خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: لوئیس مارشالکو نویسنده کتاب افشاگر «فاتحین جهانی» معتقد است صهیونیسم یا سازمان یهود بینالملل از سالها و قرنها پیش طرح تسخیر جهان را داشته و طی قرون گذشته این نقشه در قالب یکطرح سهمرحلهای توسط شیوخ صهیون تدوین شد. اولینقسمت از پرونده بررسی کتاب «فاتحین جهانی» چندروز پیش با تیتر «نازیهای واقعی آلمانی بودند یا یهودی؟ / چه کسانی اولین اردوگاههای مرگ و کورهها را بهپا کردند» منتشر شد.
دومینقسمت این پرونده درباره کاری است که یهود با دین مسیحیت انجام داد. چون از نظر مارشالکو، مسیحیت، انقلابی بود که برای مقابله مالاندوزی و قدرتطلبی یهودیها متولد شد اما این دین انقلابی با نفوذی که یهودیان در آن کردند، تبدیل به مسیحیتی ناتوان و عقیم برای مبارزه و یکدین تشریفاتی شد. در نتیجه نتوانست مقابل بلشویسم که ساخته دست یهودیانی چون کارل مارکس و لنین بود ایستادگی و مبارزه لازم را داشته باشد و همانطور که یکی از شاعران یهودی مجارستان گفته بود، لنین، مسیح جدید بود.
جالب است که در دوران مدرن که یهودیت با جدیت در پی تسخیر جهان بود، افرادی چون ولتر، داستایوفسکی، هنری فورد و بنجامین فرانکلین درباره توسعه و گسترش یهودیت در دنیا هشدار دادهاند اما این هشدارها یا در مراکز اسناد مخفی ماندهاند یا بایکوت و تحریم شدهاند و یا نادیده و ناشنیده گرفته شدهاند.
در ادامه مشروح دومین قسمت از پرونده بررسی کتاب «فاتحین جهانی» را میخوانیم:
لوئیس مارشالکو میگوید مردم قرون وسطی، اختلاف عمیقی بین عهد جدید (انجیل) و نازیسم یهودی عهد عتیقی (تورات) دیدند. اولی بر آرمان برادری ابنای بشر تاکید داشت و دومی بر عهدوپیمان مادی یکنژادِ تنها با یهوه خودش. نویسنده «فاتحین جهانی» معتقد است بزرگترین دروغ تاریخ، این ادعای بدون دلیل و پایه است که مسیحیت از دل یهودیت سر برآورده است؛ در حالیکه عمده علت وجود دین مسیحیت، نفی ناسیونالیسم یهودی و تقدیر نژادیاش بوده است. در اینباره مؤلف کتاب مذکور، بهجز تعالیم انساندوستانه عیسی مسیح (ع) به نمونههایی چون این گفته پطرس رسول در کتاب اعمال رسولان (باب ۱۰، جمله ۸۲) اشاره کرده که «خداوند من را تعلیم داد هیچکس را حرام یا نجس نخوانم.» در حالیکه معاشرت مرد یهودی با شخص اجنبی حرام خوانده شده است. مثال دیگر مارشالکو باب ۳۱، جمله ۶۴ از کتاب اعمال رسولان عهد جدید است که در آن پولس میگوید خداوند همه امتها را از یکخون ساخت. در حالیکه یهودیان معتقد بوده و هستند که خون یهودی بالاتر از دیگر خونهاست.
بهخلاف ادعای نازیهای یهودی، مارشالکو میگوید نژاد یهود، چندان هم خالص و یکدست نبوده و باقیماندهای از ترکیب ملل و اقوام مختلف و نژادهای گوناگون بوده است. و این، درست عکس نتایج تحقیقات انسانشناسانه آمریکاست که در قرن نوزدهم در مجله «بررسیهای سیاسی-نژادشناسی» (منتشرشده در سال ۱۹۰۴. صفحه ۱۰۰۳) اعلام کرد نژاد یهود، خلوص قومی خود را در همه زمانها حفظ کرده است.
