به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی انتشارات راهیار، کتاب «من به این آرم اعتماد دارم» شامل خاطرات آموزشیاران نهضت سوادآموزی خراسان، بهتازگی توسط انتشارات «راه یار» منتشر و راهی بازار نشر شده است.
مرتضی نعیم، قربان ترخان، احسان میناییراد، حسین ضیاء، محسن فاطمینژاد و سیدسجاد جلینی تحقیق و پژوهش اینکتاب را به عهده داشتهاند و اسماعیل شرفی، فاطمه کنعانی و زهره مؤمنی هم کار تدوین آن را انجام دادهاند.
برای نگارش این کتاب، از سال ۱۳۹۳ با بیش از ۲۵۰نفر از آموزشیاران نهضت سوادآموزی خراسان مصاحبه شده است. «من به این آرم اعتماد دارم»، خاطرات و فعالیتهای آموزشیاران مرد نهضت سوادآموزی خرسان را روایت میکند و کتاب خاطرات آموزشیاران خانم نیز در دستور کار چاپ قرار دارد.
در بخشی از مقدمه این کتاب درباره دلایل اهمیت و توجه به تاریخ شفاهی نهضت سوادآموزی در دهه شصت اینطور آمده است:
«فرمان امام به تشکیل نهضت سوادآموزی در سال ۵۸، فرآیند ریشهکنی بیسوادی در کشور را کلید زد. استقلال و عدم وابستگی در عرصههای مختلف سیاسی، اقتصادی، علمی و فرهنگی در اندیشه امام منشاء رفع سایر وابستگیها و استقلال فکری و هویتی بود...
امام، زمینه رسیدن به این هدف را باسواد شدن عموم جامعه و سپس رشد فکری آنها میداند؛ به همین دلیل، فرمان سوادآموزی به مردم را بهصورت نهضت (قیام) و همافزایی مردمی و بدون قرطاسبازی ارگانها صادر میکند.
"هرکس نوشتن و خواندن ابتدایی را آموخته باشد. برای این امر لازم است تمام بیسوادان برای یادگیری و تمام خواهران و برادران باسواد برای یاددادن بپاخیزید."
مانند سایر بیانات امام، این کار هم نیاز به سربازان مجاهد فرهنگی داشت و عدهای از جوانان آن دوران به این فرمان لیبک گفتند. پاسخ اغلب آموزشیارهای نهضت سوادآموزی وقتی از آنها میپرسیدیم «چرا نهضت را انتخاب کردید؟» همین بود؛ فرمان امام. با وجود شرایط مشقتبار خدمت در روستاهای محروم و دورافتاده و با اینکه در آن زمان مشکل بیکاری به معنای امروزیاش مطرح نبود، اما آنها آموزشیاری نهضت سوادآموزی را بهعنوان شغل انتخاب کردند. علاوه بر این، بسیاری از تحصیلکردهها در آن دوران بهشکل افتخاری و صرفاً برای زدودن بیسوادی از دامان آحاد مردم کشورشان داوطلب حضور در نهضت شدند. وقوع چنین تجربۀ ارزشمندی در انقلاب، ضرورت ثبت خاطرات و اتفاقات آن را دوچندان میکرد...»
در بخشی از متن اینکتاب میخوانیم:
وسایلش را از دستش گرفتم و گذاشتم صندوقعقب. پدرش هم کنارش ایستاده بود. برایش توضیح دادم که من وسایلش را میبرم در شورای روستا میگذارم. او هم همان موقع یا صبح روز بعد، ماشینهای سرویس روستا را سوار شود و وقتی به آنجا رسید، وسایلش را از شورا تحویل بگیرد.
هنوز حرفم تمام نشده بود که پدرش دستش را گرفت، دور ماشین چرخید و از آن طرف روی صندلی جلو نشاند. دست من را هم گرفت و اشاره کرد بنشینم پشت فرمان؛ دستش را زد به علامتِ نهضتِ روی در ماشین و گفت: «من به این آرم اعتماد دارم!»
اینکتاب با ۱۴۴ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۲۴ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما