این بودم که عشق بین آنها، برای خودش یک جور جادوست.
دوستی آنها تبدیل به پلی میشود که گذشته ناقص را به ظرفیتهای بیشمار آینده متصل میکند و من عاشق این ایدهام. اینکه عشقی که به دیگران میدهیم و عشقی که دریافت میکنیم، میتواند به ما کمک کند که آیندهای بهتر را تصور کرده و بسازیم.
* چرا نامههای کوئین به پارکر را در داستان قرار دادید؟
نامهها اول یک تمرین نوشتن شخصیت برای کوئین بودند. میخواستم او را بهتر بشناسم و اگر بشود، درک بهتری هم از پارکر به دست بیاورم. ولی بعد که چند تایی از آنها را نوشتم، فهمیدم که خواندن شان میتواند برای مخاطب هم مفید باشد. بهعلاوه، من عاشق کتابهایی هستم که از قالبهای دیگری مثل نامه و ایمیل استفاده میکنند، پس فکر میکنم اینکه خودم به عنوان یک خواننده چه چیزی را ترجیح میدهم هم بی تأثیر نبود.
* تجربه خودتان با فرهنگی که دارید چقدر به تجربه کورا نزدیک است؟
بهنظرم رابطه خود من با فرهنگم، وقتی که جوانتر بودم، چیزی بین رابطه جود و رابطه کوراست، ولی بیشتر به کورا شبیه است. من به اندازه او احساس جدایی نمیکردم، ولی قطعاً لحظههایی بود که کنار بقیه عربها حس میکردم به اندازه کافی عرب نیستم و در مدرسهام که بیشتر شاگردانش سفیدپوست بودند، حس میکردم «زیادی» عرب هستم (که قطعاً احساسی نادرست و مشکلساز است). مدتی طول کشید تا متوجه شوم که لازم نیست هویت من یک جور طنابکشی باشد، که میتوانم چیزهای مختلفی باشم و داشتن نیای بیگانه و خارجی، زیبایی خودش را دارد.
* به نظر می رسد درباره علم و اطلاعات عمومی و سفر در زمان اطلاعات خوبی دارید. نه؟
خیلی! من یک عاشق علم واقعی هستم. شخصاً مجذوب جادوی علم هستم و از خواندن هر نوع مقاله علمی لذت میبرم. از این جهت خیلی شبیه کورا هستم، یک جمعکننده اطلاعات به معنی واقعی کلمه.
* برنامه ای برای نوشتن داستان برای نوجوانان دارید؟
درحالحاضر، برنامهای برای برگشتن به گروهسنی جوان ندارم، ولی قطعاً به صورت کامل هم کنار نگذاشتهامش. فقط فعلاً پروژهای برای این گروه سنی در دست ندارم. الان سخت درگیر کار روی کتاب نوجوان بعدیام هستم که یکعالمه تحقیق لازم داشته چون درباره یک مریخنورد است و خود او هم داستان را روایت میکند.
* و سوال آخر این که، به تازگی چه کتاب هایی در حوزه نوجوان مطالعه کردید؟
اوایل امسال، شانس خواندن کتاب نوجوان ماریاما لاکینگتون بهم دست داد که اسمش در کلید ما است. ماریاما یکی از نویسندههای نوجوان موردعلاقه من است. در حال حاضر هم یک رمان بزرگسال با نام شهر آتشافروز می خوانم که یک داستان حماسی درباره چند نسل از یک خانواده عرب است.
نظر شما