خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: تاریخ اندیشه در تمدن ایرانی – اسلامی، سراسر همراه با کشمکش فکری، گفتوگو، جدل و تکفیر بوده است. فیلسوفان همیشه مخالفان و هماوردان قَدَری داشتهاند و ناچار بودند تا مدام از ابداعات خود دفاع کنند و همین باعث چکش کاری آن اندیشهها و ابداعات میشد. مخالفان فلسفه کم کسانی نبودند و شاید از مشهورترین آنها دانشمند برجسته جهان اسلام امام محمد غزالی باشد.
به قول غلامحسین ابراهیمی دینانی در پیشگفتار کتاب «ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام» این مواجهات را میتوان ماجراهای فکری هم نامید و اگر این ماجراها نبود، هیچگاه فلسفه در جهان اسلام رشد نمیکرد. این مواجهات و این جدلها و کشمکشها تا عصر حاضر نیز ادامه پیدا کرده است. فارغ از جریان مکتب تفکیک بسیاری از فقها و علما و متکلمان معاصر نیز از این دست مخالفتها با فلسفه را ابراز کرده و منابع بسیاری نوشتهاند. بجز این مواجهات، میان خود فیلسوفان نیز مدام مخالفت، نقد و رد اندیشههای همدیگر وجود داشته و میتوان گفت هرچند که فیلسوفان هر عصری همیشه از فیلسوفان اعصار پیشین خود به نیکی یاد میکردند، اما نظام فکری خود را بر نقد اندیشه آنان استوار میکردند و این روند نیز تاکنون ادامه یافته است.
در عصر حاضر نیز نمیتوان هیچ فیلسوف یا اهل فلسفهای را پیدا کرد که نظام فکریاش مشابه یکی دیگر از فیلسوفان یا اهالی فلسفه باشد. این روند طبیعی است و البته که در همه جوامع روال بوده است. به مناسبت روز جهانی فلسفه برخی از این مواجهات را که ممکن است برای مخاطبان عام نیز جذاب باشد، گردآوری کردهایم که در قالب گزارشهایی به مخاطبان ارائه میشود. تلاش بر این بوده که این سلسله مطالب از میان روایتهایی انتخاب شود که کمتر شنیده و یا نقل شدهاند. برای مطالعه بیشتر درباره این روایتها، منابع آنها نیز معرفی میشوند.
روایتی که در قسمت نخست ارائه میشود از جلد سوم کتاب «تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر» (مبحث مربوط به معرفی آیتالله حاج شیخ مهدی نجفی) اثر مرحوم سیدمصلح الدین مهدوی اصفهانی انتخاب شده است. این کتاب در سالهای پس از انقلاب برای نخستین بار به سال ۱۳۶۷ با شمارگان دو هزار نسخه توسط انتشارات الهدایه در قم منتشر شد. پیش از خواندن روایت با نویسنده کتاب و همچنین راوی آشنا شوید.
* مصلحالدین مهدوی که بود و چه کرد؟
مرحوم مصلحالدین مهدوی به سال ۱۲۹۴ شمسی در خاندان مشهور در اصفهان به دنیا آمد و به سال ۱۳۷۴ درگذشت و در تکیه سادات مهدوی قبرستان مشهور «تخت فولاد» به خاک سپرده شد.
او همزمان با تحصیل در دبیرستان به دروس حوزوی نیز مشغول شد و برخی از اساتید وی در حوزه علمیه اصفهان این شخصیتها بودند: آیتالله آقا رحیم ارباب، ملا محمد همامی، حاج میرزا محمدباقر امامی، آقا کمال الدین خوانساری، شیخ عبدالوهاب زاهدی، سید حسن مدرس هاشمی، میرزا محمدعلی معلم حبیب آبادی، آقا شیخ محمدحسن داورپناه و آقا سید صدرالدین کوپایی.