سرگردانی و پراکندگی قوم یهود پس از اسارت بابل شروع شد و با امحای اورشلیم تکمیل شد. تحلیل مارشالکو این است که این «نیروی عظیم شیطانی» که مدتهای مدیدی زنجیر شده بود، در بازهای از زمان به خارج از قلمروهای خود راه پیدا کرد. اما یکنکته مهم تاریخی که در خیلی از آثار داستانی یا تصویری شاهدش بودهایم، این است که جامعه یهودیان بهواسطه عواملی مثل گتوها از مردم دیگر جوامع جدا بوده است. لوئیس مارشالکو علت این مساله را اینگونه توضیح میدهد: «دنیای باستان، و همچنین مردم قرون وسطی، از این مطالب و روحیات یهودیان به نتیجه منطقی لازم رسیدند و خود را از آنان جدا ساختند؛ کاری که نهتنها بهصورت جدایی ایدئولوژیک، که حتی فیزیکی انجام پذیرفت.» (صفحه ۵۶) او میگوید این پیام روحالقدس در موعظه پطرس که «خود را از این فرقه کجرو رستگار سازید!» (اعمال رسولان، باب ۲، جمله ۴۰) همچنان بر مردم مسیحی قرون وسطی تأثیرگذار بود. به این ترتیب یهودیان در قرون وسطی همیشه از جامعه مسیحیان و دیگر جوامع جدا بودند و با این جدایی، نژاد خود را حفظ کردند اما بهتعبیر مارشالکو، این جدایی مانع نفوذشان به زندگی روزمره و نظامهای اقتصادی کشورهای مسیحی نشد. به این ترتیب جهودهایی که از دوران اسارت بابل در اسکندریه و اطراف آن زندگی میکردند، هماننقشی را در زندگی بازی میکردند که زمان نوشتهشدن کتاب «فاتحین جهانی» یهودیان نیویورک انجام میدادند و از هماندوران پراکندگی و دربهدری و روزگار اولیه حیات قوم یهود، سازمانهایی شبیه به چیزی داشتهاند که امروز با نام تشکیلات فراماسونری خوانده میشود.
رهبران روحانی و سیاسی دنیای قدیم، قرون وسطی و امروز از زمان تیبریوس امپراتور روم تا گوته آلمانی و حتی تا حدوده قرن هجدهم از این نفوذ جامعه یهود باخبر بودند و میدانستند که حرکت یکاقلیت در قالب «حکومتی در داخل حکومت» در حال رشد است. با این حال فتح و پیروزی یهودیانِ دورانهای مورد اشاره، عموماً در آخرین لحظه متوقف میشده است. اما این توقف در قرن بیستم رخ نداد و فاتحین جهانی موفق شدند به هدف خود برسند مارشالکو با اشاره به اتفاقات تاریخی و فراز و نشیبهای زندگانی مسیحیان، میگوید قتلعام مسیحیان توسط نرون امپراطور رومی شبیه داستان استر و خشایارشاه ایرانی و قتلعام ایرانیان است و پشت این قتلعام بزرگ، برخی از اعضای جامعه سرگردان یهود قرار دارند. چون پوپیه سابینا همسر نرون، یکیهودی بود که امپراتور را به کشتار مسیحیان متقاعد کرد. مثل دیگر مارشالکو، سقوط امپراتوری روم و تخریب امپراتوری اسپانیاست. او با استناد به نوشتههای هِمَن (Heman) میگوید یهودیان تأثیر زیادی روی مقامات دربار اسپانیا داشتند و با مهار تمام نیروهای مادی و معنوی و دادن ربا تأثیر زیادی روی مقامات دربار و نجبا و اشراف داشتند و منزلت اجتماعیشان تا حدی بالا بود که شهادتدادن یکیهودی معادل شهادتدادن دو فرد غیریهودی محسوب میشد. به گفته اسناد تاریخی، چنین الگوی رسوخ و فسادکردن حکومت توسط یهودیان را میتوان در آلمان و امپراتوری هابزبورگ هم شاهد بود. مارشالکو میگوید رهبران روحانی و سیاسی دنیای قدیم، قرون وسطی و امروز از زمان تیبریوس امپراتور روم تا گوته آلمانی و حتی تا حدوده قرن هجدهم از این نفوذ جامعه یهود باخبر بودند و میدانستند که حرکت یکاقلیت در قالب «حکومتی در داخل حکومت» در حال رشد است. با این حال فتح و پیروزی یهودیانِ دورانهای مورد اشاره، عموماً در آخرین لحظه متوقف میشده است. اما این توقف در قرن بیستم رخ نداد و فاتحین جهانی موفق شدند به هدف خود برسند.
یکی از نکات مهمی که مارشالکو تذکر میدهد، این است که یهودیان با وجود همه نفوذها و ریشهدواندنهای در کشورهای مسیحی اروپا، تا زمان انقلاب کبیر فرانسه، هیچ نفوذ مستقیمی روی تودههای مردم نداشتند. آلبرت پایک مؤلف و فراماسون آمریکایی، اسناد و مدارکی را در اینباره جمعآوری کرده بود که نشان میدادند یهودیان در تشکیلات مخفی فراماسونری، نسبت به مسیحیت کینه و نفرت القا کرده بودند. همچنین یهودیان عالم تحت پوشش دروغین حمایت از لیبرالیسم، ترتیبی داده بودند تا در حالیکه به از بینبردن نظام اجتماعی مسیحیت مشغول اند، خودشان صحیح و سالم و بدون تعرض باقی بمانند. به این ترتیب نازیسم یهودیِ مبتنی بر عهد عتیق، در کنار قدرت مالی، اسلحه جدید و بسیار خطرناک دیگری را برای نابودی مسیحیان به دست آورد که نامش انقلاب بود. مارشالکو هم مانند نوشتههای آدولف هیتلر در کتاب «نبرد من»، ابزار رسانه و مطبوعات را یکی از ابزارهای دستِ یهودیان میداند. او با اشاره به مقطع پایانی جنگ جهانی اول میگوید کمی پیشتر در روزگار منتهی به انقلاب فرانسه، هم نیروهای یهودی و هم فراماسون بسیار فعال بودند و ازطریق خریدن تمام انبارهای غله فرانسه، یک قحطی مصنوعی ایجاد کردند که به انقلاب چهاردهم ژوئیه منجر شد. همینحرکت پس از جنگ جهانی اول نیز از نو تکرار شد. همچنین این تذکر هم در صفحه ۶۴ کتاب «فاتحین جهانی» داده میشود که یهودیان در بسیاری از حرکتهای انقلابی قرن نوزدهم نفوذ کرده بودند.
بهجز مساله انقلاب فرانسه، مارشالکو توجه مخاطب را به برهه دیگری از تاریخ جلب میکند. اینکه با ظهور مذهب پروتستان در دین مسیحیت، نوعی تفکر و ذهنیت خاص در داخل این دین جای پا پیدا کرد اما منهای ظهور این مذهب و تفکر مورد اشاره، عهد عتیق از ناحیه تعلیم کتاب مقدس، در خطابههای کلیسا و آموزشهای مدارس، نفوذ بیشتری پیدا کرد و وعاظ پروتستان هم بیش از پیش برای ارائه مثلها و نقلقولهای خود به عهد عتیق متوسل شدند. به این ترتیب یکسلسله شعار توخالی، طرز تفکر و روحیات عهد عتیقی به اعتقادات مسیحی نفوذ پیدا کرد و بهتدریج مسیحیت خود را ادامه و توسعه دین یهود یا یکی از شعب آن محسوب کرد؛ در حالیکه باید روی خصلت کاملاً متفاوتش نسبت به یهودیت پافشاری میکرد.
با ظهور مذهب پروتستان در دین مسیحیت، نوعی تفکر و ذهنیت خاص در داخل این دین جای پا پیدا کرد اما منهای ظهور این مذهب و تفکر مورد اشاره، عهد عتیق از ناحیه تعلیم کتاب مقدس، در خطابههای کلیسا و آموزشهای مدارس، نفوذ بیشتری پیدا کرد و وعاظ پروتستان هم بیش از پیش برای ارائه مثلها و نقلقولهای خود به عهد عتیق متوسل شدند. به این ترتیب یکسلسله شعار توخالی، طرز تفکر و روحیات عهد عتیقی به اعتقادات مسیحی نفوذ پیدا کرد و بهتدریج مسیحیت خود را ادامه و توسعه دین یهود یا یکی از شعب آن محسوب کرد به این ترتیب نسلهای متمادی مسیحیان با تعالیم ماتریالیستی عهد عتیق رشد پیدا کردند. مارشالکو میگوید پروتستانگرایی انگلیسی باعث شد تفکر پرنسهای انگلیسی و نگرش معنوی پیوریتانها (فرقه پروتستانهای پیرایشگر که طرفدار سادگی در عبادت بودند) هر دو با اصول یهودی عهد عتیق همسانی پیدا کنند. طوریکه انگلیسیهای قرن نوزدهم سعی کردند نسل ساکنان بریتانیا را در قوم سبط جستجو کنند و ریشهای یهودی برای خود بسازند. مارشالکو از ورنر سومبارت یهودی نظریهپرداز کاپیتالیسم نقل قول آورده که ریشههای کاپیتالیسم را بههمان اندازه که در پروتستانیسم دانسته، در دین یهودیت هم دانسته است.
به این ترتیب ناسیونالیسم توراتی در دین مسیحیت نفوذ کرد و ساکنان گتوهای یهودی، هم تحت عنوان روشنگری و پیشرفت، بنای فریاد برای آزادی را گذاشتند. نویسنده کتاب «فاتحین جهانی» میگوید در آن دوران، حتی ولتر هم به عنوان یکی از سردمداران تفکر عصر روشنگری، این مساله یعنی خطر شیوع یهودیت را بهعنوان یکخطر اخلاقی تلقی کرده بود. مارشالکو میگوید شکافی که در وحدت مسیحیت به وجود آمد، توأم با آنچه اصطلاحاً عصر روشنگری و تنویر و پیشرفت اجتماعی خوانده میشود، در جهت هدف دستیافتن به یک قدرت جهانی، مفید بودند.
با این شرایط، اهالی قرون وسطی همگی مرگ مسیحیت را احتمال میدادند چون نیروی فناتیک نازیسم مذهبی یهود که منشأ آن را باید در تلمود جستجو کرد، بر ضدّ مسیحیت هدایت شده بود.
