به گزارش خبرنگار مهر، شخصیت سربازرس مگره که در رمانهای دیگر سیمنون با طبقات مختلف جامعه فرانسه از جمله طبقه مرفهین، بروژاواها و فقرا روبرو بوده است، در «سفر مگره» با مهمانان و ساکنان تالارهای مجلل هتلها و ویلاهای اشرافی روبرو میشود و نویسنده روحیات گونهای از مردم فرانسه را تصویر میکند که به این گونه اماکن رفت و آمد دارند و از پرداختن به کوچکترین کارهای شخصی خود عاجزند.
سربازس مگره برای حل معماهایی که با آنها روبرو میشود، با حوصله و خونسردی خاص خود، ابتدا میکوشد حال و هوای فضای وقوع حادثه را برای خود ملموس کند و سپس روحیات و ذهن شخصیتهای ماجرا را کند و کاو میکند تا کلید حل معما را پیدا کند. این کارآگاه مشهور فرانسوی با جمع کردن تمامی مدارک و شواهد و به کمک بازرسانی که رهبریشان را به عهده دارد، نتیجهگیری نهایی را انجام میدهد و متهم اصلی را به دام میاندازد.
دلواپسیهای مگره، مگره از خود دفاع میکند، تردید مگره، شکیبایی مگره و مگره و سایه پشت پنجره کتابهایی هستند که جهان کتاب پیش از این با ترجمه عباس آگاهی در قالب مجموعه رمانهای پلیسی نقاب منتشر کرده است. «سفر مگره» بیستمین عنوان نقاب و ششمین کتاب از داستانهای سربازرس مگره است که ویژه بیست و پنجمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران منتشر شد.
ژرژ ژوزف کریستین سیمنون، یکی از نویسندگان رمانهای پلیسی و جاسوسی است که در سال 1903 در بلژیک متولد شد و در سال 1989 در سوئیس درگذشت. وی یکی از پرکارترین نویسندگان قرن بیستم است که در سال 2005 از طرف دولت بلژیک، لقب بزرگترین بلژیکی را دریافت کرد. عمده شهرت سیمنون به دلیل انتشار 75 رمان و 28 داستان کوتاهی است که کمیسر یا سربازرس مگره شخصیت محوری آنهاست.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
دو اتومبیل پر از گزارشگر و عکاس، پشت سر ماشین او راه افتادند. همچنان بدخلق بود. سعی کرد در گوشه صندلی چرتی بزند، در حالی که گهگاه نگاهی به تاکستانهای خیس و به سطوح خاکستری دریاچهای انداخت که از میان درختها دیده میشد. آنچه بیش از همه عصبانیاش میکرد این احساس بود که اعمال و رفتار او را دیگران مشخص کردهاند. او به لوزان نمیآمد چون تصمیم به آمدن گرفته بود، بلکه به این علت که برایش خواهینخواهی مسیری مشخص کرده بودند که به این شهر منتهی میشد. تاکسی جلوی ستونهای لوزان ـ پالاس متوقف شد. عکاسها عکس میگرفتند و از او سوالهایی پرسیده میشد. دربان هتل کمکاش کرد تا از میان آنها راهی باز کند.
در داخل هم همان حال و هوای هتل ژرژ پنجم یا هتل دوپاری برقرار بود، انگار افرادی که سفر میکردند دلشان نمیخواست تغییر محیط بدهند. شاید در اینجا با متصدی پذیرشی ملبس به لباس مشکی رسمی با یراقهای طلایی، جو هتل جدیتر و سنگینتر مینمود. او هم مثل دیگران به پنج یا شش زبان صحبت میکرد و تنها تفاوتی که احساس میشد این بود که فرانسه را با لهجه آلمانی مختصری حرف میزند.
ـ خانم کنتس پالمییری اینجا هستند؟
ـ بله، جناب آقای سربازرس. شماره 204، طبق معمول.
در صندلیهای راحتی سرسرای هتل، یک خانواده هندی انتظار، خدا میداند چه چیزی را میکشیدند، زنی با یک ساری طلایی و سه کودک با چشمهای درشت و سیاه که شگفتزده نگاه میکردند. ساعت هنوز کاملا ده صبح نشده بود.
ـ حدس میزنم که ایشون هنوز بیدار نشدند؟
ـ نیم ساعت میشه که برای صبحانهشون زنگ زدند. مایلید بهشون اطلاع بدم که اینجا تشریف دارید؟ فکر میکنم ایشون منتظرتون هستند.
ـ آیا اطلاع دارید که به ایشون تلفنی شده یا خودشون به کسی زنگ زدهاند؟
ـ بهتره از تلفنچی بپرسید... هانس... جناب سربازرس رو به تلفنخونه راهنمایی کن...
تلفنخانه در انتهای یک راهرو، پشت پذیرش هتل بود. سه زن، پهلو به پهلو با فیشها مشغول بودند....
کتاب «سفر مگره» در160 صفحه، شمارگان هزار و 100 نسخه و قیمت 4 هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما