خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب: رمان «دانه» نوشته کریل لوئیس با خرید حق انحصاری نشر اثر به زبان فارسی (کپیرایت) و ترجمه شقایق قندهاری توسط نشر افق برای کودکان نه تا سیزده ساله منتشر شده است.
فرزانه رحمانی نویسنده و منتقد ادبی، در یادداشتی با عنوان «داستانی در ستایش رویا، امید، باور و تغییر» که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته، نگاهی به اینکتاب داشته است.
مشروح متن اینیادداشت در ادامه میآید؛
برخی از داستانها درباره جادو هستند. برخی از داستانها ما را جادو میکنند. دانه نوشته کریل لوئیس از آن داستانهایی است که در واقعیت جادو میکند تا آدمها را تغییر دهد. این داستان دلگرمکننده، بامزه و تأثیرگذار دربارهی رؤیا، امید، باور و تغییر است. داستانی دربارهی نحوه مراقبت از یکدیگر. جادوی واقعی همین است.
مارتی و مادرش پول زیادی ندارند، یونیفرمش دست دوم است و کفشهایش کهنه، اما بدتر از همه اینکه مادرش یک محتکر است. مارتی در مقابل مادرش چیزی ندارد. مادر میلیاردها چیز دارد، از روزنامه و کفش گرفته تا ماشینهای چمنزنی زنگ زده، قاب عکسهای شکسته و.... او همهچیز را نگه میدارد. زندگی در چنین خانهای سخت است، اما مارتی به باغ پدربزرگ عجیبوغریب خود پناه میبرد. در روز تولدش، پدربزرگ یک دانه به او هدیه میدهد و میگوید: «آدم هیچوقت نمیداند که این جذاب کوچولو چی بهمان میدهد.»
هنگام کاشت دانه، مارتی احساس میکند یک شوک الکتریکی از دست و بازویش عبور میکند. دانه به سرعت جوانه میزند و به چیزی تبدیل میشود که پدربزرگ با هیجان ادعا میکند که بزرگترین کدو تنبل جهان خواهد شد. او قصد دارد آن را بیرون بیاورد، به موتور قایقران مجهز کند و برای سفر به فرانسه از آن استفاده کند تا مارتی را به آرزویش، که دیدن پاریس و برج ایفل است، برساند. با بزرگ شدن کدو تنبل عظیم و جادویی، مارتی به برنامههای غیرمحتمل پدربزرگ ایمان میآورد. اما مسائلی که مارتی در خانه، مدرسه و با دوست جدیدش، گریسی، دارد کاملاً در تضاد با تلاشهای خندهدار پدربزرگ برای پرورش کدو تنبل و تحقق رؤیاهای نوهاش است.
هیچکس باور نمیکرد که پیرمردی مانند پدربزرگ مارتی بتواند چنین کدویی را پرورش دهد. اما او یک دستور غذای مخفی داشت که آن را در بشکهای درست میکرد. با رشد کدو، همسایههای او نیز به کمکش آمدند. یکی بشکه جمعآوری آب بارانش را قرض داد تا آبیاری را تسریع کند، یکی پودر اسرارآمیزی را روی ریشههای کدو پاشید. بانوی زمین کشاورزی شماره هفت برای کدو شعر میخواند. کالین شیرفروش با پشتکار فضله پرندگان را جمع میکرد و آنها را اطراف کدو تنبل میپاشید. اما علیرغم تلاشهای جمعی آنها، کدو تنبل سرسختانه به همان اندازه باقی ماند.
یک شب، مارتی رؤیاهای خود را با کدو حلوایی در میان گذاشت و این باعث یک جهش رشدی غیرقابل انکار شد. کمکم دیگر رؤیاپردازان با تعریف رؤیاهایشان برای کدو تنبل به رشدش کمک کردند تا زمان آن رسید که برای سفر شگفتانگیز به فرانسه برنامهریزی جدی خود را آغاز کنند. در همین حال، گریسی تصمیم گرفت برای مسابقات ژیمناستیک تست بدهد و خودش را یک قدم به تحقق رؤیایش نزدیک کند. وقتی پدربزرگ کدو تنبل را از ساقه جدا کرد، همهی آنهایی که به این رؤیا باور داشتند، دور هم جمع شدند تا برای سفر مارتی و گریسی آرزوی موفقیت کنند.
آنها هرگز از رؤیاپردازی و دنبال کردن رؤیایشان خسته نشدند. همانطور که پدربزرگ گفت: «ین ماجرا برای همه ماست! ما که اهل رؤیاپردازی هستیم! برای ما مردمی که میگویند دیوانهایم و بیعقل! این راه و روش ماست برای گفتن اینکه ما همه مهمیم. این روش ماست برای بیان هرگز بی خیال رؤیاهایتان نشوید.»
رمان دانه درباره روابط است. رابطه ناکارآمد یک پسر با مادر محتکرش، یک دختر ناشنوا با پدرش. این داستان توجه به مسائل بهداشت روانی را به ما گوشزد میکند. مادر مارتی بالاخره برای مبارزه با مشکلش از مشاور کمک میگیرد. پدربزرگ با پدر گریسی گفتوگو میکند و برای اینکه دختر خودش (مادر مارتی) او را بیعرضه نداند، سفر شگفتانگیزش را محقق میکند. مارتی و گریسی به آرزوهایشان میرسند. مارتی با کمک گریسی میآموزد که آرزوها فقط رازهای دردناکی نیستند، آنها قدرت جمع کردن مردم را دارند و داستان رشد این دانه بر اهمیت امید تأکید میکند. مارتی برقراری ارتباط را از گریسی میآموزد و پدربزرگ در برابر موج بیثباتی خانوادگی مثل یک صخره استوار عمل میکند. آنقدر عناصر جدی در نیمهی اول کتاب وجود دارد که مخاطب بیشک از جادوی نیمه دوم شگفتزده خواهد شد.
نظر شما