یکی از اتفاقات جالب تاریخی که لوئیس مارشالکو در فصل دوم کتابش درباره کتاب تلمود به آن اشاره کرده، دستور سنلویی پادشاه فرانسه است که سال ۱۲۴۰ میلادی یککمیته تحقیق تشکیل داد تا علت منفوریت شدید یهودیان را در فرانسه متوجه شود. نتایج تحقیقات این کمیته در سال ۱۸۸۸ در مجله Minerva منتشر شد. جالب است که حتی در قرن بیستم میلادی هیچ ترجمه معتبر و کاملی از تلمود در اختیار مردم اروپا و جهان قرار نگرفته است. در اثر تحقیقات کمیته موردنظر سنلویی بود که این نتیجه حاصل شد که کتاب تلمود بارها مریم مقدس را مورد اهانت قرار داده و این تردید را تشدید میکند که عیسی از یکمادر باکره متولد نشده است. «و جسارت را تا جایی پیش میبرد که میگوید عیسی (ع) فرزند سربازی بهنام پاندا را و زنی بدکاره بود.» (صفحه ۶۲ به ۶۳) خاخامهای دعوتشده به کنگره سنلویی بر این ادعاها صحه گذاشتند و در اثر رأی نهایی دادگاه تحقیق و تفحصی که سن لویی به پا کرد، این دستور توسط او صادر شد که کتاب تلمود سوزانده شود.
کارل مارکس
لوئیس مارشالکو دو رهبر سازمان بینالملل سوسیالیستها را که سال ۱۸۶۴ تأسیس شد، یعنی کارل مارکس و لاسال را بهعنوان دو یهودی معرفی میکند؛ همانطور که هیتلر هم در «نبرد من»، مارکس را بهعنوان یک یهودی معرفی کرده است. مارشالکو میگوید این دو فرد، پیامبران کینه و نفرت قلمداد میشدند که «درصدد انتقامگیری از جامعه جهانی به دلیل تحقیر نژاد خود بودند. به این ترتیب بود که بنیامین دیسرائیلی در کتابی با عنوان «کانینگز بی»(Coningsby) پیشبینی کرد یکحرکت کارگری در آلمان با هدایت و رهبری یهودیان این کشور شکل بگیرد. مارشالکو میگوید پیامبران این مرام یعنی بهطور مشخص مارکس، دقیقاً همان مواعظ و شعارهای عهد عتیق و تلمود را تبلیغ میکردند. به این ترتیب نازیسم عهد عتیق، متحد قویبینهای را در طبقات کارگری اروپا و بعد در پرولتاریای آمریکا پیدا کرد. اما طبقه پرولتاریا از درک این مطلب بدیهی ناتوان بود که آغازکنندگان، گردانندگان و کاربران این سرمایهداری و کاپیتالیسم مورد تنفر آنها، در عین حال، خود نماینده ناسیونالیسم یهودی و اینترنشنال مورد اشاره هستند. «شکی نیست که بذر نقشههای دیوصفتانه یهودی بهخوبی در خود تعالیم مارکس وجود داشت. هدف آنها تخریب و نابودی طبقه روشنفکران نخبه، آریستوکرسی، طبقات متوسط، روحانیون و سرانجام کارمندان تمام ملل و اقوام غیریهودی از طریق دکترین کاذب ایجاد تساوی طبقاتی و نیز ایجاد نفرت و حسادت در بین طبقات پرولتاریا بود. توطئه آنان این بود که ملتها را از نعمت وجود رهبرانشان محروم و جامعه بشری را به یک توده بی رهبر و رمهگونه تبدیل کنند. این دیگر یکبرنامهریزی سوسیالیستی نبود؛ بلکه استراتژی جهانی قوم یهود بود.» (صفحه ۶۶)
به این ترتیب از طرف مرکزیت یهودیت عالم، برای طبقه پرولتاریا این مأموریت پیشبینی شد که هرگروه از آنها به نابودی کشور مبتوع خود و دین آن سرزمین بپردازد تا زمینه برای برقراری یک کشور جهانی اینترنشنال فراهم شود. کشور و حکومتی که یکطبقه حاکم واحد داشته باشد؛ یعنی طبقه انحصاری یهودیان.
