۵ خرداد ۱۴۰۳، ۱۱:۳۱

توسط گروه بین المللی هندیران؛

سوگواره ادبی «دیپلمات مقاومت» برگزار شد

سوگواره ادبی «دیپلمات مقاومت» برگزار شد

سوگواره ادبی «دیپلمات مقاومت» به یاد شهید حسین امیرعبداللهیان با حضور جمعی از شاعران و اهالی اندیشه کشورهای ایران، افغانستان، هندوستان و پاکستان توسط گروه بین المللی هندیران برگزار شد.

به گزارش خبرگزاری مهر، سوگواره ادبی «دیپلمات مقاومت» به یاد شهید حسین امیرعبداللهیان با حضور جمعی از شاعران و اهالی اندیشه کشورهای ایران، افغانستان، هندوستان و پاکستان توسط گروه بین المللی هندیران برگزار شد.

سید مسعود علوی تبار شاعر و کارشناس تاریخ و تمدن ملل اسلامی در این مراسم گفت: خدمات جهادگرانه بسیار شهید امیر عبداللهیان و در نهایت شهادت ایشان به خوبی نشان داد که او و حاج قاسم سلیمانی در حقیقت دو پرتو نور از یک منبع واحد می‌باشند. و افتراق میدان و دیپلماسی در واقع شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت‌هایی است که به خاطر آن وظایف، جایگاهی مسئولیتی برای اشخاص تعیین می‌شود.

علوی تبار افزود: در این سوگواره ادبی شاهد ارائه آثار ادبی و اندیشه‌ای بسیاری از شاعران پارسی زبان و دیگر هنرمندان کشورهای مختلف حوزه ایران فرهنگی، علی الخصوص از هند و افغانستان و پاکستان هستیم که نشان دهنده این است که مرد میدان دیپلماسی ما فاتح دل‌ها و اندیشه‌ها در عرصه بین الملل نیز بوده است.

جواد عسکری شاعر و فعال فرهنگی از هندوستان در بخشی از صحبت‌های خود گفت: سلام به مادران این سرزمین که الحق اولیا الله تربیت کردند. افرادی بی نظیر از همه جهات. که مردم این دیار هم جنس شأن با همه فرق می‌کند. این مردم قدر شناس خادمان خویش هستند. خوب و بد را می‌شناسند. در مقابل خائن تمام قد می‌ایستند و خادمین خود را تاج سر خود می‌دانند. در این دو روز از تبریز تا تهران حماسه آفریدند. سنگ تمام گذاشتند، و کل دنیا شاهد بود.

عسکری افزود: خادم الرضا شهید سید ابراهیم رئیسی، و شهید امیر عبداللهیان و دیگر همراهان شأن در حرف نه بلکه در عمل خادم مردم بودند. تمام فکر و ذکرشان خدمت بود. کاری به حاشیه و تهمت نداشتند انگار می‌دانستند وقتی برایشان نمانده از ثانیه‌ها استفاده می‌کردند. تفسیر عملی این حدیث امام علی بودند «خداوند از علما، عهد و پیمان گرفته که در برابر شکم‌بارگی ستم‌گران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند.»، در هر مسئولیتی برایشان مردم مقدم بودند. ساده زیست بودند.

این شاعر پارسی زبان در پایان گفت: و خدا عزت می‌دهد به شرطی که با خدا معامله کنید. آقای رئیسی و عبداللهیان در مظلومیت شباهت عجیبی به شهید بهشتی داشتند. ترور شخصیتی شدند اما حرفی نزدند در اوج قدرت بخشیدند. می‌گفتند اینها کاریزما ندارند. جریان ساز نیستند. دل به مقامات بالا و بالا بسته اند اما راست می‌گفتند اینها با خدا معامله کردند و خداوند چنان عزتی به این عزیزان داد که دنیا انگشت به دندان مانده است. بعدها خواهیم فهمید چه شخصیت‌هایی را از دست دادیم و آن وقت حسرتی است ابدی...

در این محفل ادبی شاعران و هنرمندانی مانند علیرضا قزوه، رضا اسماعیلی، امیر عاملی، محمد علی بوسفی، سید مسعود علوی تبار، جواد عسکری، محمد فاطمی منش، محمد مهدی عبداللهی، سید تصور مهدی، رسول شریفی، جواد اسلامی، سید احمد حسینی توچای، نغمه مستشار نظامی، نجمه پور ملکی، سیده صغری زیدی، فاطمه ناظری، حمیده پارسافر، سارا عبداللهی فر حضور داشتند.

برخی از اشعار قرائت شده در این مراسم را در ادامه می‌خوانید:

نغمه مستشار نظامی

آه از چرخ فلک ای داد از تو روزگار
داغ سنگینی ست داغ عاشقان بی قرار
رفته ای ای مرد و بعد از رفتن تو مانده است
بر دل ما خاطرات آن نگاه استوار
ای امید کودکان غزه، جایت خالی است
در میان کوچه‌های بی قرار از انتظار
پرچم ایران و ایرانی نشسته جاودان
با شکوه غیرتت بر قله‌های افتخار
جسم تو پروانه‌ی عشق وطن شد، سوختی
همچو ققنوسی ست روح پاک تو در انتشار
داغ، سنگین است، آن هم داغ سروی باشکوه
زخم، خونین است آن هم بر تن سبز بهار
بوسه بر پیشانی سردار، یعنی جاودان
سر سپردی بر مدار سرخ آن قول و قرار
«هم صدا با حلق اسماعیل»، هم رزم خلیل
پرکشیدی بی قرار از خاک و گشتی رستگار
ای امیرِ مهربان با دوست، محکم با عدو
عزت و ایمان و غیرت مانده از تو یادگار

پروانه نجاتی

در این دنیای مکار سیاسی
پر از جنگ و پر از حق ناشناسی
فراموشت نخواهد کرد غزه
رئیس دستگاه دیپلماسی

سید مسعود علوی تبار

هان! امیر تک سوار غزه عبداللهیان
حامی غیرت تبار غزه عبداللهیان
بر خلاف ادعای کل دنیا مانده بود
با دل و جان در کنار غزه عبداللهیان
من ز فرط اعتقادم باز می‌داند که هست
در قیامت بی قرار غزه عبداللهیان
در تمام طول عمر خود حمایت می‌نمود
از فلسطین و نوار غزه عبداللهیان
تا قیامت در ره سرخ شهادت می‌رویم
پا به پای غمگسار غزه عبداللهیان
در رکاب حضرت مهدی یقین دارم که باز
باز آید تک سوار غزه عبداللهیان

محمد علی یوسفی

ما در دل خود داغ شقایق داریم
با بلبل و گل طبع موافق داریم
مرغان سبک بال چرا کوچیدند؟!
ما درد فراق چند عاشق داریم

سیده فاطمه صغری زیدی (هندوستان)

مثال کوه محکم درمیان عرصه طوفان
ولی قلب رئوف او نشان از رفعت ایمان
به نام نامی مظلوم در هر گوشه‌ی دنیا
صدای راسخ حق بود اندر بزم خاموشان
برای سرفرازی وطن هر لحظه می‌کوشید
امیر ملک ایران مثل مالک تابع فرمان
سلیمانی میدان‌های بحث و گفتگو ها بود
به یادش لرزه براندام دشمن هست تا الان
فلسطین!، ناله ات در لهجه اش چون تیغ بران بود
برای حفظ حقت ایستاد و خم نشد یک آن
چو پروانه به گرد شمع خدمت بالهایش سوخت
شهید عرصه خدمت مبارک باشد این پایان

سید تصور مهدی (پتنا، هندوستان)

در این دنیا وزارت سهم او شد
شرافت و نجابت سهم او شد
از این دنیا ولی چیزی نمی‌خواست
که جان داد و شهادت سهم او شد

جواد اسلامی

ای سفیر مقاومت، ای مرد
خار چشم حرامی و تحریم
خوانده‌ای آیه‌های عزت را
همصدا با گلوی ابراهیم

محمد مهدی عبداللهی

در بزم یقین چه باصفا آوردند
بر دوش ملائک خدا آوردند
تابوت امیر عزت ایران را
در محضر حضرت رضا آوردند

محمود یوسفی

نکردی جز شهادت انتخابی
دل ما سوخت از داغت حسابی
امیرالمومنین پشت و پناهت
خداحافظ وزیر انقلابی

نجمه پورملکی

من یک سفیر نامدارم می شناسیدم؟
کشور به کشور رهسپارم می شناسیدم؟
از دامغانم…از کویرم…شعر می‌فهمم
زیرا منوچهری تبارم …می شناسیدم؟
شغل شریف من سفر در باد و باران است
من دیپلماتم… بیقرارم…می شناسیدم؟
از پشت میز از سایه دیوار بیزارم
طوفان الاحرارم …چنارم می شناسیدم
هرگز میان بستر راحت نخواهم مرد
از سروهای سر به دارم می شناسیدم؟
نامم حسین است و مرام من حسینی وار
آزاده مردِ روزگارم می شناسیدم؟
بارانم و ماه تولد ماه مرگم شد!!!!
اردیبهشتی گریه دارم می شناسیدم؟
من پرچمی هستم که قاسم داشت در دستش
من یادگار ِ یادگارم می شناسیدم؟
من با دبیرکل ملت‌های این دنیا
تنها صدای اقتدارم می شناسیدم؟
من رای‌های اعتماد مجلس و مردم
من زخم‌های پای کارم می شناسیدم؟
از بالگرد حادثه ما را نترسانید
من اهل کوه و آبشارم می شناسیدم؟
امضای پشت جلد «صبحِ شام» را دیدی؟
من آن کتاب ماندگارم می شناسیدم

فاطمه ناظری

شبی بر روی دوش ابرها رفت
میان برف و آتش او رها رفت
شبی را با سبکبالان عاشق
خدا را برگزید و تا خدا رفت

ام البنین بهرامی

سوز باد و مه شبی در ورزقان نجوا گرفت
لحظه لحظه درد آمد، فاجعه پهنا گرفت
سرو بالا! مرد غیرت! دیپلمات با وقار!
دیپلماسی با رشادت‌های تو معنا گرفت
شادمان بودیم آنروزی که در چشم جهان
با تلاشت نام ایران جلوه‌ای زیبا گرفت
تا تو رفتی با صلابت، مجمع بین الملل
نقشه‌ی ایران دوباره عزت و سیما گرفت
بالگردی که درونش داشت نامی از حسین
بر زمین افتاد و آنجا رنگ عاشورا گرفت
دست در دستان ابراهیم در آتش شدی
تا که خندان دستتان را حضرت زهرا گرفت

شهلا کلبعلی

از خون گلو سرخ شده چهره ماهت
چشم همه ملت مظلوم به راهت
ای خادم ملت همگی غرق نگاهت
دل سوخت بران لحظه که سوزنده شد آهت

صبا فیروزی

شمیم لاله‌هایی، عطر یاسی
وزیر سخت کوش دیپلماسی
شهادت، خلعت فرخنده توست
سرافرازی در این جنگ سیاسی

احمد رفیعی وردنجانی

خوش چهره و بالا بلند و سرو قامت
سرو رشیدِ گلشنِ دین و سیاست
در مکتب ناب سلیمانی _رییسی
آموخته درس بزرگی و شهامت
مانند آنان از وجود خود گذشته
بوده بسیجی‌وار در میدانِ خدمت
وقت حمایت از حریمِ کشورِ خویش
طوفنده و محکم نشان داده‌است غیرت
مصداق آیات الهی، در مرامش
با دشمنان دین حق بوده‌است شدت
در یاری و همراهی خلق فلسطین
ایجاد کرده جلوه‌ای نو از شهامت
در بین مردم دیده راه بندگی را
دیده‌است خدمت را تجلایِ عبادت
دانست می‌گیرند مثل حاج قاسم
مزد شهادت یک‌به‌یک خُدام ملت
از اقتدار بی‌نظیرش دشمن و دوست
بر محضرش دارند دنیایی ارادت
پاینده بوده در مسیرِ یاریِ دین
هرگز نبودش لحظه‌ای لغزش، در این خط
تصویر نو از قدرت ایران رقم زد
شد شهره در دانایی و درک و درایت
در عرصه‌ی بین‌الملل با قدرتِ نرم
بر سرزمین پاکِ خود داده‌است عزت
با این‌همه ایثار در این راه پیداست
پاداش او چیزی نباشد جز شهادت
احسنت بر شاگردِ خاصِ حاج‌قاسم
به‌به، به محصولِ کلاسِ حاج‌قاسم

رسول شریفی

او کارگشا، وزیر با غیرت بود
آگاه زمان، صبور، با همت بود
در کار حماس و غزه، کوشا، پیگیر
در خدمت صادقانه بی منت بود

احمد شهریار (پاکستان)

