خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه _ صادق وفایی: پس از بررسی دادگاه نورمبرگ و حذف و تصفیه گسترده دشمنان حکومت جهانی یهود، موضوع هفتمینبخش از پرونده بررسی کتاب «فاتحین جهانی» نوشته لوئیس مارشالکو، پدیده ترور روحی و معنوی در جهان و همچنین جنگ بیولوژیکی و طبقاتی یهود با دیگر اقوام است.
لوئیس مارشالکو معتقد است، اصلیترین متهم دادگاه نورمبرگ نه سران نازی و حاکمان دیگر کشورها، که عیسیمسیح (ع) پیامبر مسیحیان جهان بوده است. او همچنین با استفاده از شخصیت نمادین شایلاک یهودی در نمایشنامه «تاجر ونیزی» ویلیام شکسپیر به باجخواهی تمامنشدنی قوم یهود از مردم آلمان پرداخته و کنایههای جالبی در این زمینه دارد. پیمان منع کشتار جمعی، سازمان ملل و صلیب سرخ از دیگر ابزارهای یهودیان برای استیلا بر جهان هستند که لوئیس مارشالکو در کتاب خود از آنها نام برده و کاربردشان را تشریح میکند.
نمونههای بارز ترور روحی مردم جهان با استفاده از ادبیات و سینما، کشتار تکاندهنده جنگل کاتین و مردم مسخشده شرق و غرب عالم در مقابل این جنایتها دیگر موضوعات مهمی هستند که در این قسمت از پرونده بررسی کتاب «فاتحین جهانی» در قلم لوئیس مارشالکو جستجویشان میکنیم.
توضیح تکمیلی آنکه تصویری که برای عکس این گزارش انتخاب شده، دستهای بسته یکی از افسران یا نخبگان لهستانی است که در حمام خون جنگل کاتین، توسط ارتش شوروی دستبسته، از پشت سر مورد هدف قرار گرفته و در گورهای دستهجمعی سقوط کرد.
قسمتهای اول تا ششم پرونده مورد اشاره را میتوان در پیوندهای زیر مطالعه کرد:
* «نازیهای واقعی آلمانی بودند یا یهودی؟ / چه کسانی اولین اردوگاههای مرگ و کورهها را بهپا کردند»
* «یهود با انقلاب مسیح چه کرد / قصه پادشاه مخفی و بدون تاجوتخت یهود»
* «یهود تنها جنایتکار جنگی و روزولت شرورترین چهره قرن بیستم است / آغازکننده واقعی جنگ که بود؟»
* «طرح یهود برای عقیمکردن و حذف ۴۰ میلیون آلمانی چه بود؟ / ۹۰ میلیون ژرمن برای جهان زیاد است»
* «سرمستی هرساله قوم یهود بهمناسبت هولوکاست ایرانیان / دادگاه نورمبرگ نسخه مدرن عید پوریم بود»
* «ششمیلیون شهیدیهودی واقعاً کجا رفتند و «آسیاب مرگ» کجا فیلمبرداری شد؟»
در ادامه مشروح هفتمینقسمت از پرونده بررسی کتاب «فاتحین جهانی» را میخوانیم؛
* مسیح در جایگاه متهم اصلی دادگاه یهودی نورمبرگ
لوئیس مارشالکو در فرازهایی از کتاب خود، از ترور روحی در جهان توسط یهود صحبت میکند و میگوید کافی نبود فقط جسم افراد در دادگاه نورمبرگ کشته شود بلکه روح نیز باید نابود میشد. یعنی نه فقط جسم نازیسم آلمانی که روح مسیحیت نیز. ادعای نویسنده «فاتحین جهانی» این است که در نورمبرگِ روحی یا معنوی، متهم واقعی هرمان گورینگ، روزنبرگ یا دیگر رهبران آلمان نبودند، بلکه متهم دادگاه یهودیان، شخص عیسی مسیح «پیامبر ما مسیحیان» (صفحه ۲۷۸) بود.