طغیان مسیحی ضد یهود، ایمان خود را از دست میداد و به مرور زمان به یک پدیده ترسو، شکاک، ناتوان و عقیم تبدیل میشد. در مقابل بهطور همزمان، دین یهود قادر بود به نژاد خود ایمان دینی ببخشد؛ «البته نه ایمان به خدا، زیرا بسیاری از یهودیان آشکارا اعتقاد مذهبی خویش را ترک میکردند، بلکه ایمان به یک ناسیونالیسم سیاسی تعصبآمیز و فناتیک. از طرف دیگر طغیان مسیحی از برآوردهساختن مأموریت خویش بر زمین عاجز ماند.» مارشالکو با مطالبی که تا اینجا گفتیم، به این نتیجه میرسد که ایمان مسیحی که بنا بود بهعنوان یکانقلاب مقابل یهودیت ایستادگی کند، به تدریج شور و شوق و الهامات و تأثیرات معنوی درونی خود را از دست داد و به یکمسیحیت یهودی تبدیل شد و در حالیکه شعله ناسیونالیسم یهودی هرچه بیش از پیش، درخشندگی پیدا میکرد، طغیان مسیحی ضد یهود، ایمان خود را از دست میداد و به مرور زمان به یک پدیده ترسو، شکاک، ناتوان و عقیم تبدیل میشد. در مقابل بهطور همزمان، دین یهود قادر بود به نژاد خود ایمان دینی ببخشد؛ «البته نه ایمان به خدا، زیرا بسیاری از یهودیان آشکارا اعتقاد مذهبی خویش را ترک میکردند، بلکه ایمان به یک ناسیونالیسم سیاسی تعصبآمیز و فناتیک. از طرف دیگر طغیان مسیحی از برآوردهساختن مأموریت خویش بر زمین عاجز ماند.» (صفحه ۶۷ به ۶۸).
به این ترتیب از اوایل قرن نوزدهم میلادی، مسیحیت، بیشتر یک آداب و تشریفات رسمی بود تا یکاعتقاد دینی زنده و پویا. بههمینخاطر دیگر نمیشد مفهوم نوین انقلاب عیسی مسیح را مقابل فکر و اندیشه انقلاب کمونیستی عَلَم کرد. بخشنامههای پاپ هم که سال ۱۹۸۱ توسط پاپ لئوی سیزدهم صادر شدند، صرفاً تفاسیر نظری نگرشها و مواضع سوسیالیسم و حکومتهای لیبرال اروپایی بودند و مبارزان کلیسا هم با استفاده از شعاری که به عیسی منصوب میکردند که گفته «سلطنت من دنیوی نیست.»، بهتعبیر مارشالکو، آنطور که باید مقابل یهودیت نجنگیدند و عقبنشینی کردند. در مقابل این مسیحیت بیخاصیت، وعده مارکسیستها وجود داشت که براساس تعالیم یهوه، عزرا و نحمیای نبی بربنیان نظریه نجات و رفاه دنیوی استوار بود.
به این ترتیب مسیحیت پس از انقلاب فرانسه، بهتدریج از صحنه حیات همگانی و اجتماعی حذف شد و فقط میتوانست مردم را به حضور در کلیسا و دعا تشویق کند. این مسیحیت که از اظهارنظر و انتقاد درباره وقایع عمومی اجتناب داشت، تاثیربخشی و نفوذش بر افکار عمومی را از دست داد. نقش اجرای افکار و مفاهیم سوسیالیستی را هم همانطور که هم مارشالکو در «فاتحین جهانی» و هم هیتلر در «نبرد من» گفته، مطبوعات به دست گرفتند که عامل ناسیونالیسم یهودی بودند. هر دو مولفی که اشاره کردیم، مطبوعات را عاملی در دست لژهای فراماسونری یا آشوبگرهای مارکسیست دانستهاند. به تعبیر مارشالکو، محرومکردن جوامع مسیحی از رهبران خویش، یکی از کارهایی بود که باید برای تأسیس حکومت جهانی یهود انجام میشد.
* تسلط بر جهان در سهمرحله و هویت سری پادشاه ناشناس یهود
تسخیر دنیا در سهمرحله تزی است که به پروتکلهای پیران خردمند صهیون (Protcols of the Learned Elders of Zion) برمیگردد و در فصل سوم کتاب «فاتحین جهانی» بهطور مفصل به آن پرداخته شده است. این پروتکلها سال ۱۹۰۶ برای اولینبار در قالب کتاب، در معرض دید همگان قرار گرفتند. مارشالکو با اشاره به این پروتکلها میگوید هیچ شکی نیست که بین جامعه یهودی، حتی در روزگار قبل از میلاد مسیح، تشکیلاتی به نام کهل (کاهال) و یا کهیلا وجود داشته که بهعنوان بازوی اجرایی سیاسی حکومت دینی یهود عمل میکرده است. بنابراین میتوان چنین فرض کرد که ملت یهود در دوران سرگردانی و تبعید خود هم این تشکیلات را حفظ کرده بود.
در آن مقطعی که ویلسون رئیسجمهور آمریکا در سال ۱۹۲۰ هنگامی که از کنفرانس ناموفق صلح ورسای بازمیگشت گفت در اروپا، یکنیروی مخفی در کار بود که نتوانستیم آن را ریشهیابی کنیم نویسنده کتاب «فاتحین جهانی» میگوید اسناد معتبر تاریخی میگوید اینکهال عالی یهودی، با نامهای مختلف در طول تاریخ قوم یهود وجود داشته و میتوان رد پایش را بهطور کاملاً مشهود در اتفاقات مهم قرون اخیر مثل جنگ جهانی اول مشاهده کرد؛ در آن مقطعی که ویلسون رئیسجمهور آمریکا در سال ۱۹۲۰ هنگامی که از کنفرانس ناموفق صلح ورسای بازمیگشت گفت در اروپا، یکنیروی مخفی در کار بود که نتوانستیم آن را ریشهیابی کنیم. والتر راتنائوی یهودی هم ۲۴ دسامبر ۱۹۲۱ در مطبوعات آزاد وین مطلبی را شبیه به چیزی که دیسرائیلی در کتاب «کانینگزبی» (۱۸۸۴) گفته، به زبان آورد؛ اینکه ۳۰۰ نفر از مردانی که همه همدیگر را میشناسند بر سرنوشت قاره اروپا حکومت میکنند و جانشین خود را هم از میان همراهان انتخاب میکنند.
مارشالکو زمانی که کتاب خود را نوشت، به این مساله اشاره کرد که فعالیتهای کهیلا در نیویورک کاملاً شناخته شده است، چون یهودیان غالباً مهمانیهای کهیلا را در این شهر برگزار میکنند. سازمان اینکهال یا کهیلا هم یکپادشاه ناشناس «اکادهام» (AKADHAM) دارد که همه اعضا مقابلش پاسخگو هستند. هویت این پادشاه ناشناس و بدون تاج و تخت قوم یهود کاملاً سری نگه داشته میشود.
«آنها میخواهند از طریق اشاعه سرمایهداری و کاپیتالیسم و قدرت مطبوعات بر جهان مسلط شوند. گاهی هم استنباط میکنند که مقصود آنان، بهکارگیری روشنهای بلشویکی است. هنگامی که پروتکلهای صهیون در اختیار یهودیان اودسا بود، هنوز تعالیم لنین ناشناخته بود. با این حال، ایدئولوژی کامل لنین بههمراه تاکتیکهای نبردی که توسط اقلیت حاکم به خدمت گرفته میشود، در متن این پروتکلها مییابیم.» (صفحه ۷۶) مارشالکو میگوید پس از مطالعه دقیق و نقادانه پروتکلهای صهیون متوجه میشویم اختلاف و تفاوت بلشویسم و کاپیتالیسم امری خیالی و توهمی است و «هر دو اشکال یا صورتهای مختلف حکومت توتالیتر و خودکامه واحدی بودند و ایدئولوژی هر دو نیز مشتمل بر اجزا و عناصری است که در ماتریالیسم، حکومت اقلیت، استفاده مسرفانه از دسته چک حساب بانکی، تروریسم و اسلحه یافت میشوند.» (صفحه ۷۷)
لوئیس مارشالکو میگوید مرحله اول برنامه تلسط بر جهان که بیاثر کردن مسیحیت و ساخت ایدئولوژی مارکسیسم و بلشویسم بوده طی شده و زمانی که او کتاب را پس از جنگ جهانی دوم مینوشته، یهودیان در مرحله دوم یعنی طرح تخریب یهودی بودهاند. او میگوید ششم میلیون نفری که در قحطی اوکراین جان دادند، مجاریها، رومانیاییها و ایتالیاییها که در اثر گرسنگی به منزله اسرای جنگی قربانی شدند _ امری که به خاطر قطع سهمیه غذایی آنان صورت گرفت _ ثابت میکند هر کجا «اسرائیل پادشاه است» این قسمت برنامه به خوبی اجرا میشود. پروتکلهای صهیون در بخشی از متناش (پروتکل سه)، به انقلاب فرانسه اشاره دارد و میگوید یهودیان به این انقلاب لقب کبیر دادند و «این ما بودیم که با دستان خود آن را به وجود آوردیم.» (صفحه ۸۱)
* حمایت بانکداران میلیونر از طبقه کارگر و بلشویکها
کتاب «فاتحین جهانی» فصل چهارمی دارد که «بانکداران میلیونر از بلشویکها حمایت میکنند» عنوان دارد و مارشالکو در آن، این تذکر را داده که وقتی انقلاب بلشویکی در روسیه فوران کرد، یهودیت آمریکا در مرحله اول طرح عظیم کذاییاش بود. پس از انقلاب روسیه، رهبران ۲۱۷ سازمان و تشکیلات صهیونیستی آمریکا مصمم شدند از هرگونه کمک مالی ممکن به بلشویسم دریغ نکنند. برای ملل مسیحی، بلشویسم نماینده یک ایدئولوژی بود؛ اما نزد یهودیان عالم، یک مساله قومی _یهودی، با اهمیتی بالا بود.
نکتهای که از دید مارشالکو، جهان مسیحیت از آن غافل بوده، از این قرار است که شکافهای عمیق مصنوعی که برای انشقاق و انفکاک ملتها (پس از جنگ جهانی اول) به وجود آمد، توأم با بیعدالتیهایی از ناحیه معاهدههای صلح تشویق و ترویج میشد و تنها در خدمت توسعه و تکمیل امیال یهودی برای رسیدن به سلطه بر جهان بود. یعنی برای ناسیونالیسم قومی یهود، دوره کنفرانسهای صلح پس از جنگ جهانی اول، به معنی پیروزی دیگری بر رویاهای تسلط جهانی قوم یهود بود.
