خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: رمان «مگره و زن بلندبالا» یکی از بهترین کتابهایی است که مجموعه نقاب از آثار سیمنون با محوریت شخصیت سربازرس مگره چاپ کرده است. سیمنون از جمله نویسندگان مطرح ادبیات پلیسی و به ویژه یکی از پرکارترین آن هاست که تعداد زیادی رمان و داستان با محوریت موضوعات پلیسی و شخصیت محبوب سربازرس مگره در کارنامه دارد.
همان طور که کارنامه هر نویسنده یا هنرمند، فراز و فرودهایی دارد، در آثار سیمنون نیز می توان رمان های درخشانی یافت. در میان آثاری که مربوط به شخصیت سربازرس مگره هستند، هم همین طور است و «زن بلندبالا» یکی از رمان های خوبی است که اتفاقات پیرامون سربازرس ژول مگره را روایت میکند.
داستان این کتاب، پیچیدگی و تعلیقهای خوبی دارد و مانند برخی از رمانهای ساده و بی پیرایه سربازرس مگره مانند «مگره و سایه پشت پنجره» نیست. این رمان همچنین، صرفا یک اثر با حال و هوای پاورقی روزنامه و سرگرم کننده نیست بلکه انگیزه عمیق جنایت و تحلیلهای روانشناسی خوبی در پس شخصیتهای منفی آن نهفته است.
شروع هر فصل از رمان نیز با چند سطر از خلاصه آن فصل همراه است که لحنی انجیل گونه و عهد عتیق وار دارند. بهعنوان مثال، فصل ششم کتاب با این جملات آغاز میشود: «که در آن مگره تصمیمی میگیرد که حیرت همکارانش را برمی انگیزد و طی آن دفتر کارش شبیه رینگ مشت زنی میشود.»
اگر بخواهیم خلاصهای از داستان را برای آنها که نخواندهاند بیان کنیم، باید بگوییم آلفرد ژوسیوم آنطور که در اداره پلیس پاریس معروف بود، آلفرد محزون یا آلفرد گاوصندوقها نامیده میشود و دزد باسابقهای است که به خاطر تخصصاش در سرقت گاوصندوقهای پیشرفته، در روزنامهها و مطبوعات شهرتی به هم زده است. آلفرد مردی لاغراندام و غمگین با چشمانی نگران است که به رغم مهارتش در گشودن قفل گاوصندوقهایی که زمان خودش آنها را نصب کرده بود، بسیار بدشانس است و اغلب چیزی به دست نمیآورد. آلفرد پس از ورود به خانه بزرگی که مطب یک دندانپزشک هم هست، در حال باز کردن یک گاوصندوق، جسد خونآلود زنی را میبیند. آلفرد از ترس متهم شدن به قتل، متواری و پنهان میشود. همسرش (همان زن بلندبالا) که از ماجرا باخبر شده، به دیدار سربازرس مگره میرود. مگره به واسطه یک پرونده قدیمی این زن را می شناسد. بازرسان آگاهی با استفاده از فهرست خریداران گاوصندوقهای مارک پلانشار، خانهای را که آلفرد وارد آن شده بود، پیدا میکنند اما نه جسدی پیدا میکنند و نه نشانی از وقوع قتل. حالا سربازرس که ابتدا با شک و تردید و براساس حرف های زن بلندبالا وارد داستان شده، باید یک جسد و یک قتل از آن استخراج کند...
سرمشق و الگویی خوب برای کارآگاه ها و پلیس های آگاهی
«مگره و زن بلندبالا» سرمشق خوبی برای کارآگاهان و بازپرسان آگاهی است؛ این سرمشق و الگو بودن از جهت جستجوی مدرک مستدل برای اتهام و پیدا کردن انگیزه گناه و جنایت است. یعنی مگره تا از دست اول بودن مدرک و سندی اطمینان حاصل نکند، فردی را متهم نمی کند و تا فرد متهم گاف بزرگ ندهد، برایش دام پهن نمی کند: «مگره قبلا سعی کرده بود به دیگران، از جمله به آدم های صاحب تجربه، بقبولاند که کسانی که سقوط می کنند، به ویژه آن هایی که در این سقوطِ هرچه عمیق تر، پافشاری بیمارگونه ای نشان می دهند و انگار از آلوده ساختن خود لذت می برند، تقریبا همیشه افرادی آرمانگرا هستند.» از وجه دیگر طریقه ای که سربازرس مگره در پیش رفتن در تحقیقات و پرونده هایش دارد ( و شخصیت محبوب او را می سازد) الگو و نمونه مناسبی است. سربازرس در این رمان، بر هدفش مبنی بر پیدا کردن سرنخ، پافشاری می کند و استقامت متهم در پافشاری اش بر سکوت و رد اتهام، او را دلسرد نمی کند.
البته در فراز و فرودهای رمان های مربوط به مگره، بارها فشارهای بیرونی از مقامات و دوستانش را دیده ایم. حتی گاهی خود سربازرس به شک میافتد که راهی که طی کرده، صحیح بوده یا خیر! اما این شک مربوط به نیمی از شخصیت او می شود. نیم دیگرش که همان سربازرس معروف (اصطلاحا سربازرس مگره خودمان است) است، همچنان راه خودش را می رود:
«از ابتدای استخدامش، از پیش کسوتهای خود و سپس از تجربیات شخصی اش آموخته بود که هرگز صلاح نیست از یک فرد مظنون، قبل از این که تصور روشنی از قضیه به دست آید، درباره اصل موضوع چیزی پرسید. بازجویی به معنی واقعی این نیست که هر فرضیه ای که به ذهن می رسد، مطرح کرد، یا برای کسی تکرار کرد که او مقصر است؛ به این امید که بعد از این که چند ساعتی آماج ضربات روحی و روانی قرار گیرد، تن به اعتراف دهد.
حتی عقب مانده ترین متهمان هم انگار از نوعی حس ششم برخوردارند و بلافاصله حس می کنند آیا پلیس چیزهایی را تصادفی به زبان می آورد یا بر مبنایی محکم سخن می گوید.
مگره همیشه ترجیح داده بود که منتظر شود. در موارد دشوار، وقتی به خود اطمینان نداشت، گاه ترجیح میداد متهم تا زمانی که لازم است آزاد باشد، حتی با قبول مخاطرات این کار.»
روایت یک بازجویی جذاب که مانند رقابت بوکس است
رمان «مگره و زن بلندبالا» یک نقطه عطف و یک تعلیق بزرگ دارد. نقطه عطفش هم مربوط به فصل ششم است که روایت بسیار جذابی دارد. این روایت هم مربوط به بازجویی و از پا درآوردن مرد سرسخت متهم است. این بازجویی مانند یک مسابقه بوکس جذاب روایت می شود و سربازرس ناچار است هم بزند، هم بخورد تا بتواند از رقیب یا همان متهم امتیاز بگیرد. تعلیق هم مربوط به صفحات پایانی است که سربازرس از قریحه و استعداد خودش در عجله نکردن و آرام بودن، بهره می برد و قاتل واقعی را گیر می اندازد.
این رمان هم با دیگر رمان های مگره، شباهتی دارد. شباهت نیز از جهت این است که بعد از همه فشارها و سختی ها، سربازرس در انتها همان قهرمانی می شود که توقعش را داریم و او را با همین قهرمانی می شناسیم. شک و تردیدهایی که خود مگره در میانه های کار می کند، موجب می شود، قهرمان بودنش چندان اسطوره ای و از زاویه بالا به پایین نباشد. یعنی مگره قهرمانی از نوع زمینی اش است. به عبارت دیگر، قهرمان بودن سربازرس مگره، فرمول دارد و هر فرد معمولی یا کارآگاه دیگری هم می تواند این چنین باشد. فرمولش هم تامل و تدبر است. یعنی مگره با صبر و تفکر است که گره ها را باز کرده و مسیر کارش را هموار می کند.
-------------------
صادق وفایی
نظر شما