خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: کافی است متولد دهه هفتاد یا سالهای قبل از آن باشید تا با شنیدن دو اسم «لاله» و «لادن» به یاد دوقلوهای به چسبیده ایرانی بیفتید. خواهران بیژنی که دهم دی ماه سال ۵۲ در شهرستان فیروزآباد استان فارس به دنیا آمدند؛ اما شرایط خاص جسمی آنها و چسبیدگی از ناحیه سر زندگی را برای آنها و خانواده روستایی و پدر کشاورزشان پیچیده و سخت کرده بود.
خانواده روستایی که توان مدارا با این شرایط را در خود نمیدیدند؛ دختران را بعد از تولد به بهزیستی سپردند؛ غافل از آنکه سرنوشت قرار است آنها را به دست مردی بسپارد که مثل یک پدر برایشان دلسوز خواهد بود.
سال ۵۴ وقتی خواهران به هم چسبیده در بیمارستان شهدای تجریش تهران بودند، پزشکی به نام «علیرضا صفاییان» در مسیر سرنوشت آنها قرار گرفت. صفاییان پزشک ۳۳ ساله پرمشغلهای بود و ارتباطات و امکانات خوبی در اختیار داشت، پس تصمیم گرفت سرپرستی آنها را قبول کند. صفاییان امید داشت لاله و لادن را به کمک پزشکان درمان کند تا شاید روزی یک زندگی عادی به آنها ببخشد.
او دختران را در سالهای کودکی برای دیدار با امام خمینی، به قم برد. دخترها شعری خواندند؛ امام (ره) خندیدند و بچهها را بغل گرفتند؛ بعد به پدرخواندهشان گفتند: «بروید پیش آقای بهشتی تا کمکتان کند.» عکس معروفی از دیدار خواهران به هم چسبیده با امام خمینی در سایتها منتشر شده است.
آرزوهای به هم نچسبیده
پزشک جوان دو خواهر را به فرزندی پذیرفت و لاله و لادن را به خانه برد؛ اما ۱۳ سال طول کشید تا توانست حقیقت فرزندخوانده بودن لاله و لادن را به آنها بگوید.
حالا در سن پانزده سالگی حوالی سال ۶۸، پدر و مادر واقعی لاله و لادن پشیمان از اینکه روزی آنها را رها کرده بودند از آنها خواستند به خانواده اصلی خود بازگردند. لاله و لادن اما بین خانواده اصلی و خانوادهای که به سرپرستی قبولشان کرده بود؛ هیچیک را انتخاب نکردند و ترجیح دادند در خانهای جداگانه زندگی کنند.
با این حال حمایتهای صفاییان، پدرخوانده لاله و لادن از آنها قطع نشد و کماکان برای زندگی و درمان انها هر آنچه از دستش برمیآمد انجام میداد. سال ۷۰ که لاله و لادن در کنکور شرکت کردند، در شهرهای جداگانهای قبول شدند. درس خواندن یکی در یزد و دیگری در کرج غیر ممکن بود!
پدرخواندهشان از رئیسجمهور وقت، مرحوم هاشمی رفسنجانی وقت گرفت و مسأله را با او در میان گذاشت. دولت برای خواهرهای به هم چسبیده از سهمیه ویژه خود استفاده کرد و دستور داد دوقلوها سر کلاس حقوق دانشگاه تهران بنشینند؛ غافل از آنکه این رشته محبوب آرزوی دخترها نبود! لادن عاشق بود و لاله دوست داشت خبرنگار شود…
به هر قیمتی!
سال ۷۵ وقتی ۲۵ ساله بودند، از پزشکان آلمانی جواب رد شنیدند. آلمانیها گفته بودند امکان جداسازی لاله و لادن وجود ندارد و قطعاً به مرگ یکی از آنها یا حتی هر دو نفرشان منجر خواهد شد. پزشکانی که پدرخوانده سالها رویشان حساب کرده بود انجام این عمل را به دلیل خطر عدم موفقیت صد در صدی نپذیرفتند.
اما زندگی در اواخر دهه دوم زندگی برای خواهرها سختتر از آن شده بود که کوتاه بیایند. آنها علیرغم همه پیشبینیهای ناامیدکننده پزشکی، اصرار داشتند جراحی کنند و از یکدیگر جدا شوند. تلاش و آزمایش و پیگیری نمانده بود که انجام نداده باشند.
پاسخ آزمایشهایشان یکی پس از دیگری به آنها میگفت جراحیشان پایان خوشی ندارد؛ اما آنها با چشمهای گریان تصمیم گرفتند از هم جدا شوند؛ «به هر قیمتی!»
هفت سال بعد یعنی تابستان سال ۸۲ باز هم اخبار جراحی آنها بر سر زبانها افتاد؛ این بار در سنگاپور. جایی که مدتی پیش یک پزشک جراح توانسته بود عمل موفق مشابهی روی دوقلوهای به هم چسبیده دیگری انجام دهد. همین کافی بود تا لاله و لادن امیدوار شوند و خود را به دست تقدیر بسپارند.
اما «کیت گوا» جراح سنگاپوری هم حرفهای امیدبخشی به آنها نمیزد. او هم گفته بود که با توجه به بالغ بودن لاله و لادن، امکان مرگ یا فلج شدن هر دوی آنها وجود دارد. با همه اینها لاله و لادن آماده بودند که هر خطری را به جان بخرند. آنها درسشان را تمام کرده بودند. لادن میخواست به شهرستان برگردد و آنجا وکالت کند اما لاله کماکان سودای خبرنگاری به سر داشت؛ میخواست در تهران بماند و کار خبری را دنبال کند. آرزوهایشان برای آینده و البته شرایط سخت فعلیشان هیچ راهی برای آنها نگذاشته بود جز اینکه خود را به هر خطری بسپارند.
شب تلخ سال ۸۲
بالاخره روز جراحی فرارسید. علیرغم همه آزمایشهای ناامید کننده ایرانیها امیدوار بودند. در شرایطی که برخی رسانهها هشدار میدادند که این جراحی نتیجهای جز مرگ این دو خواهر به دنبال ندارد برخی دیگر تلاش میکردند از وجه مثبت ماجرا برای مردم بگویند و تیترهای امیدبخشی برای خواهران به هم چسبیده منتشر میکردند.
لاله و لادن دست تکان دادند و پشت درهای اتاق عمل پنهان شدند. یکی از سختترین و طولانیترین جراحیها که پشت در اتاقش میلیونها ایرانی چشم انتظار بودند. بعد از ۵۲ ساعت اما بافت سر خواهرها شروع به خونریزی کرد و لادن، خواهری که میخواست وکالت را ادامه دهد جان سپرد. لاله هم کمتر از دو ساعت بعد به خواهرش پیوست. لحظه اعلام خبر مرگ لاله و لادن یکی از دراماتیکترین شبهای اوایل دهه هشتاد بود.
حالا بیست و یک سال میگذرد و دیروز ۱۷ تیر ماه سالگرد این دو خواهر بود. کسی نمیداند چه شبها و چه روزها که شانه به شانه با هم حرف زدهاند و به این نتیجه رسیدهاند که باید خطر کنند. شاید هر کدام به دیگری اطمینان خاطر داده که حاضر است از جان خود بگذرد اما خواهرش سالهای باقی مانده عمرش را آن طور که دوست دارد زندگی کند.
سرنوشت اما معجزهای را نصیب آنها و همه ایرانیانی که پای تلویزیونهای قدیم دعاگوی لاله و لادن بودند، نکرد. آنها سی سال کنار هم زندگی کردند و با هم از دنیا رفتند؛ بدون اینکه یک بار همدیگر را در آغوش گرفته باشند…
نظر شما