مارشالکو توجه مخاطبش را به این نکته جلب میکند که با آمدن لنین و بالا گرفتن کار بلشویسم، لازلو لاکاتوس – کلنر یکی از اعضای طبقه متوسط جمعیت یهود مجارستان، شعری سروده و گفته بود: «مسیح جدید فرا رسیده است! لنین! لنین!» همانطور که میدانیم در جریان انقلاب بلشویکی روسیه، تزار و اعضای خانوادهاش در اکاترینبرگ قتلعام شدند. مارشالکو میگوید قاتلان تزار همگی یهودی بودند؛ همینطور همه کسانی که برای ۵۰ سال متمادی نقشه فروپاشی و انقیاد روسیه را میکشیدند. همچنین نیمی از اعضای اولینحزب سوسیال دموکرات روسیه (که بعدها بلشویسم از دلش درآمد) یهودی بودند. مارشالکو میگوید داستایوفسکی که رسالهاش درباره یهودیان هنوز هم در بنگاههای انتشاراتی آزاد غرب بهدقت مخفی نگه داشته میشود، در سال ۱۸۸۷ میلادی بهوضوح تازیانه ملت یهود را بالای سر روسیه دید و در اینباره هشدار داد. اما به هرحال «بلشویسم برنده شد و در لحظه پیروزی آن، روشنفکران یهودی، انقلابیون جوان و نیز یهودیان فقرزدهای که در مراتب پایین نردبان کاپیتالیستی بودند، روی خود را بهسمت روسیه چرخاندند. اینان، اعم از بلشویک و جز آن، بهعنوان یکیهودی، بهخوبی میدانستند کسانی که جانشین رژیم تزاری تقریباً جمگی یهودی هستند.» (صفحه ۸۹) مارشالکو توجه مخاطبش را به این نکته جلب میکند که با آمدن لنین و بالا گرفتن کار بلشویسم، لازلو لاکاتوس – کلنر یکی از اعضای طبقه متوسط جمعیت یهود مجارستان، شعری سروده و گفته بود: «مسیح جدید فرا رسیده است! لنین! لنین!»
بانکداران معروف آمریکایی، مؤسسه بانکی کوهن لوئب و اعتباردهندگان عمده آمریکایی از همان ابتدای انقلاب بلشویکی روسیه، با وامهای عظیم و کمکهای بلاعوض مختلف به حمایت از بلشویکها پرداختند. سال ۱۹۱۸ نام کسانی که بودجه انقلاب بلشویکی سال ۱۹۱۶ روسیه را تأمین کرده بودند، در گزارشی که نیروی مخفی متحد (اداره دوم ارتش) آمریکا منتشر کرد، ذکر شد اما در اثر فشار جامعه یهودیان آمریکا، وزارت خارجه این کشور ناچار شد گزارش یادشده را منهدم کند که بهقول مارشالکو، دیگر دیر شده بود. کارل مارکس نوه خاخام تریه هم نیک میدانست که کاپیتالیسم یهودی و مارکسیسم یهودی تنها دو شکل یا گونه مختلف از همان یهودیگری واحد هستند.
تمام رهبران و حکام ولایات و سرحدات روسیه از اعقاب ابراهیم یعنی یهودی بودند و لنین هم یک یهودی بود؛ پدرش یکی از اعضای نجبای پایینمرتبه روسیه و مادرش دختر یک پزشک یهودی آلمانی بهنام بِرگ بود. ویکتور مارسدن روزنامهنگار انگلیسی که در خلال جنگ جهانی اول در روسیه کار میکرد درباره لنین گفته که او یک یهودی کالمیک است که با همسری یهودی هم ازدواج کرد و فرزندانش به زبان یدیش صحبت میکنند مارشالکو میگوید طبق گزارش سرویسهای ضدجاسوسی و خبری آمریکا، بانکداران بزرگ آمریکایی که برای حمایت از انقلاب بلشویکی، پول و سرمایه در اختیار لنین و رفقایش قرار دادند، همگی یهودی بودند. وقتی بلشویسم، کنترل روسیه را به دست گرفت، قدرت سیاسی مطلقه روسها به دست یهودیان افتاده بود. به این ترتیب تمام رهبران و حکام ولایات و سرحدات روسیه از اعقاب ابراهیم یعنی یهودی بودند و لنین هم یک یهودی بود؛ پدرش یکی از اعضای نجبای پایینمرتبه روسیه و مادرش دختر یک پزشک یهودی آلمانی بهنام بِرگ بود. ویکتور مارسدن روزنامهنگار انگلیسی که در خلال جنگ جهانی اول در روسیه کار میکرد درباره لنین گفته که او یک یهودی کالمیک است که با همسری یهودی هم ازدواج کرد و فرزندانش به زبان یدیش صحبت میکنند.
پس از بلشویسم و جنگ جهانی اول، جنگ جهانی دوم هم با نقش چشمگیر مؤسسه بانکی لازار در پاریس راه افتاد. مارشالکو میگوید توطئه مشترک بلشویکها و بانکداران یهودی اروپایی و آمریکایی، تنها در چارچوب تفکر ناسیونالیسم یهودی قابل توضیح و تبیین است.
طغیان بلشویکی شیلی در سال ۱۹۳۱، قیام بلشویکی اروگوئه سال ۱۹۳۲، انقلاب کوتاه برزیل ۱۹۳۵، حرکت بلشویکی آمریکا، بلژیک، مکزیک، سوئد، نروژ، دانمارک، سوئیس، اتریش، رومانی، چکسلواکی، بلغارستان، یونان، خاور دور شامل حزب کمونیست چین، بورودین و کروزنبرگ ازجمله نمونههایی هستند که در کتاب «فاتحین جهانی» بهعنوان شعبههای رشد و گسترش بلشویسم به آنها اشاره شده است. بهعنوان مثال مارشالکو بهایننکته اشاره میکند که حامی حزب کمونیست سوئد، یکی از بزرگترین کاپیتالیستهای این کشور بهنام ایوار کروگر معروف به سلطان کبریت بود.
اما اشاره ویژه مارشالکو در این زمینه، به اسپانیاست که حضور تشکیلات یهودی بهوضوح در جنگ داخلی این کشور قابل مشاهده بوده است. او میگوید نازیسم متعلق به کتاب عهد عتیق، اسپانیای کاتولیکِ فردیناند را وادار کرد بهای اخراج یهودیان را از این کشور بپردازد و «دو دهه پس از آن کنگره یهودیان آمریکا این بیشرمی را داشت که رسماً اعلام کند "تا به امروز جامعه یهود، اسپانیا را برای اخراج یهودیان نبخشیده است."» (صفحه ۱۰۵) مارشالکو میگوید علیرغم تلاش یهودیان، مردم اسپانیا این افراد متعصب و فناتیک را شکست دادند و «غیرتمندانه ثابت کردند که چیزی که میرفت تا صحنه انقلاب روسیه را تکرار کند، قابل جلوگیری و مهار است، بطوری که اگر روسها هم در زمان نیاز، از طرف قدرتهای اروپایی تنها نمیماندند به همین مقابله و کنترل قادر بودند.» (صفحه ۱۰۶) کتاب هنری فورد با عنوان «یهود بینالملل» هم در همانروزها چاپ شد که اخبار تکاندهندهای را در مورد پیشرفت تعجبآور یهودیسازی جامعه آمریکا به دست میداد. هرچند که بایکوت یهودیان، هنری فورد را مجبور کرد بهخاطر این کتاب عذرخواهی کند اما او هرگز واقعیات مندرج در کتابش را انکار نکرد.
راهبی ناشناس در کتاب «از گتو تا تخت سلطنت» پیشگویی کرده بود که یهودیان مغربزمین، بهزودی ارتشی را از ۲۰ میلیوننفر در شرق تجهیز میکنند تا به تخریب مسیحیت و فرهنگ انسانی بپردازد و سلطنت جهانی یهود را جایگزین کند جالب است که بهجز ولتر، داستایوفسکی و هنری فورد، بنجامین فرانکلین هم خطر گسترش یهود را گوشزد کرده بوده است. فرانکلین بهعنوان یکی از رؤسای جمهور آمریکا گفته بود بنجامین فرانکلین گفت: یک خطر عظیم وجود دارد و آن یهودیان هستند. که اگر جلوی رشد و توسعه جامعهشان در آمریکا گرفته نشود و اگر بنا به قانون، از ورود به آمریکا منع نشوند، ۲۰۰ سال نخواهد شد که فرزندان آمریکایی باید در مزارع کار کنند تا خوراک خود را تأمین کنند.
یهودیان پیش از مرحله دوم تسلط بر جهان، اروپای مسیحی را تقسیم کردند و بلشویسم را در جهان اشاعه دادند تا یاریگر کاپیتالیسم باشد. بهقول مارشالکو همانطور که لنین میگفت جنگ جهانی اول، روسیه و سپس جنگ جهانی دوم، اروپا را به یهودیان ارزانی داشت. او میگوید راهبی ناشناس بهنام سیلیزی- وارادی گیولا در کتابی با عنوان «از گتو تا تخت سلطنت» پیشگویی کرده بود که یهودیان مغربزمین، بهزودی ارتشی را از ۲۰ میلیوننفر در شرق تجهیز میکنند تا به تخریب مسیحیت و فرهنگ انسانی بپردازد و سلطنت جهانی یهود را جایگزین کند.
ادامه دارد...
نظر شما