خبرگزاری مهر -گروه هنر-آروین مؤذنزاده-فریبرز دارایی؛ «شهر در آتش جنگ داخلی میسوزد. یک دختر خدمتکار از همهچیز خود میگذرد تا از کودکی رهاشده محافظت کند، اما زمانی که بالاخره صلح دوباره برقرار میشود، مادر این کودک نیز از راه میرسد تا پسرش را از دختر خدمتکار پس بگیرد. ماجرا به این سادگیها پیش نمیرود. قرار میشود یک قاضی که شخصیت عجیب و طنزآمیزی دارد، مشخص کند که پسرک در کنار چه کسی خواهد ماند. قاضی برای تعیین مادر حقیقی، دستور میدهد دایرهای گچی کشیده شود تا کودک را در آن قرار دهند. دو زنِ مدعی باید از دو سو بچه را بکشند تا مادر حقیقی مشخص شود و ….»
ماجرای ذکر شده بخشی از کلیت نمایشنامه «دایره گچی قفقازی» اثر برتولت برشت نمایشنامهنویس، کارگردان تئاتر و شاعر آلمانی است که از جمله آثار مطرح این نویسنده فقید ادبیات نمایشی جهان به حساب میآید.
در تئاتر جهان اجراهای متعددی از نمایش «دایره گچی قفقازی» برشت روی صحنه رفته است و تئاتر ایران نیز در این بین بینصیب نمانده است. یکی از مهمترین اجراهایی که از این نمایشنامه برشت در ایران روی صحنه رفته، با کارگردانی زندهیاد حمید سمندریان بوده است.
این روزها امیر دژاکام از چهرههای با سابقه کارگردانی و تدریس تئاتر هم با گروهی متشکل از هنرمندان شناختهشده و همچنین جوانان مستعد تئاتری، نمایشنامه «دایره گچی قفقازی» را در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر برده است.
به همین بهانه دژاکام به همراه رابعه اسکویی، سیاوش خیرابی، النا امیدی و نگار بابائی از جمله بازیگران «دایره گچی قفقازی» با حضور در خبرگزاری مهر درباره روند شکلگیری، تولید و اجرای این نمایش و همچنین دغدغهای که هر کدام برای حضور و اجرای این اثر نمایشی داشتند، سخن گفتند.
در ذیل بخش اول این گفتگو آمده است:
* شما سالها تجربه کارگردانی متون مختلف ایرانی و خارجی را دارید و الان به سراغ نمایشنامه مطرح «دایره گچی قفقازی» برشت رفتید. بعد از چند تجربه کار متون ایرانی چه دغدغهای باعث شد که این نمایشنامه برشت را برای اجرا انتخاب کردید؟ لزوم اجرای «دایره گچی قفقازی» در این دوران چه بود؟
وقتی به قصه «دایره گچی قفقازی» و مقاومت این آدم و کار درستی که انجام میدهد ولی هیچکس از او حمایت و پشتیبانی نمیکند نگاه میکنیم، متوجه میشویم که سرگذشت خیلی از ما در جامعه امروز است. در جامعه امروز هم هر کسی بخواهد کار درست را انجام دهد تنها میماند و مخالفان بسیاری دارد امیر دژاکام: من در ابتدا نمایشنامه «احمد شمس» را برای اجرا تمرین کردم که سرگذشت یک دکترای کارگردانی و یک دکترای ادبیات فارسی است که از اوج عزت به حضیض ذلت میافتند. این ۲ شخصیت به دستفروشی، قالپاق دزدی و کیفقاپی رو میآورند و در مسیر زندگیشان ناخواسته با قتل رئیس یک باند بزرگ قاچاق مواجه میشوند. همه گمان میکنند که این ۲ نفر رئیس باند را به قتل رساندهاند؛ عدهای طرفدارشان و عدهای نیز بر علیهشان میشوند. ما ۴ ماه این متن را تمرین کردیم. «احمد شمس» متن بسیار بهروز و معاصری است اما شورای ارزشیابی و نظارت متن را نپذیرفت. پس از یک سال نمایندگان شورا نزد من آمدند و گفتند که تولید و اجرای متن اشکالی ندارد این در حالی است که تمرینها تعطیل شده بود و شور و حرارت تولید آن کار از بین رفته بود. در نتیجه تصمیم گرفتم «دایره گچی قفقازی» را روی صحنه ببرم.
من از دوران دبیرستان متنهای مختلف برشت نظیر «استثنا و قاعده» و «آنکه گفت آری آنکه گفت نه» را کار کردم. برشت یک مارکسیست و سوسیالیست است و با عقاید ما سازگاری دارد، یادآور میشوم که برشت ماتریالیست نیست. «دایره گچی قفقازی» اساساً با تمام متنهای برشت متفاوت است. تنها حرف مارکسیستی او در این نمایشنامه این است که «زمین متعلق به کسی است که روی آن کار میکند». پیشتر «ننه دلاور» و «صعود مقاومتپذیر آرتورو اویی» را هم کار کردم که هر ۲ ضبط ویدئویی هم شد. «دایره گچی قفقازی» قصه امروز ما است. برشت در کارهای خود قهرمان ندارد ولی «گروشه» در «دایره گچی قفقازی» انرژی مثبت است و خیلی معمولی تبدیل به قهرمان میشود. وقتی به قصه «دایره گچی قفقازی» و مقاومت این آدم و کار درستی که انجام میدهد ولی هیچکس از او حمایت و پشتیبانی نمیکند نگاه میکنیم، متوجه میشویم که سرگذشت خیلی از ما در جامعه امروز است. در جامعه امروز هم هر کسی بخواهد کار درست را انجام دهد تنها میماند و مخالفان بسیاری دارد.
برشت در «دایره گچی قفقازی» شرافت یک آدم را در شرایط بسیار سخت میسنجد که از او بعید است زیرا اساساً برشت اومانیست نیست ولی در «دایره گچی قفقازی» هست و «گروشه» قهرمان است.
* در «دایره گچی قفقازی» ۲ زن مدعی این هستند که مادر بچه هستند؛ «گروشه» که بچه را بزرگ کرده و زن آباشویلی (زن حاکم) به عنوان مادر اصلی بچه که او را رها کرده بود. جدا از مسئله قهرمانپروری «گروشه» در «دایره گچی قفقازی»، مسئله عدالت در این اثر است. برشت در این نمایش تأکید ویژهای روی عدالت دارد اما در اجرای شما تأکید بیشتر روی رنج آدمی است که از داشته خود محافظت کند و مسیری که «گروشه» برای بلوغ طی میکند. نظر شما این بوده است که تم اصلی نمایش روی «گروشه» و اتفاقی که برایش رخ میدهد متمرکز باشد یا عدالت؟
دژاکام: در سراسر دنیا اگر مشخص شود که والدین واجد شرایط حضانت بچه نیستند طبق قانون حضانت از آنها گرفته میشود. آباشویلی چنین حقی را ندارد زیرا بچه خود را رها کرده و فرار میکند. ۵ سال بعد به دلیل اینکه متوجه میشود فرزندش به عنوان وارث شناخته میشود به سراغ او میرود. در نتیجه آباشویلی سلامت روحی و روانی برای حضانت فرزند خود را ندارد. این موضوع از نظر قوانین الهی و عرف اجتماعی این چنین است.
تئاتر تجاری جایگاه محترمی دارد ولی نمیتوان سالن دولتی را به اجرای تئاتر تجاری اختصاص داد. در شهرهای دیگر ایران آیا میتوان تئاتر تجاری کار کرد؟ در تهران چند گروه میتوانند کار تجاری تولید و اجرا کند؟ فقط تعداد محدودی کارگردان و هنرمند هستند که تئاترهای تجاری تولید و اجرا میکنند. این سرگذشت من است که در این شرایط باید بایستم و البته موفق هم شدهام نکته جالب این است که همیشه کارگردانها با قهرمان آثارشان همذاتپنداری میکنند و من در «دایره گچی قفقازی» با «گروشه» همذاتپنداری میکنم؛ «گروشه» من هستم که «دایره گچی قفقازی» را به مانند بچه به دندان گرفتهام و پیش میبرم و از همه طرف تیر و ترکش به سمتم میآید، انگار نه انگار که من یک کارگردان هنرمند در این مملکت هستم. زیرا یک گردش تجاری شکل گرفته که برخی فقط میگویند فلان مقدار سرمایه میآورم و فلان مقدار سود میبرم. این وضعیت باعث شده تا محمد رحمانیان، حسین کیانی، نادر برهانیمرند، همایون غنیزاده و هنرمندانی که جریان تئاتر کشور هستند نباشند و نامهایی که فیالبداهه متولد شدهاند وارد سالنهای بزرگ تئاتر شوند و چند ده میلیارد فروش کنند. شاید بعضی مرعوب این رقمها بشوند ولی ایمان مرعوب رقم نمیشود. درسی که حمید سمندریان به من داد فراموش نمیکنم، گفت «شریف باش، اگر میخواهی تئاتر کار کنی حق نداری شرافت نداشته باشی، حق نداری دروغگو باشی اگر میخواهی تئاتر کار کنی»، سمندریان، ناظرزاده، زرینکوب و دیگر بزرگان این حرفها را به ما گفتند. آدمهای بزرگی که با ما حرف زدند همگی گفتند که هنر به انسان پاسخ میدهد و نیاز به زیبایی را برطرف میکند.
تئاتر تجاری جایگاه محترمی دارد ولی نمیتوان سالن دولتی را به اجرای تئاتر تجاری اختصاص داد. در شهرهای دیگر ایران آیا میتوان تئاتر تجاری کار کرد؟ در تهران چند گروه میتوانند کار تجاری تولید و اجرا کند؟ فقط تعداد محدودی کارگردان و هنرمند هستند که تئاترهای تجاری تولید و اجرا میکنند. این سرگذشت من است که در این شرایط باید بایستم و البته موفق هم شدهام. تمام تماشاگرانی که تا امروز «دایره گچی قفقازی» را دیدهاند با اثر ارتباط کامل برقرار کردهاند و با عشق گروه را تشویق میکنند. استقامتی که «گروشه» دارد تمثیلی از استقامتی است که من در عرصه تئاتر داشتهام و موفق شدهام. سرم را بالا میگیرم، مهم نیست کسانی که دیدگاه دیگری دارند مخالف من باشند. اینکه کسی مخالف دیدگاه هنری من باشد ایرادی ندارد، اینکه کسانی هم در دیدگاه سیاسی مخالف من باشند اشکالی ندارد ولی آنهایی که هجمه ایجاد میکنند همیشه بوده و هستند و من فقط کار خودم را انجام میدهم.
* شما در آثار خودتان توجه ویژهای به حضور بازیگران جوان داشتهاید. توجه به جوانها با شرایط فعلی تئاتر ایران در نمایش «دایره گچی قفقازی» نیز نمود پیدا کرده است. درباره دغدغه همکاری خود با جوانان تئاتری بگویید.
دژاکام: النا امیدی و نگار بابائی ۲ بازیگری هستند که روی صحنه توانایی خود را به شما نشان میدهند و نیازی ندارند من درباره تواناییشان صحبت کنم. این ۲ بازیگر در ۶ ماه تمرین حتی یک جلسه هم غیبت و تأخیر نداشتند. در شرایطی قرار گرفتند که به آنها گفتم نقشها برای شما نیست مگر اینکه تلاش کنید تا نقشها را بگیرید و تلاش کردند و نقشها را از آن خود کردند.
* یعنی نمیدانستند که قرار است این نقشها (گروشه و راوی) را در «دایره گچی قفقازی» ایفا کنند؟
دژاکام: نه واقعاً. برخی بازیگران هستند که شرط میگذارند و میگویند که فقط زمان محدودی در تمرینها حضور پیدا میکنند اما این ۲ جوان بازیگر طی ۶ ماه تمرین لایه به لایه به نقش رسیدند. نمیتوان انکار کرد که برخی برای فروش گیشه به سراغ بازیگران چهره میروند. من هر چهرهای را جای این ۲ بازیگر نمایش قرار میدادم نقش را نصفه اجرا میکرد چون به صورت مستمر در تمرینها حضور پیدا نمیکرد و وقت کافی برای رسیدن به نقش نمیگذاشت. این ۲ جوان تمام عشق و زندگی خود را صرف نقش کردند. کامبیز دیرباز، رضا ایرانمنش، بهناز جعفری و بسیاری از بازیگران مطرح دیگر نیز همسن النا امیدی و نگار بابایی بودند که معرفی شدند.
النا امیدی: آقای دژاکام همیشه به ما لطف داشتند، درست است که خیلی جاها گریه ما را درآوردند اما مانند یک پدر حامی ما هستند. تحصیلکرده تئاتر هستم اما در کلاسهای آموزشی آقای دژاکام بازیگری را به معنای واقعی آموختم. اگر در عرصه بازیگری به صورت جدی قدم برداشتم و تمام تلاش خود را انجام میدهم به خاطر آموزشهای آقای دژاکام است. همیشه آرزو دارم اگر روزی به جایگاهی که چهرهها قرار دارند برسم فراموش نکنم از کجا شروع کردم.