او همچنین به سال ۱۳۱۵ به تهران آمد و در دانشسرای عالی مشغول به ادامه تحصیل شد. اساتید او در این مقطع چهرههای نامداری چون علامه فاضل تونی، علامه سیدکاظم عصار، سیدجمال الدین رضوان خوانساری، بدیع الزمان فروزانفر، صادق رضازاده شفق و… بودند. مرحوم مهدوی از آیات عظام شیخ آقابزرگ تهرانی، سیدشهاب الدین نجفی مرعشی، محمدباقر کمرهای، سیدمحمدعلی روضاتی، سیدمحمدعلی موحد ابطحی و تنی چند دیگر اجازه اجتهاد داشت، اما به دلیل فشاری که در دوران پهلوی اول بر روحانیون میآمد، لباس روحانیت را کنار گذاشت و به تدریس (ابتدا در تهران و بعد در اصفهان) مشغول شد.
او تالیفات مهم و پرشماری در زمینه تاریخ اصفهان دارد. همچنین مهمترین شخصیتی است که با تخریب گورستان عظیم تخت فولاد در اصفهان که در باور عامه تکهای از بهشت است، مخالفت کرد. از جمله آثار او میتوان به این کتابها اشاره کرد: «سیری در تاریخ تخت فولاد اصفهان یا لسان الارض»، «تاریخ تشیع مردم اصفهان»، «بیان المفاخر در شرح حال حاج سید محمد باقر حجتالاسلام شفتی»، «اصفهان یا دارالعلم شرق»، «دانشمندان و بزرگان اصفهان»، «شعرای قاجاریه»، «فهرست علما و حکمای قمشه»، «تذکره شعرای معاصر اصفهان»، «جغرافیای اصفهان»، «یادنامه سید بحرالعلوم میرداماد»، «چهارکتاب در شرح حال و کلمات قصار حضرات چهارده معصوم»، «امامزادههای اصفهان»، «محدثین شیعه از مردم اصفهان»، «ارمغان اصفهان در شرح حال آیتالله حاج میر سیدعلی بهبهانی»، «تاریخچه محله خواجوی اصفهان»، «حائریون، در ذکر جمعی از علمای مدفون در کربلا»، «رجال اصفهان: حواشی بر تذکرة القبور تألیف آخوند ملا عبدالکریم گزی»، «عطیة الجواد (ع): شرح زندگی و کلمات قصار حضرت جواد الائمه (ع)»، «حائریون، در ذکر جمعی از علمای مدفون در کربلا»، «مشاغل و صف الاصناف» و...
او همچنین از مولفان پنج جلد کتاب فقه برای دبیرستانها در دوران پهلوی دوم بود. به قلم او جزواتی از دروس فلسفه و منطق برای دانش آموزان نیز وجود دارد که هنوز تصحیح و چاپ نشدهاند.)
اما سیدمحمدعلی معین الاسلام که روایت زیر را او برای مرحوم مهدوی نقل کرده مشهور به ناظم مازندرانی بود. او از علمای اثرگذار اصفهان و از بنیان گذاران فرهنگ جدید و داشمندی صریح اللهجه و زیرک بود. ناظم مازندرانی سالها مدیریت و نظامت دبیرستان علیه و ایتام را برعهده داشت. او در شب جمعه دهم شوال ۱۳۸۴ قمری فوت کرد و در تکیه لسان الارض (گلستان شهدا) تخت فولاد اصفهان به خاک سپرده شد.
* مطالب فیلسوفان در زمینه معاد مخاطب را به بیراهه میبرد
روایت فوقالذکر از صفحات ۱۸۲ تا ۱۸۵ کتاب «تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان در دو قرن اخیر» به این شرح است:
مرحوم حاج سیدمحمدعلی معین الاسلام مشهور به ناظم مازندرانی عالمی بیداد و فاضلی هوشیار بود. تا کسی را خوب نمیآزمود به او اظهار محبت و دوستی نمیکرد… آن مرحوم نسبت به نویسنده (مهدوی) لطف مخصوصی داشت و غالباً در موقع نماز در یک صف و پهلوی هم قرار میگرفتیم. روزی به ایشان بر سبیل مزاح گفتم: شما که احدی را عادل نمیدانید چگونه است که نسبت به آقای حاج شیخ مهدی نجفی (از علمای مشهور اصفهان که صاحب تالیفاتی فراوان بود و شاگردان بسیاری را تربیت کرد. پیکر ایشان را پس از وفات به مشهد بردند و در جوار بارگاه حضرت ثامن الحجج (ع) به خاک سپردند.) اظهار ارادت میکنید.
ایشان فرمود مرا به ایشان حکایتی است. داستان را پرسیدم در جواب فرمود: در ایام تحصیل در خدمت حاج محمدعلی ثقةالاسلام تلمذ میکردم و روزهای تاسوعا و عاشورا عموم طلاب و محصلین علوم دینی که جمعیت آنها قریب به سه هزار نفر میشد در مسجد شاه (مسجد امام فعلی) جمع میشدند و به صورت دستههای عزادار در حال نوحه خواندن از مسجد بیرون آمده و به بازار رفته و از آنجا در مسجد نو بازار حاضر شده و سینه میزدند. مرحوم آقا شیخ حسین رشتی، رییس الطلاب عنوان مرشد و من نفر دوم بودم. تمام آقایان مسجد شاه از آن جمله مرحوم حاج شیخ محمدعلی در جلو جمعیت حرکت میکردند.
آقای آقا سیدمحمد علی مطلب همان است که ائمه اطهار علیهم السلام فرمودهاند. معاد همان ست که آنها گفتهاند. دنبال حرف حکماً و فلاسفه نروید که گمراه میشوید. فهمیدید چه گفتم؟ پس از سالها بعد از مرگ مرحوم ثقةالاسلام و چندین سال پس از مراجعت مرحوم حاج شیخ مهدی از نجف اشرف، وقتی کتاب «شرح باب حادی عشر» (کتاب مشهوری در معاد اثر علامه حلی که بارها شرح شده است) را مطالعه میکردم، موضوع معاد جسمانی و حشر اجساد و شبهاتی که در این باره از طرف حکماً و فلاسفه و مخالفین شده است مرا به خود مشغول کرده بود. جوابهایی که به این شبههها و اشکالات (شبهه آکل و ماکول*) داده بودند، مرا قانع نمیساخت.
در یکی از شبها که ساعتها در این گونه افکار و اندیشهها بودم و چندین کتاب در این موضوع مطالعه کردم، به خواب رفتم و در عالم رویا به چنین به نظرم رسید که: روز عاشوراست و به جهت شرکت در دسته عزاداران طلاب به سمت مسجد شاه میروم. از بازار مسگرها وارد میدان شدم، مشاهده کردم که جمعیت از مقابل مسجد شیخ لطفالله به سمت بازار میرود. به تعجیل خود را به دست عزادار رسانیدم. تا مرحوم ثقةالاسلام را در جلو جمعیت دیدم به من فرمودند: آقا سیدمحمدعلی جواب سوال خودتان را از حاج شیخ مهدی (فرزندشان) بپرسید.
از خواب بیدار شدم. فردا برای نماز به سمت مسجد شاه حرکت کردم و به نماز آقای حاج شیخ مهدی حاضر شدم. وقتی رسیدم که حاج شیخ مهدی در محراب نشسته بودند و مرا ندیدند. بین الصلوتین مرحوم حاج شیخ مهدی رو به جمعیت عقب سر خود کرده و مرا به اسم صدا زدند. جلو رفتم و پس از سلام و احوالپرسی فرمودند: با شما کاری دارم، فردا صبح بیایید منزل، تکرار کردند فردا صبح.
صبح فردا اول وقت جهت ملاقات ایشان به منزل آن مرحوم رفتم. طبق معمول منقل در جلو ایشان بود و قوری چای در پهلویش و استکان و نعلبکی و قنددان در جلو ایشان. خود ایشان شخصاً چای ریخته و تعارف کردند و بدون مقدمه فرمودند: آقای آقا سیدمحمد علی مطلب همان است که ائمه اطهار علیهم السلام فرمودهاند. معاد همان ست که آنها گفتهاند. دنبال حرف حکماً و فلاسفه نروید که گمراه میشوید. فهمیدید چه گفتم؟
آنچه مرا و افکار مرا به خود جلب کرد این بود که نخست؛ آقای حاج شیخ مهدی از کجا میدانستند که من در صف جماعت ایشانم؟ دوم اینکه از کجا متوجه اشکال من در موضوع معاد شده بودند؟ سوم: ظاهراً مرحوم معین الاسلام فرمودند که آقای حاج شیخ مهدی دنباله سخن گفتند که شما چرا به سراغ من نمیآیید و از من احوالپرسی نمیکنید و تا شما را نفرستادند، خودتان نیامدید. در هر حال آن خواب و این بیداری مرا مرید آقای حاج شیخ مهدی کرده است.
* صورت دیگری از این روایت
در جلد اول کتاب «حدیث خوبان: حکایتهای اخلاقی و کرامات مشاهیر تخت فولاد اصفهان» نوشته حمید خلیلیان (انتشارات کانون پژوهش چاپ اول ۱۳۸۷) این روایت به شرح زیر نقل شده است:
نقل کرد معتمد امین السید الجلیل محمدعلی معین اسلام مشهور به ناظم مازندرانی فرزند عالم جلیل آقا سیدعبدالله شمس آبادی ابن العلامه الاجل الامیر محمدعلی شمس آبادی اصفهانی (میرمحمد علی مترجم برخی از مجلدات بحارالانوار و کتاب مکارم الاخلاق است) برای نگارنده در روز دوشنبه یازدهم شهر رمضان المبارک یکهزار و سیصد و هفتاد و پنج شرحی را که ذیلاً نگاشته میشود:
نقل کرد در حدود چهار سال قبل یعنی حدود سال ۱۳۷۱ قمری شبها کتاب رساله عرشیه آخوند ملاصدرای شیرازی را مطالعه میکردم و در ضمن مطالعه این شبهه در من قوی شد که انسان در سن ۲۰ سالگی مرتکب معصیتی میشود و به سن مثلاً ۶۰ سالگی فوت میشود. مطابق قواعد علمی قدیم و جدید جسم و تن این شخص با آنکه در ۲۰ سالگی بود تفاوت کلی یافته و خلاصه اینکه هیچیک از اعضای بدن و سلولهای آنها، آنکه در آن سن بود نیست، عقاب در قیامت چگونه خواهد بود؟
این بدن ۶۰ ساله که معصیت نکرده و آن ۲۰ ساله که موجود نیست، در همین افکار به خواب رفتم و در عالم رویا به نظر آمد که ایام عاشوراست و در مسجد نو بازار (اصفهان) مجلس عزاداری حضرت سیدالشهدا (ع) برقرار است. باز به خاطرم رسید که روز تاسوعاست. رفتم به مسجد شاه (مسجد امام اصفهان) بر حسب عادتی که در آن زمان بود که همین طلاب در روز تاسوعا و عاشورا به مسجد شاه رفته و علما نیز حاضر میشده و به صورت اجتماع مشغول نوحه خواندن شده و به مسجد نو بازار میرفتهاند. من نیز حاضر شدم. مرحوم حاج شیخ محمدعلی ثقةالاسلام مسجدشاهی استاد من نیز حضور داشت، بلکه دسته طلاب عزادار به ریاست و قیادت ایشان بود که پای برهنه در جلوی جمعیت حرکت میکرد. (مخفی نماند که فوت این عالم علامه و فقیه نامدار در سال ۱۳۱۸ قمری بوده مانند دو عالم جلیل سیدین سندین مرحومین حاج میرزا بدیع درب امامی و مرحوم آقا میرزا محمدهاشم چهارسوقی که این دو نیز در این سال وفات یافتند. یعنی در ظرف یک سال سه نفر از اساتید سید راوی وفات یافتند.)