از راهبرِ خامنه تا پیرِ خمین
گفتند که ای مرد، به حقِ حسنین
یارِ تو خدا باد و علی باد و شُبَیر
چون عبدِ خدایی و امیری و حسین

سید مهدی بنی هاشمی لنگرودی

ای معنی دیپلماسی ای مرد دلیر
بودی وسط معرکه‌ها همچون شیر
این امنیت و عزّتِ در میدان را
مدیون تو هستیم همه آقای وزیر

طاهره ابراهیم زاده آکردی

در قامت دیپلمات دیدش دنیا
در عرصه بین المللی بی همتا
بنویس «وزیرخارجه» بود ولی
اینگونه بخوان «مدافع الاقصی»

مسعود ربانی

اهل عمل بود و سیاسی بود
مرد قوی دیپلماسی‌ها
کشور به کشور فتح دل می‌کرد
عبرت بگیرند آن سیاسی‌ها
عزت برایش حرف اول بود
چشمش به رهبر گوش بر فرمان
ایثار و غیرت در عملکردش
ایران و ایرانی برایش جان
مرد مؤدب، کاردان، محجوب
در صحنه‌های کارزاری تو
عشق وطن را در دلت داری
از بهر خدمت بیقرای تو
تو نسخه‌های مرگ صهیون را
با وعده‌های صدق پیچیدی
تو همقدم با سید ابراهیم
در قله شهد عشق می‌چیدی
اصلاً زمین جایت نبود، آخر
تو بیقرار آسمان بودی
تو یاور قاسم سلیمانی
از عاشقان آستان بودی

محمد فاطمی منش

دنیای مقاومت غمت را دارد
بر روی لبان، ذکر تو را می آرد
مانند تمام بچه‌های غزه
از داغ تو اشک آتشین می بارد

فاطمه پور رضایی

لب تر بکند دشت، تو خود بارانی
کوهی و میان مه رجز می‌خوانی
دیروز وزیر بودی امروز شهید
ای مرد بلند قامت ایرانی!

زهرا آراسته نیا

نگاه خیس من بر قد رعنای تو افتاده
دلم در گوشه‌ای مست چلیپای تو افتاده
زدودی تلخی زانو زدن‌های زبونی را
همه دیدیم دشمن را که بر پای تو افتاده
امیری کرده ای در اوج عبدالله بودن‌ها
ز یمن یاحسینی که به لبهای تو افتاده
چرا تابوت تو کوچک… دلم در روضه‌ی سقاست
کدامین چشم نامیمون به بالای تو افتاده
مگر آن وعده‌ی صادق بدون هیبتت می‌شد؟
خوشا تقدیر از میدان که در نای تو افتاده
چرا باران؟ چه بود آن مه؟ ز دل بشنو جوابش را
که آن مه آسمانی بود بر پای تو افتاده
گوارا باد انجیری که خواهی خورد در جنت
دل انجیر در شوق تمنای تو افتاده

امیر حسین داود آبادی

وزیر میهن ای مظلوم و دلسوز
رفیق حاج قاسم… داغ جانسوز!
خریدی آبروی ملتت را
خدا هم سربلندت کرد امروز

خدیجه دیلمی

وزیری کاردان و سرو قامت
شبیه حاج قاسم با شهامت
دریغ از بین مارفته است و باید
بسوزیم از فراقش تا قیامت

عمادالدین ربانی

سرو سربزیر ما چه بی‌قرار بود
بی‌قرار قمریان بی‌پناه
بی‌قرار رودهای بی‌سرور
بی‌قرار ماه
ماه پشت ابر
ایستاده بود پای آرمان حضرت امام
مرد عرصه نبرد
مثل حاج قاسم عزیز
دردهای او نداشت حد و مرز
هر کجا که درد بود
درد می‌کشید
هر زمان که کودکان غزه ضجه می‌زدند
آه می‌کشید

آمنه آل اسحاق

با هوش و سیاستِ تو ای دیپلمات
در میز مذاکرات همتای تو مات
ما شاهدِ معجزات هستیم هنوز
از بس به وزیریِ تو بوده برکات

سارا عبداللهی فر

مردی بلند قامت
لبریز از استقامت
زمزمه می‌کند
شعر «بنی آدم اعضای یکدیگرند»
برای کودکان خفته در خون
و می‌سراید به نام غزه و کودکانش
سرود رهایی
و رویش سبز
برای کرانه‌های والتین و زیتون

کد خبر 6118056

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha