۳ آبان ۱۴۰۳، ۱۲:۴۱

غزلی از محمدمهدی سیار؛

آخر چه بود این مرگ نو؟ این مرگ عزرائیل‌کُش!

آخر چه بود این مرگ نو؟ این مرگ عزرائیل‌کُش!

محمدمهدی سیار شاعر و ترانه‌سرا، غزل تازه‌ای برای شهید یحیی سنوار سرود.

به گزارش خبرنگار مهر، محمدمهدی سیار در سروده تازه خود غزلی برای شهید یحیی سنوار سروده است.

در ادامه مشروح متن این غزل را می‌خوانیم؛


آخر چه بود این مرگ نو؟ این مرگ عزرائیل‌کُش!

نبض گلوی کیستی؟ ای صور اسرافیل‌کُش؟

گرم نبردی تن به تن، رخ در رخ مرگی کهن

هایبلِ صورت‌بسته‌ای، در هیبتی قایبل‌کُش

لَم داده بر عرشی مگر؟! مابین جنات و نَهَر

عند ملیکِ مقتدر… ای آیه تأویل‌کُش

در ناگهان واپسین، صد معجزه در آستین

در چشم، خشمی آتشین، در کف عصایی نیل‌کُش

دیدی نمی‌مانَد نهان! دار و درفشت بود هان!

ریگی به کفشت بود هان! از ریگ‌های پیل‌کُش

این فصل را بی‌خواب کن، این نسل را بی‌تاب کن

میراث خود پرتاب کن؛ آن چوب اسرائیل‌کُش!

کد خبر 6267066

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha

    نظرات

    • محسن IR ۱۴:۵۰ - ۱۴۰۳/۰۸/۰۳
      1 0
      دیدی افتاده بود اما نداشت هیچ واهمه. دور او جمع گشته بودند با سلاح و همهمه. این همه غیرت را کجا باید نوشت. تا بود عبرت برای ما همه
    • یاقوت IR ۱۵:۲۱ - ۱۴۰۳/۰۸/۰۳
      1 0
      باز هم بار دگر باغ شهادت گل کرد گلستان بار دگر یاد غم بلبل کرد پر کشید افسر میدان و بر آمد فریاد که فلک زهره ی خود را گل کرد