خبرگزاری مهر ـ گروه فرهنگ و ادب: خبرگزاری مهر، به بهانه 20 مهرماه و روز بزرگداشت حافظ به موضوع گردشگری ادبی پرداخت و بیست و دوم مهر، میزگردی با حضور محمدرضا اصلانی، نویسنده، پژوهشگر و فیلمساز، دکتر ناصر کرمی، سردبیر مجله جهانگردان و کارشناس محیط زیست و گردشگری و آرش نورآقایی، پژوهشگر و راهنمای گردشگری، با محوریت گردشگری ادبی برگزار کرد. بخش نخست این میزگرد به تعریف گردشگری ادبی و اینکه چرا این نوع گردشگری در ایران به بازدید از آرامگاهها محدود میشود، پرداخته است.
در این بخش دیدگاه ناصر کرمی و محمدرضا اصلانی مطرح شده است. بخش نخست این میزگرد را میخوانید:
هنوز تعریف ما از گردشگری به بازدید از مقابر خلاصه میشود؛ آن هم آرامگاه شاعران کلاسیک. گردشگری ادبی را در رفتن به آرامگاه خیام و حافظ و سعدی میدانیم. این حرکت با آنچه ما گردشگری ادبی مینامیم، چقدر تفاوت دارد؟
ناصر کرمی: رفتن به آرامگاه، اصلا گردشگری ادبی نیست. تعاریفی وجود دارد تا یک چیز به جاذبه تبدیل شود. مثلا قدمت یا تفاوت؛ برای مثال اگر من کت و شلوار قرمز میپوشیدم، نوع لباس پوشیدنم، جلب توجه میکرد. کمیتهای خاص هم یکی دیگر از عوامل جذابیتاند. هرکدام از «ترین»ها جذاباند. برای مثال عمیقترین دره، بلندترین کوه و دیگری شهرت، موجب جذب گردشگر میشود. تلویزیون به سرعت، آدمها را به چهره تبدیل میکند. الان فلان بازیگر را میشناسند و از او امضا میگیرند، اما کسی محمدرضا اصلانی را با این همه دانش و درک نمیشناسد. کلا کسی با آن سوی دوربین، کاری ندارد.
محمدرضا اصلانی: این مشکل را «بونوئل» هم داشت. میدید همه از بازیگران فیلمهای او امضا میگیرند، اما کسی با چهره او آشنا نیست. حتی به کسی پول داد تا وقتی او در کافه است، بیاید و امضا بگیرد.
کرمی: آنچه آرامگاهها را برای مردم، جذاب میکند، شهرت است نه ادبیات؛ ممکن است قبر ابوریحان بیرونی و کوروش و یعقوب لیث صفار هم جذاب باشد.
البته این شهرت، زاییده شناخت هم هست.
کرمی: بله، اما رفتن به آرامگاه شعرا، به خاطر شهرت است، نه ادبیات. چون مردم ما با شعر و ادبیات بیشتر آشنا هستند. البته تعداد شاعران و ادیبان مشهور ما بیشتر از رشتههای دیگر است. اصلا راستش را بگوییم. ما در زمینههای دیگر آدم مشهور و معروف نداریم. مثلاً پرفسور حسابی در حد یک معلم یا در حد یک خودآموز فیزیک به زبان ساده بوده است یا بنیانگذاران دانش جغرافیا در ایران، منوچهر گنجی و دکتر حسین شفیعی هستند. اینها برای مردم جذابیتی ندارند، چون در ساحت عمومی هم تاثیرگذار نبودهاند.
بنابراین اگر مردم به آرامگاه سعدی و خیام میروند به معنی شناخت این شاعران نیست؟
کرمی: گردشگری ادبی، رفتن به مقاصدی است که جذابیت خود را از ادبیات کسب میکند.
مثل چه مقاصدی؟
کرمی: مثل اینکه برویم شیراز و بگوییم این همان «آب رکناباد»ی است که حافظ گفته.
اصلانی: گرچه مردم به شیراز میروند و میبینند از آب رکناباد، خبری نیست!
کرمی: به هر حال این نوع گردگشری در دنیا، مابهازاهای بسیار دارد. مثل کاری که آرش نورآقایی کرده و توری براساس رمان «کلیدر» طراحی شده است؛ این میشود توریسم ادبی. اگر کلیدر نوشته نمیشد یا مردم، کتاب را نمیخواندند، کلیدر، کوهی بود مثل همه کوههای دیگر. شیراز در همه جای دنیا، جای جذابی است چون مردم دنیا با خواندن شعر حافظ با شیراز ارتباط برقرار میکنند. چرا اروپاییها وقتی به ایران میآیند، دلشان میخواهد یزد و کرمان را ببینند، اما کمتر از 5 درصد ایرانیها تا به حال یزد و کرمان را دیدهاند؟ چون اولین ارتباط آنها با ایران از طریق «سفرنامه مارکوپولو» است و در این سفرنامه، خیلی روشن به این دو شهر اشاره شده. پس دیدن یزد و کرمان هم نوعی گردشگری ادبی است. چون آشنایی اروپاییها با ایران از طریق یک سفرنامه بوده است. میتوان این را به سینما تعمیم داد. برای مثال لوکیشن فیلمهای جانفورد مثل «دلیجان» و «دختری با روبان زرد» و ... برای علاقهمندان به وسترنهای کلاسیک جذاب است. جان فورد، 7 فیلم وسترن دارد و در همه اینها، صخرهای وجود دارد که امروز به یکی از جاذبههای گردشگری تبدیل شده است.
البته همین تکرار باعث میشود صخره در خاطر مخاطب باقی بماند.
اصلانی: گردشگری ادبی در مقوله توریسم فرهنگی، گنجانده میشود و گردشگران فرهنگی در همه جای دنیا، بیش از 50 سال سن دارند، بازنشسته شدهاند و اطلاعات بیشتری به نسبت مردم دیگر دارند. طبیعی است که این نوع گردشگر به مراقبت و توجه بیشتری نیاز دارد و از درجه بالاتری به نسبت گردشگری عادی برخوردار است. گردشگر فرهنگی، حاضر نیست با وضع نامرتب و به همریختهای روبرو شود، اما هیچ امکانی در اختیار این گردشگر قرار نمیگیرد. در قدیم، دو فرهنگ و تمدن بزرگ ایران و یونان بودهاند و تعداد سایتهای فرهنگی ایران، 10 برابر یونان است. دوم اینکه ما از شاعران خود چه میبینیم؟ جز مقبره چه چیز دیگری از شاعران و نویسندگان خود به جهانیان عرضه میکنیم؟
شاید به این جهت که از شاعران کلاسیک ما چیزی باقی نمانده است.
اصلانی: از حافظ چیزی باقی نمانده، اما خانه سپهری کجاست؟ با چه مینوشته؟ کجا نقاشی میکرده؟ خانه پروین اعتصامی در حال فروریختن است؟ گردشگری ادبی ما در بازدید از مقابر سوت و کور خلاصه میشود. اگر به قونیه میروند تا مقبره مولانا را ببینند با مجموعهای آشنا میشوند؛ سماع هست؛ موسیقی هست اما اینجا همه چیز در یک سنگ قبر خلاصه میشود. مردم ما از مرگ خسته شدهاند. به دنبال زندگی میگردند. شما در فرانسه تنها سنگ قبر ویکتور هوگو را نمیبینید. بلکه در فضایی نفس میکشید که هوگو در آن زندگی کرده، نوشته، قلم به دست گرفته و .... کتابی را میبینید که دوست داشته و خوانده؛ کسی به پرلاشز نمرود. یک بار میروند سنگ قبر میبینند و شاخه گلی هم بر سنگ شاعر و نویسنده دلخواه خود میگذارند و همین.
ما نمیتوانیم مردم جهان را با مرگ آشنا کنیم. ادبیات یعنی صدا و ما جهانیان را به سکوت دعوت میکنیم. مقبره خیام و عطار و حافظ و سعدی را ببینید چه سوت و کور است. چرا بزرگترین افتخار ما بدوبیراه گفتن به صادق هدایت، بینالمللیترین نویسنده معاصر ماست؟ خانه هدایت، مهد کودکی است که هر روز ویرانتر میشود.
ما از شاعران قدیمی خود، یادگاری نداریم، اما میتوانیم بسازیم. قرار بود یادمانی برای شمس تبریزی در خوی بسازیم. چه شد؟ گردشگر فرهنگی که 50 سال را گذرانده از مرگ میترسد. باید برای او از زندگی بگوییم. معلوم است گردشگر دوست دارد به قونیه برود.
متنهای ما در کتابخانهها مدفون شده است. موزهای در اصفهان، دستنوشته حافظ را در خود جا داده بود. بر سر دست نوشته حافظ چه آمد؟ سوخت و نابود شد. نسخههای خطی ما ارزش ادبی دارند چه بر سرشان میآید؟
باید بسازیم این فضاها را. وقتی خاقانی میگوید: هان ای دل عبرتبین، از دیده نظر کن هان/ ایوان مدائن را آیینه عبرت دان... باید این ایوان را ساخت؛ ایوانی که زمان صدام از هم پاشید.... این در حالی است که قصیده خاقانی، از زیباترین قصاید ماست؟ ما کجاییم و چه میکنیم؟
البته در ارتباط با ادبیات معاصر ما حساسیتهایی وجود دارد.
اصلانی: هنوز هم هستند کسانی که با احمد شاملو و دیگر شاعران و نویسندگان مشکل دارند، اما خانه سهراب سپهری کجاست؟ کسی با سپهری که مشکلی ندارد. گردشگری ما گردشگری مردگان ادبی نیست. تور میگذاریم برای رمان «کلیدر» اما خالق این رمان، مفقودالاثر است. خانهاش اجارهای است. شما میتوانید موافق یا مخالف باشید با فلان شاعر یا نویسنده اما میتوانید از شهرت او به سود ملت خود بهره ببرید.
کرمی: بچه 7 ساله من از ریتم شعر «پریا» و «دخترای ننه دریا» لذت میبرد. با اینکه بسته بسته برایش کتاب میخریم، اما لذت شعر و ادبیات را با شعر شاملو کشف کرده است.
اصلانی: ژاپن اعلام میکند نخستین رمان جهان را در قرن دوازدهم یک بانوی ژاپنی نوشته. ما پیش از آن «سمک عیار» را داریم که شخصیت دارد، حادثه دارد، نگاه دارد، فرم دارد... بعد کتابی منتشر میشود با عنوان «صد سال داستاننویسی در ایران» و به کسی برنمیخورد که چگونه پیشینه داستان در میان ملتی که 1500 سال ادبیات مشخص دارد به یک قرن پیش برگردد. در «تفسیر سورآبادی» سه رمان خوب وجود دارد: برصیصای عابد، یوسف و زلیخا و معراج محمد. اما کسی به این توجه نمیکند که رمانهای تفسیر سورآبادی را کشف کند. بورخس باید زحمت بکشد تا به نثر شیوای سورآبادی برسد. هیچکس توجه نمیکند به این مسایل. کنگره «هزار و یکشب» میگذارند، ما در آن شرکت نمیکنیم. ما هزارویکشب را دو دستی به اعراب تقدیم کردهایم. رئالیسم جادویی با این داستان شکل میگیرد و شروع میشود.
کرمی: «حی بن یقظان» هم یکی از رمانهای درخشان است. خود بورخس میگوید من از «هزار و یکشب» الگو گرفتهام. حالا در سرزمین ما هیچ کدام از این کتابها جایی ندارد. بوعلی سینا را ازبکها مصادره میکنند و قطر میخواهد چوگان را به نام خود در یونسکو ثبت کند.
اصلانی: «المپیک» یعنی کوههای یونان. چرا «البرز» نه... «ماراتن» یعنی اعلام شکست ایران و ما در این مسابقه شرکت میکنیم! ملتی که علیه خود قدم برمیدارد.
ولی مردم، خلیج فارس را میشناسند و در برابر اینکه خلیج را خلیج عربی بدانند واکنش نشان میدهند.
اصلانی: رئیس جمهور پیشین ما در جلسهای شرکت کرد که خلیج فارس را خلیج عربی نوشته بودند و او با آن نوشته، عکس انداخت! «سنگ رزتا» و کتیبه «گنجنامه»، آغاز کشف خط میخی هستند. یک ایرانی نرفته این کتیبه را بخواند. رابینسون باید از انگلستان بیاید و این کتیبه را بخواند. ما که خودمان نسبت به فرهنگ و هنر خود بیاعتنا هستیم. این کتیبهها، ادبیات رسمی ما هستند؛ چرا باید امثال استخری، آن را خط یاجوج ماجوج یا طلسمات بدانند. ما برای خود، اعتبار قائل نیستیم. سعدی، این همه غزل عاشقانه را برای که گفته؟ زن و بچه حافظ کجا هستند؟
کرمی: بتهوون یک سمفونی دارد با عنوان «برای الیس»؛ سالها پیش سمینار برگزار کرده بودند برای این سمفونی؛ یکی از موارد مطرح شده این بود که سه الیس در زندگی بتهوون حضور داشتهاند؛ در دوره جوانی و میانسالی و پیری که با توجه به نوستالژیک بودن اثر بتهوون، این الیس را در روزگار پیری برای یکی از دو الیس دیگر سروده است.
اصلانی: یک نفر تحقیق نکرده آن زن بدبختی که سعدی برای او شعر گفته که بوده است.
کرمی: مگر ما احترامی که شایسته «آیدا» ست را برای او قائل میشویم.
اصلانی: یا حتی برای شاعری که برای زن مشخصی، شعر گفته است. تنها دستنوشته حافظ در موزه اصفهان را میسوزانند.
بحث درباره گردشگری ادبی همچنان ادامه دارد. در شماره بعدی به تعریف آرش نورآقایی و تورهایی که او طراحی کرده به عنوان نمونههای عملی این نوع گردشگری در ایران پرداخته میشود.
نظر شما