خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ: ترجمه فارسی رمان ژاپنی آمریکایی «سکوت» به قلم شوساکو اندو که بیش از ۲۰ سال از چاپ آن میگذرد، به تازگی به قلم حمیدرضا رفعت نژاد توسط نشر نو منتشر و عرضه شد. این رمان به دلیل ساخت فیلمیسینمایی با اقتباس از آن؛ توسط مارتین اسکورسیزی میتواند مورد توجه فیلم بینها و رمان خوانهای ایرانی قرار بگیرد.
مهمترین اتفاق زندگی شوساکو اندو نویسنده این کتاب، تعمید دادنش در ۱۱ سالگی و کاتولیک شدنش بوده است. او اشاره کرده که بارها سعی کرده کاتولیسیم را ترک کند ولی نشده است. او خواسته اما نتوانسته این مرام و مسلک دینی را ترک کند و کاتولیسم را مانند لباسی از پیش دوخته شده بر تنش میداند.
اندو را گراهام گرین ژاپن مینامند. هر دو این چهرهها، دست به تغییر مذهب زده و کاتولیک شدهاند. «سکوت» به تعبیر بسیاری از منتقدان مهم ترین رمان این نویسنده مسیحی ژاپنی است. این کتاب ایمان مسیحی و عزم راسخ در راه نگهداری از این ایمان را در قالب داستان به تصویر میکشد. طبیعی است که کارگردانی چون مارتین اسکورسیزی هم که دغدغههایی از این جنس دارد، به سراغ کتابی این چنین برود و فیلمیسینمایی با اقتباس از آن با همین نام بسازد.
همان طور که اسکورسیزی در مقدمهاش برای این کتاب نوشته، اندو در تطبیق ایمان کاتولیکیاش با فرهنگ ژاپنی مشکلات بسیاری داشته و این مشکلات با روحی پررنگ و موثر، خود را در رمان نشان میدهند. البته روایت قصه مربوط به زمانی است که ژاپنیها مانند قضات تفتیش عقاید مسیحی در اروپا، مسیحیان ژاپن را تفتیش عقیده کرده و ناچار به ترک مسیحیت میکردند.
ایمان مسیحی که شخصیت اصلی رمان سنگینی اش را به دوش میکشد و به تعبیر اسکورسیزی، درست ترین نوع ایمان مسیحی است، در ابتدا اصلا انعطافی ندارد. پدر رودریگز و مسیحیان ژاپنی حاضر در داستان بر این عقیده اند که باید ایمان خود به خدا و مسیح را تا پای جان حفظ کنند. حتی اگر شکنجه و کشته شوند. باور این گروه بر این است که اگر مسیح و مریم مقدس را انکار کنند، از دین برگشته هستند. جالب است که در این زمینه، تنها یک مرتبه و آن هم به صورت گذرا به مفهوم تقیه اشاره میشود و مسیحیان داستان اصلا و به هیچ وجه به آن فکر نمیکنند.
شروع داستان و جرقه اصلی اتفاقات با این رویداد کلید میخورد که خبر میرسد پدر فریرا یکی از اساتید بزرگ و مبلغان مهم مسیحیت در ژاپن بر اثر شکنجه از مسیحیت برگشته و رودریگز که سالیان سال شاگرد او بوده برای تحقیق درباره صحت و سقم مساله و همچنین تبلیغ مسیحیت راهی ژاپن میشود. سوالی که برای مخاطب مسلمان یا معتقدان به دیگر ادیان پیش میآید این است که چرا مسیحیان ژاپن تقیه نمیکنند و دست از ایمان ظاهری بر نمیدارند؟ جالب است که ماموران دولتی و ساموراییان شکنجهگر هم میگویند لازم نیست در قلبت از مسیحیت برگردی، فقط کافی است فومی (لوحی که تمثال مسیح و حضرت مریم روی آن است) را لگدکوب کنی! پس از آن آزادی!
اندو که در رمانش ژاپن را به مردانی تشبیه میکند که هر چیزی (از جمله مسیحیت) را از درون میپوساند و همچنین مارتین اسکورسیزی کارگردان، هر دو بر این عقیدهاند که ایمان راسخ و صحیح مسیحی، پایمردی تا پای شهادت است. یا حداقل این گونه باوری دارند که رودریگز چنین باوری دارد. اما در نهایت و پس از گذر از مسیر پر رنج و زحمت شکنجه و ریاضت، رودریگز به این نتیجه میرسد که همان گونه که مسیح جسمش را برای نجات بشر فدا کرد، او هم در ظاهر ایمانش را فدا کند تا مومنان ژاپنی دیگر شکنجه نشوند. عجیب است که او در ابتدای راه به این نتیجه نمیرسد. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که رمان و پس از آن فیلم «سکوت» رسالتی تبلیغی در قبال مسیحیت کاتولیکی دارند که در قرون گذشته توسط مبلغین پرتقالی در ژاپن تبلیغ میشد.
ساختار داستان از نظر مفهومیتم یا زمینههایی دارد؛ نظیر مراودات درونی و گفتگوهایی که پدر رودریگز با خدا دارد و متهمش میکند که مقابل ظلم ژاپنیها به مسیحیها، سکوت کرده است. یا همچنین، برقراری تشابهات ذهنی و مقایساتی که رودریگز با مسیح دارد و سعی میکند به او تمثل بجوید، مثل او ریاضت بکشد و یهودایی را که برایش تعیین شده، دوست بدارد. در واقع، یکی از پیامهایی که این رمان برای مخاطب دارد، این است که مسیحیت فعلی در جهان، با چه ایثار و از خودگذشتگیهایی باقی مانده است.
«سکوت» علاوه بر تاریخی و مذهبی بودن، یک رمان عرفانی نیز هست. جدا از آموزههای دینی و کاتولیکی، شخصیت اصلی تلاش میکند بر نفسانیات انسانی خود غلبه کرده و از دشمنش متنفر نباشد. اندو، شخصیت دشمن را هم به طور کامل و مطلق، سیاه و بد نشان نداده و در مقاطعی او را منطقی و اهل مباحثه و مذاکره نشان داده که منافعی دارد و منفعتش در این است که مسیحیت در ژاپن منتشر نشود. چون مسیحیت آزمونش را در ژاپن پس داده و قابلیت تطبیق با سبک زندگی ژاپنیها را ندارد.
مارتین اسکورسیزی در نگارش فیلمنامه و ساخت فیلم، تا حد بسیار زیادی به رمان وفادار بوده و مخاطبی که رمان را خوانده و سپس به دیدن فیلم بنشیند، تصاویر رمان را به صورت عینی خواهد دید. تنها چند نکته ریز هنری و پایانبندی فیلم است که با نسخه رمان تفاوت دارد. پایان و نقطهگذاری رمان، آن جاست که پس از همه اتفاقات و از دین برگشتن پدر رودریگز، کیجیچیرو دوباره به او پناه برده و میخواهد تا اعترافاتش را بشنود. اما این فراز از داستان، یکی از صحنههای دقایق پایانی فیلم است.
در نسخه سینمایی این اثر و فیلمنامه، نقطهگذاری پایانی جایی است که رودریگز مُرده و قرار است پیکرش طبق رسوم و فرهنگ ژاپنی سوزانده شود. زاویه دید و نظرگاه کارگردان نسبت به ایمان مسیحی، در این پایان بندی به صورت حماسی و سلحشورانه برای مخاطب عرضه میشود و این عرضه با توسل به حرکت دوربین انجام میشود که از فاصلهای وارد سطل بزرگی میشود که جسد رودریگز در آن قرار گرفته و اطرافش شرارههای آتش در حال شعله ور شدن هستند. دوربین که تا به حال به عنوان راوی داستان فیلم، حضوری در سایه اما موثر داشته، با عبور از جداره سطل و ورود به بدنه داخلی آن، به جسد رودریگز رسیده و باز هم جلوتر میرود تا وارد مشت در هم فشرده او شود. در این مشت، صلیب کوچکی قرار گرفته که نشان میدهد رودریگز با وجود برگشتن از دین، تا پایان عمر، ایمان خود را به صورت قلبی حفظ کرده است. این پایان بندی برای فیلم و جملهای که اسکورسیزی پس از آن در تیتراژ پایانی آورده، مهر تائید و به قول رسانهایها، تاکید و خاطرنشان کردنی بر پایان بندی رمان مورد نظر شوساکو اندو است که بیان گر ایمان قلبی رودریگز بود.
برای بررسی این رمان و در قالب سینمایی فیلمی که اسکورسیزی ساخته، نیاز به اشراف به اطلاعات مستند تاریخی، ادبی و هنری است. چراکه یکی از نکات مهم درباره این اثر، این است که به ظلمهایی که بر مسیحیت کاتولیک رفته میپردازد اما به ظلمهایی که مسیحیت کاتولیک در اروپا داشته و تفتیش عقاید قرون وسطایی کاری ندارد. اگر مسائل ایمانی را در نظر نگیریم، از منظر تاریخی، میتوان فیلمیچون «شبحهای گویا» را مقابل «سکوت» قرار داد که زاویه دید کارگردان و دوربین روایتگرش، طوری اتفاقات را برای مخاطب روایت میکند که مسیحیت کاتولیک و تفتیش عقاید ناشی از آن در اروپای قرون وسطایی را تقبیح میکند. ضمن این که این مساله را هم نباید از نظر دور داشت که روایت رمان و فیلم مورد نظر، بیشتر درون گرایانه، ایمان مدار و عرفانی است. در حالی که در آن سالها، مسائلی از جمله اهداف استعماری و تبلیغ فرهنگ غربی هم در آموزههای مبلغان مسیحی وجود داشته است.
با وجود تمام شک و تردیدهایی که نویسنده رمان، در طول روایت قصه و درونیات رودریگز مطرح میکند، پایان بندی رمان، با قاطعیت و ایمان راسخ همراه است. به این ترتیب که سکوتی که رودریگز فکر میکرد از جانب خداوند وجود دارد و شکسته هم نمیشود، در واقع سکوت نبوده بلکه حرف زدن خالق با مخلوق و نشان دادن نشانهها بوده است. این دریافت در همان فراز پایان بندی رمان و زمان اعتراف کردن کیجیچیرو نزد رودریگز از دین برگشته، مطرح میشود. به این ترتیب، راوی دانای کل کتاب، در چند سطر پایانی دریافت رودریگز از رحمت خداوند و عنایتش به خود را مانند نسیمیلطیف روایت کرده و چگونگی رفتن شک و آمدن ایمان را با ظرافت نشان میدهد.
نظر شما