خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ- صادق وفایی: این روزها که فیلم «دراکولا»ی رضا عطاران در سینماهای کشور اکران میشود، با چاپ ترجمه رمان «کارمیلا» نوشته شریدن لی فانو همراه شده است؛ رمانی که سرآغاز سلسلهِ رمانهای وحشتزا و ادبیات هول و هراس در جهان شد.
رمان «کارمیلا» به تازگی با ترجمه هامون جعفر نژاد در قالب دومین عنوان مجموعه کتابهای «ذره بین» توسط انتشارات بوتیمار منتشر و راهی بازار نشر شده است.
ترس یکی از حسهای درونی بشر است که ظاهرا نیت کرده از قرن نوزدهم به این سو، گاهی داوطلبانه آن را تحریک کرده و بترسد. خب، به عنوان انسان و مخاطب یک اثر ادبی یا نمایشی، مختار هستید که چنین آثاری را نخوانید و نترستید اما این گونه آثار، امروزه در جهان طرفداران زیادی دارند. اکران دومین قسمت فیلم سینمایی «کانجورینگ» در روزهای اخیر در سینماهای جهان، گواهی بر این مدعاست.
دراکولا شخصیتی واقعی است
یکی از اسامی و عناوینی که در فضای ادبیات و سینمای وحشت، زیاد شنیدهایم «دراکولا» است. بد نیست پیش از ورود به بحث اصلی یعنی رمانی که موجب آغاز نوشتن رمانهای وحشت شد، به این مساله اشاره کنیم که دراکولا یک شخصیت واقعی است البته خون آشام نبوده و دراکولای داستانی که یک شخصیت خون آشام است، در طول تاریخ و در گذر راهروهای ذهن نویسندهای به نام برام استوکر خلق شده است.
دراکولای واقعی، شاهزاده یا اشراف زادهای رومانیایی بوده که خرابههای قصرش هنوز در این کشور موجود و محل جذب توریست است. او شخصیت ظالمی داشته و خون آشام بودن دراکولای داستانی، ارجاعی به علاقه دراکولای واقعی به شراب سرخ دارد.
حکایت تولد ژانر وحشت در ادبیات و سینما
رمان «کارمیلا» نوشته جوزف توماس شریدن لی فانو، نویسنده ایرلندی در سال ۱۸۶۴ بود که موجب تولد ژانر وحشت در ادبیات و بعدها در سینما شد. کارمیلا نام یکی از شخصیتها خون آشام ادبیات است. این شخصیت خلاف دراکولا، یک زن است و البته جای تذکر و یادآوری دارد که رمان «دراکولا» نوشته برام استوکر بعد از «کارمیلا» نوشته و منتشر شد بنابراین برخی این مساله را که استوکر در نوشتن «دراکولا» از لی فانو تاثیر گرفته، مطرح می کنند.
لی فانو بعد از درگذشت همسرش به فردی گوشهگیر تبدیل شد و همین گوشهگیری موجب خلق تاثیرگذارترین آثار ادبی اش از جمله «کارمیلا» شدند. این رمان و دیگر آثار این نویسنده در حوزه ژانر وحشت و آثار گوتیک، در جهت کاوش و کنکاش در مسائل ماورالطبیعه و متافیزیک نوشته شدند. نکته ای که خود لی فانو درباره انگیزهاش از تولید این آثار گفته، برقراری تعادل بین جهان طبیعت و جهان ماورا الطبیعه است.
همان طور که میدانیم، پای مسائل ماورا الطبیعه و متافیزیکی جایی به میان میآید که علوم طبیعی توانایی پاسخگویی به پدیده ای را نداشته باشند. نکته مهم درباره مسائل متافیزیکی، خلط کردنشان با خرافات و باورهای موهوم و شاید افسانه ای باشد. عده ای، می دانند که به موازات افسانه ها و اساطیر عالم شرق، در غرب عالم نیز افسانه هایی (و همچنین خرافاتی) وجود داشته است. همه با اسطوره های هرکول و خدایان یونانی آشنا هستیم اما آنچه مهم و جالب است، این است که تولید خرافه در سالهای قرون وسطی نیز رواج داشته و درباره جادوگرها و نیروهای شیطانی و اهریمنی، داستانهای غیرواقعی زیادی تولید شده است.
«کارمیلا» هم با استفاده از برخی پدیدههای ماورا الطبیعه و بهرهگیری هوشمندانه از خرافههای مردم انگلستان و اروپا نوشته شده است. مخاطبانی که رمان «دراکولا» را خوانده یا فیلم هایش را دیده باشند، هنگام خواندن کارمیلا، با نکات آشنایی روبرو می شوند. مثل این که کارمیلا از مسائل دینی و سرودهای مسیحی خوشش نمی آید و از نمادهایی چون صلیب واهمه دارد؛ یعنی همان روحیاتی که در دراکولا هم با آن ها آشنا شده ایم. جالب است که رمان «کارمیلا» با این که در سال های قرن نوزدهم نوشته شده، هنگام خواندن واقعا در ترساندن مخاطب و القای هول و هراس، موفق است.
یک نکته مهم درباره آثار ژانر وحشت؛ چه آثار کلاسیک این ژانر و چه آثار مدرن و امروزی اش، این است که همیشه شاه کلید و راه نجات معرفی شده و در دسترس شخصیتهای مبتلا به عامل وحشت زاست. اگر دراکولا به مخاطب معرفی میشود یا اگر کارمیلا را در جنگل وهم آلود و خرابههای قلعه وحشت زای اجدادش تصور میکنیم، میدانیم که شخصیت های خوب داستان، با اتکا به نیروی الهی و باور نیک به مسیح، میتوانند خون آشام اهریمنی داستان را سر جایش بنشانند؛ اتفاقی که سالها بعد در فیلم هایی چون «جن گیر» یا این اواخر «کانجورینگ» شاهدش هستیم و همیشه کشیش یا شخصیت مثبتی وجود دارد که این نیروهای اهریمنی را خنثی کند.
یک نکته مهم درباره رمان «کارمیلا»، زمانی است که در آن متولد شده است؛ سالهایی که اروپا قرون وسطی را پشت سر گذاشته بوده است و نویسنده اثر، رمانش را با رسوب باورهای خرافی باقی مانده از آن دوره نوشته است. در سال های قرون وسطی که باورهای افراطی مسیحی گاهی، زندگیها را تنگ و تار و سخت کرده بود و تعداد زیادی از انسان ها و زن ها به جرم جادوگری و ارتباط با نیروهای اهریمنی سوزانده شدند.
مردمان اروپا در قرون وسطی خرافاتی درباره خون آشامها ساخته بودند؛ از جمله این که شبها از گور بر می خیزند و به سراغ قربانیانشان میآیند تا خونشان را بخورند. آن ها روز را خوابیده و شب را بیدارند و حتما با توسل به طلسمهایی مقدس باید آنها را تاراند. جالب است که صحبت کردن درباره شخصیت هایی از این دست، هرچند بدانیم خیالی هستند، موجب تولید تصاویری از آنها در ذهن میشود. لی فانو و نویسندگانی که پس از او در راه تولید آثار ژانر وحشت قدم گذاشتند، با اطلاع از این روحیه تصویرسازی ذهن انسان و با اتکا به آن دست به تولید اثر زدند و راهی را طی کردند که ادامه اش، امروز به تولید آثار مکتوب و سینمایی مورد توجه شده است.
کارمیلا کیست؟
بد نیست برای علاقه مندان به ادبیات داستانی، کمی هم درباره شخصیت کارمیلا بگوییم. کارمیلا اشراف زاده ای نفرین شده است که به خون آشامی اشتغال دارد. او ظاهر یک دختر جوان زیبا را دارد که زیبایی و معصومیتش، جذاب و گیراست. دندانهای نیش او نه به اندازهای که خیلی مشهود باشند، اما تا حد مشخصی تیز هستند تا نیمه شب بتواند آنها را در سینه قربانی فرو برده و از خونش تغذیه کند.
کارمیلا گاهی به طور ناگهانی غیب شده و بعد از مدتی مانند یک نیمروز یا یک روز، دوباره در محل غیب شدنش، رویت می شود. او با شنیدن حرفهای مذهبی یا سرودهای کلیسایی رو ترش می کند و خواستار ترک محل می شود. کارمیلا برای جذب قربانی، مدت ها زمان صرف میکند تا به او نزدیک شود و محبت زیادی را خرج او می کند. این محبت دیوانه وار و بسیار شدید است.
همیشه و همواره، در طول تاریخ، نیروهای خیر و شر مشغول مبارزه با هم بودهاند و آن طور که ادیان وعده دادهاند و عقل معاش بشری هم پیشبینی میکند، روزی نیروهای خیر به طور کامل بر نیروهای شر پیروز می شوند. با این حال، تا آن روز نهایی، همواره خیر و شر مشغول مبارزه و فراز و فرود هستند. این باور را میتوان در داستان نویسی دنیاهای شرق و غرب دید و نمونه های بارزش، رمان هایی چون «کارمیلا» یا «دراکولا» هستند. البته این داستانها بیشتر به قصد ایجاد ترس و واهمه در مخاطبانشان نوشته شده اند اما در پس زمینه آن ها می توان این باورها را مشاهده کرد.
روبرو شدن مخاطب نسخه مکتوب رمانی چون «کارمیلا» کاملا بستگی به خود شخص خواننده دارد. میتوان کتاب را در یک روز آفتابی خواند و کمتر تحت تاثیر آن قرار گرفت. اما میتوان آن را شب هنگام، موقع رعد و برق و توفان یا در شبی ساکت و هنگام زوزه کشیدن گرگها مطالعه کرد که تاثیر رعب انگیزش را چند برابر می کند.
نکته ای که بدیهی و قطعی است، این است که در صورت مطالعه رمان در یک روز آفتابی، باز هم برای لحظاتی ذهن مخاطب از محیط اطراف جدا شده و درگیر فضای رعب انگیز داستان خواهد شد چون ذات این داستانها، همراه با ترس و اضطراب است. نمونه موفق پیروی از اصول این ژانر چند سال پیش توسط محمدرضا گودرزی در مجموعه داستان «رویاهای بیداری» نوشته و منتشر شد. به هر حال، انسان ها گاهی دوست دارند به طور داوطلبانه بترسند چون ترس هم یکی از حسهای درون انسان است که گاهی نیاز داریم تحریکش کنیم.
نظر شما