به گزارش خبرنگار مهر، جامعالحکایات نام عمومی مجموعهای از نسخههای خطی مشتمل بر افسانهها و داستانهایی است که در کتابخانههای گوشه و کنار جهان پراکندهاند. این کتاب، دومین کتاب از این مجموعه جامعالحکایاتهایی است که انتشارات مازیار در سال 90 منتشر کرد و نسخه اصلی آن در کتابخانه گنجبخش پاکستان نگهداری میشود. کتاب پیشرو 23 داستان را در بر میگیرد که با زبانی روان نوشته شدهاند. بسیاری از داستانها ساختار بسیار دقیق و قابل تاملی دارند که موید سنت طولانی و توانمند داستانپردازی در ایران است.
نسخه دستنویس این کتاب با شماره 12 هزار و 524 در کتابخانه گنجبخش پاکستان نگهداری میشود. نام جامعالحکایات در نسخه نیامده است، اما همانگونه که استاد منزوی نوشته است بر اساس ساختار کتاب و نیز محتوای آن، باید همین نام را برای آن در نظر گرفت. با آنکه آغاز و پایان نسخه دستنویس مذکور، افتادگی یا حذف ندارد، از نام کاتب یا نویسنده و نیز تاریخ نوشته شدن آنها خبری نیست.
این جامعالحکایات توسط محمد جعفری قنواتی تصحیح شده و در تصحیح آن کم و بیش مانند نسخه موجود در کتابخانه آستان قدس رضوی صورت گرفته است. البته این کتاب خلاف جامعالحکایات کتابخانه آستان قدس رضوی، نثری یکدست دارد. نمونه چنین نثری را در سمک عیار و فیروز شاهنامه میتوان دید. نثر این کتاب کم و بیش مانند نثری است که در پایان دوره تیموری و آغاز دوره صفوی میان فارسیزبانان رایج بوده است.
«در جوانمردی ابوالقاسم بصری و آنچه به سر وی رسیده بود از امیر بصره و وزیرزاده»، «در حکایت فضلالله موصلی و آنچه بر سر او رسیده بود»، «در حکایت رضوان شاه و دختر ملک چین»، «در حکایت فرخشاه و فرخروز با فرخ نازبانو دختر ملک کشمیر»، «در حکایت وزیر ملک غزنین با دختر ملک دریابار»، «در حکایت پادشاهزاده خراسان سابق و نصر صاحب بغدادی»، «در حکایت زینالاصنام پسر ملک بصره با دختر ملک جنیان»، «در حکایت پسران شاه حرّان و جفای ایشان با برادر خود» و «در حکایت پیرمرد و سه جوانی که با وی همراه بودند و ...» بابهای اول تا دهم این کتاب هستند.
بابهای یازدهم تا بیست و سوم این کتاب به ترتیب عبارتاند از:
«در حکایت پرسیدن آن پادشاه از وزیر خود که در عالم کسی...»، «در حکایت زن زرگر با عالم و قاضی و محتسب و وکیل خلیفه و شحنه»، «در حکایت جولاهه و دختر پادشاه عمان»، «در حکایت بیوفایی زنان و وفای مردان»، «خلیفه بغداد و دختر [برمکی و] اسحاق موصلی»، «در حکایت متولد شدن بلقیس از دختر پری»، «در حکایت منصور بن عبدالعزیز بغدادی»، «در حکایت ملکزاده با دختر فغفور»، «در حکایت طاهر بصری و آنچه از برادران بر سر وی رسیده بود»، «در حکایت نمودن قاضی زاده بغداد نزد خلیفه وقت»، «در حکایت شاپور خشتمال با عالم دانشمند و دختر تاجر»، «در حکایت ملکزادگان آگاه با قاضی قهستان و سوال و جواب ایشان» و «در حکایت دختر ملک کشمیر با بهروز تاجر».
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
وزیران چون از پیش ملک بیرون آمدند با یکدیگر میگفتند که چه چاره کنیم تا شر او از ما منقطع شود و او را از این شهر آواره سازیم. یکی از ایشان بزرگتر بود، آن دو دیگر را گفت من صد بار به شما گفتم که با این مرد بنّا ملک ما عنایت تمام دارد همانا نگذارد که ما بر وی مکری و حیله کنیم. شما را باور نیامد. اما مرا یک چیز به خاطر میگذارد که این مرد را به خلوت پیش خود بخوانیم و با او شراب خوریم و چون مست شودو در عین مستی از او نشان خان و مان و زن و فرزند و ولایت او باز پرسیم. پس نامه از زبان اقوام و همسایگان او بنویسیم که تا توانی در آمدن تعجیل کنی و اهمال نکنی که زنت دست به کارهای ناشایسته مانده است و به امور نامشروع مشغول است و خان و مان تو را ویران کرده. هر روز به منزلی و هر شب به جایی. با تو گفتم زنهار روی به وطن خود آری که دیگر روی زن را نخواهی دید. چون این مرد را به عشق زن گرفتار است یقین که این نامه بدو رسد بخواند و در زمان روی به وطن خود نهد و ما را از زحمت او باز رهیم.
چون وزیران دیگر این سخن بشنیدند بر وی ثنا گفتند و عظیم شادمان شدند. بعد از دو سه روز برگ و ساز مهمانداری راست کردند و در حال کس فرستادند و بنّا را به مجلس آوردند و بنشاندند و مراعات خاطر او نمودند و عذر گذشته خواستند. شراب حاضر کردند و در خوردن مشغول شدند. چون بنّا مست شد در مستی احوال شهر و ولایت و زن و فرزند و محله و اقوام را به تمام از وی پرسیدند و معلوم نمودند. در ساعت نامهای انشا کردند به نوعی که مدعای ایشان بود و به شخص بیگانه دادند و بعضی سخنان را زبانی آموختند و آن نامه را مهر کردند و به وی دادند تا پیش بنّا آورد به او دهد.
چون آن مرد نامه را به دست بنّا داد و پیغامی که آورده بود برگفت بنّا از حال برفت. چرا که نشانهها را راست نوشته بودند و نام خدمتکار و مصاحب و یاری که داشت ذکر کرده بودند، پنداشت که واقع است. بسیار رنجور و خسته و بیحضور شد. ندانست که چه گوید و چه کند. برخاست و به خذمت ملک شد و روی بر خاک نهاد و دستوری خواست که به وطن خود رود. پادشاه متصور کرد از خجالت و انفعال و شرمساری افعال که وزیران او را به آن متهم داشته بودند متوجه وطن و منزل خود شده. بنّا را مراعات خاطر نمود و استمالت داد و گفت بر من به واقعی معلوم و مفهوم شده است که هرچه در حق تو گفتهاند خلاف واقع بوده و همه آنها غلط صرف و کذب محض است همه آنها خلاف واقع شد....
این کتاب با 518 صفحه، شمارگان 500 نسخه و قیمت 17 هزار و 500 تومان منتشر شده است.
نظر شما