تاریخ اندیشه در تمدن ایرانی – اسلامی، سراسر همراه با کشمکش فکری، گفتوگو، جدل و تکفیر بوده است. فیلسوفان همیشه مخالفان و هماوردان قَدَری داشتهاند و ناچار بودند تا مدام از ابدعات خود دفاع کنند و همین باعث چکش کاری آن اندیشهها و ابداعات میشد خلاصه جمعیت طلاب، نوحهخوانان و به سر و سینهزنان از مسجد شاه به سمت مسجد نو حرکت کرد، مقابل مسجد شیخ لطف الله که رسید مرحوم ثقةالاسلام از جمعیت خارج شده و به من (یعنی سید محمدعلی معین الاسلام) اشاره کرد که بیا، نزد او رفتم. فرمود آن شبهه را که به نظرت رسید از آقا شیخ مهدی بپرس. (اشاره به فرزند خودشان عالم جلیل آقای حاج شیخ مهدی نجفی مسجدشاهی) سید راوی فرمود که از خواب بیدار شدم. فردا ظهر وقت نماز به مسجد آمدم و توسط حاج شیخ علی حجه فروش که مرد صالح و فاضلی است به آقای حاج شیخ پیغام فرستادم که من فردا صبح پس از نماز خدمت شما در منزل میرسم و مطلبی علمی دارم و میخواهم کسی در آنجا نباشد و فقط من و شما باشیم.
حاج شیخ علی رفت و با آقا وعده کرد؛ آمد و گفت: آقا فرمودند که فردا صبح اول آفتاب منتظرم. فردا صبح بر حسب وعده منزل آقای حاج شیخ مهدی رفتم و ایشان منتظر بودند. در منزل احدی نبود و حتی نوکر را که روزهای دیگر هم خدمت میکرد، آن روز مرخص کرده بودند و خود ایشان زحمت ریختن چای و درست کردن قلیان را متقبل شده بودند.
با خجالتی اظهار داشتم؛ اینکه من جسارت کردم و گفتم کسی نباشد، اولاً مقصودم اشخاص خارجی و مراجعین جنابعالی بود که همیشه در منزل شما زیادند نه آنکه خدمه هم نباشند و جنابعالی به زحمت باشید. ثانیاً مطلبی بود که میخواستم از شما سوال کنم. آقای حاج شیخ مهدی فرمودند: اولاً من خیلی خوش دارم خودم کارهای خودم را بکنم و کمتر زحمت کارهایم محول به خدمه باشد بلکه آنها را به جهت کمک به خودم میخواهم نه آنکه همه کارها را به آنها محول کنم.
ثانیاً مطلبی را که میخواهید سوال کنید میدانم. (آقای معین الاسلام سه مرتبه تاکید کردند که من هیچگونه حرفی که اشاره به شبهه خودم و بعداً خواب دو شب قبل باشد، نه تنها به ایشان که به هیچ احدی نگفته بودم و این مطلب تا آن ساعت فقط بین من بود و خداوند تبارک و تعالی.)
حاج شیخ ادامه دادند: آقای معین الاسلام این مطالب مربوط به ما نیست که در آن فکر کنیم. مرحوم آخوند ملاصدرا میخواهد با این عقل ناقص بشری پی به اسرار و رموز خلقت ببرد و از معاد اطلاع کلی حاصل کند. آقای معین الاسلام این ممکن نیست. من و شما وظیفه داریم همانطوری که از اخبار مستفاد میشود و قرآن میفرماید معتقد به قیامت باشم و معاد جسمانی را قبول کنیم. حال ما نباید به این دست از مطالب [که مثل بازی زبانی است و بیشتر بازی با کلمات است] بدن ۲۰ ساله معصیت کرد و جسم ۶۰ ساله در قبر میرود، فکر کنیم.
* پینوشت
* شبهه آکِل و مَأکول، شبههای تاریخی در نفی و انکار معاد جسمانی است که از همان قرون اولیه شکلگیری فلسفه در جهان اسلام مطرح میشد و بسیاری از متکلمان درباره آن سخن گفتهاند. صورت شبهه به این شرح است که «گر انسانی معین غذای انسان دیگر شود، اجزای مأکول (خورده شده) در روز معاد در بدن آکل (خورنده) باز میگردد و محشور میشود یا در بدن مأکول؟ به هر صورت که فرض شود، بدن یکی از آن دو به صورت کامل در روز رستاخیز محشور نخواهد شد.
نظر شما