از اوایل خرداد تمرینها را شروع کردیم. در اوایل تیر آقای دژاکام به من گفت که رزرو نقش «گروشه» هستم و تا زمانی که بازیگر چهره بیاید در تمرینها نقش «گروشه» را بر عهده داشته باشم. طبیعی است که به دلایل مختلف از جمله فروش و همچنین تسلط یک بازیگر حرفهای بر نقش، اعتماد کردن تهیهکننده و آقای دژاکام به عنوان کارگردان به یک بازیگر جوان نوپا ریسک بود. پذیرفتم که در تمرینها «گروشه» را بازی کنم ولی بعد از چند هفته متوجه شدم که نقش در وجودم رسوخ کرده و در حال وابستهشدن به نقش هستم، به همین خاطر از آقای دژاکام درخواست کردم اگر رزرو هستم لطفاً سریعتر بازیگر مدنظر را انتخاب کنند. آقای دژاکام به من گفت که این وظیفه من است که تا حضور بازیگر چهره، در تمرینها «گروشه» را بازی کنم تا تمرین گروه به درستی پیش برود و بعد نقش کوچکی در نمایش به من خواهد داد.
هر روز منتظر تمرین روی صحنه سالن اصلی بودم و تمام تلاش خود را کردم که نقش «گروشه» را در تمرینها با تمام وجودم بازی کنم. هفته اول مهر بود که آقای سیاوش خیرابی هم آمد و چند جلسه با او تمرین کردم. چند نفر کاندیدای نقش «گروشه» نیز بودند که به هر دلیلی حضورشان قطعی نشد و پس از آن آقای دژاکام اعلام کرد که النا امیدی نقش «گروشه» را بازی میکند. آقای دژاکام گفت که به من اعتماد میکند و مطمئن است که از پس نقش بر میآیم. در چندین نمایش به ایفای نقش پرداختم ولی حتماً تا آخر عمر فراموش نمیکنم که در ۲۵ سالگی نقش بزرگ و سنگینی را به لطف آقای امیر دژاکام روی صحنه اصلی مجموعه تئاتر شهر ایفا کردم.
دژاکام: واقعیت این است که النا امیدی نقش را از آن خود کرد و هیچ لطفی از سوی من در میان نبود. النا امیدی شرافتمندانه جنگید و ایستاد.
نگار بابایی: من کوچکترین عضو گروه نمایش «دایره گچی قفقازی» هستم و خیلی خوشحالم که زیر نظر آقای دژاکام کار میکنم. خوشبختانه از همان اولین تجربههای تئاتریام در لاهیجان همیشه نقش اصلی یا محوری را ایفا میکردم و این ناخودآگاه توقعام را در تئاتر بالا برده بود. اما طی ۲ سالی که به عنوان شاگرد زیرنظر آقای دژاکام هستم، وقتی شنیدم که قصد اجرای اثری نمایشی را دارند برای مهم بود فقط در این کار با هر نقشی که ایشان صلاح بداند حضور داشته باشم. چندین نقش کوچک را اتود کردم اما بیشتر از اینکه غصه بازی خود را بخورم، برای النا امیدی غصه میخوردم زیرا شاهد بودم که نقش چالشبرانگیزی را بر عهده داشت. غیر از آقای دژاکام عزیزان دیگری نظیر خانم رابعه اسکویی، سیاوش خیرابی، حمیدرضا فلاحی، احمد داودی، به من خیلی کمک کردند.
خدا را شکر در حال حاضر هم آقای دژاکام از ما راضی هستند و هم مخاطبان با بازخوردهایی که دارند رضایت خود را نشان میدهند.
* حضور در آموزشگاه آقای امیر دژاکام جای درستی برای یادگیری بازیگری است زیرا این روزها شاهد شکلگیری یا فعالیت آموزشگاههایی هستیم که فقط به دنبال دریافت پول با ارائه وعدههای واهی هستند.
بابایی: یک روز آقای دژاکام در سالن اصلی مجموعه تئاتر شهر به ما گفت فکر نکنید طی کردن چندین پله و رسیدن روی صحنه سالن اصلی تئاتر شهر کار آسانی است، برای من این رسیدن ۴۰ سال طول کشید. بعد از ۱۳ سال کار کردن این افتخار نصیب من شد که روی صحنه سالن اصلی تئاتر شهر به ایفای نقش بپردازم.
دژاکام: تک تک بچههایی که در «دایره گچی قفقازی» حضور دارند چندین بار چندین نقش را ایفا کردند. مدام نقشها را جابهجا میکردم زیرا باید آنها را محک میزدم تا در بهترین جای ممکن در نمایش قرار بگیرند.
ادامه دارد...
نظر شما