مارشالکو از افرادی چون کنوت هامسون، سوِن هدین، اروین گوئیدو کولبنهایر، سائر بروخ، ویلهلم فورتوانگلر، ریچارد اشتروس، لوئیس اولریچ، امیل جانیگز، هربرت فون کارایان، کلمانت کراوس، ژولیوس پاتزاک، والتر گیسکینگ، واسا پریهدوا، پل لینک، ورنر کراوس، از پزشکان، نویسندگان، هنرمندان و موسیقیدانان، فردل وایسِ از کمدینها و گرهاردت هاپتمن را از نوابغ فکری بهعنوان قربانیان این ترور روحی و معنوی یهودیان نام میبرد و میگوید حتی بعضی از مُردهها نیز در فهرست ترورهای روحی معنوی یهود قرار گرفتند؛ افرادی چون هاینریش جورج در یک اردوی اجباری روسها از دنیا رفته یا پاول لینک آهنگساز برجستهای که پیش از آنکه آزادی امروزی در هالیوود راه بیفتد، از دنیا رفت.
همراهِ آیسلر، تعداد زیادی مأموران مطبوعاتی و هنری در یونیفورمهای ارتش آمریکا وارد اروپا شدند. این مهاجران که در روزنامه یهودی نیویورک «آفبائو» سابقه کار داشتند، همراه با قلمبهدستهایی که برای ترور شخصیت افراد مشخصشده مطلب مینوشتند، در آلمان غربی ساکن شدند عاملان ترور گسترده روحی یهود در دنیا، یونیفورم سربازان آمریکا را به تن داشتند، اما مارشالکو میگوید نمایشگر آمریکای نوع جفرسونها نبودند بلکه صرفاً روحیه عدم تسامح و انتقامجویی و ناسیونالیسم افراطی یهود را به نمایش میگذاشتند. طی اجرای این جریان گسترده ترور روحی، فهرستهای سیاه، برقراری سانسور، منع تخصصها، بازداشتن مردم از گفتن حقیقت و تهدید به ترورها از آمریکا به قاره اروپا جاری شد. مارشالکو میگوید این جریان با حمایت پرچم آمریکا انجام گرفت و گرهارد آیسلر رهبر باند قلع و قمع بود. «وی یک چهره تیپیک ناسیونالیسم افراطی قوم یهود بود، یک کمونیست واقعی؛ کسی که خانم الینور روزولت وی را پنهانی به آمریکا وارد کرده بود و از آنجا نیز بعدها بهطور غیرقانونی به بخش شرقی آلمان برده شد.» (صفحه ۲۸۲) همراهِ آیسلر، تعداد زیادی مأموران مطبوعاتی و هنری در یونیفورمهای ارتش آمریکا وارد اروپا شدند. این مهاجران که در روزنامه یهودی نیویورک «آفبائو» سابقه کار داشتند، همراه با قلمبهدستهایی که برای ترور شخصیت افراد مشخصشده مطلب مینوشتند، در آلمان غربی ساکن شدند. در هماندوره، جیمز آرونسون یکی دیگر از این کمونیستهای یهودی، برای ژورنالیستهای آلمان نسخه میپیچید که برای ساختن دموکراسی آلمان چه کنند. چنیننیروهایی، همچنین وظیفه داشتند مردم آلمان را بازآموزی و به بیان ساده آنها را کمونیست کنند.
* شایلاک رباخوار و بهرهبرداری از شکستخوردگان جنگ جهانی دوم
قصه حکومت جهانی یهودیان در مقطع پایانی جنگ جهانی دوم، شباهت بسیار زیادی به رفتار استعمارگرانه انگلیس در قبال نفت ایران دارد که مرتب طلب خسارت و غرامت میکرد. سرمایههای یهودی، هرچند پیش از شروع جنگ، عملاً بازپرداخت و بهصورت نقدی توسط رژیم هیتلر خریداری شده بود، باید پس از پایان جنگ مجدداً توسط آلمانها پرداخت میشد. اما حتی یکنفر از جمع آن ۱۲ میلیون آلمانی که کنوانسیون پوتسدام به زور اخراج و تبعید کرد، غرامتی دریافت نکردند. همینطور هیچیک از مردم کشورهایی که بلشویکهای روسی مورد تجاوز، حمله و غارتگری قرار داده بودند.
یکی از کنایههای مارشالکو در کتاب «فاتحین جهانی» در همینبحث غرامتخواهی نابهجای یهود، ارجاع به نمایشنامه «تاجر ونیزیِ» شکسپیر و شخصیت اصلی آن یعنی شایلاک رباخوار است. مارشالکو مینویسد: «اما قوم یهود غرامت وسیعی دریافت میکرد که نهتنها بهصورت چندین برابر اصل ضرر و زیانی بود که متحمل شده بود، بلکه در شکل غارت منظم سرمایههای ملل مغلوب ادامه داشت. افسانه ساختگی شش میلیون قربانی یهودی به شایلاک نیز حق و حقوق یک زندگی خوب و مرفه را میداد.» (صفحه ۲۸۵)
شخصیت شایلاک رباخوارِ نمایشنامه «تاجر ونیزی»؛ راست (با بازی داستین هافمن) و چپ (با بازی آلپاچینو)
یهودیانی که بهظاهر از اردوگاههای نازیها آزاد شدند، خانهها و آپارتمانهای مردم آلمان را اشغال کردند و خود آلمانیها آواره شدند. جالب است که یهودیها براساس لایحه غرامت، چندبرابر قیمت آپارتمانهای اولیه خود را هم از مردم فقرزده آلمان مطالبه میکردند. همچنین بخش عمدهای از هزینه جنگ اسرائیل با اعراب هم از محل فروش موجودی انبارهای صلیب سرخ و سازمان ملل در بازار سیاه تأمین شد نکته جالب دیگر درباره برهه تاریخی پس از جنگ جهانی دوم، شباهت وضعیت مردم آلمان با مردم فلسطین است. یهودیانی که بهظاهر از اردوگاههای نازیها آزاد شدند، خانهها و آپارتمانهای مردم آلمان را اشغال کردند و خود آلمانیها آواره شدند. جالب است که یهودیها براساس لایحه غرامت، چندبرابر قیمت آپارتمانهای اولیه خود را هم از مردم فقرزده آلمان مطالبه میکردند. همچنین بخش عمدهای از هزینه جنگ اسرائیل با اعراب هم از محل فروش موجودی انبارهای صلیب سرخ و سازمان ملل در بازار سیاه تأمین شد. در ادامه و در کنار همه دزدیها و غرامتطلبیهای یهود، دولت اسرائیل، دولت آلمان را مجبور کرد بهعنوان غرامت جنگی، سهونیم میلیارد مارک به دولت اسرائیل بپردازد؛ در حالیکه اصلاً چنین دولتی در طول جنگ وجود خارجی نداشت! کنایه دیگر مارشالکو درباره رباخواری و غرامتخواهی یهودیها به این ترتیب است: «احتمالا خود آلمانها هم نمیدانند تاکنون چندبار این غرامات را حساب کرده و پرداختهاند.» (صفحه ۲۸۶)
جاکوب دیل عضو دموکرات – مسیحی پارلمان آلمان، کسی بود که نقاب از چهره باجخواهانه قوم یهود برداشت و هیچ تأخیر و تعلّلی هم برای چسباندن برچسب ضدیهودی به او روا دانسته نشد.
اما مارشالکو میگوید مطالبه غرامت جنگی، تنها راه اخاذی یهودیان نبوده و نیست، بلکه برای این کار و اصطلاحاً طلب باج سبیل، راههای فراوان دیگری دارد که روزنامه آلمانیزبان دِروِگ در آرژانتین در ششمین شماره سال ۱۹۴۵ خود اطلاعات تکانهندهای از آن، یعنی «دزدیهای وحشتناک» ی که به زیان آلمانیها انجام میشد، منتشر کرد. این دزدیها مربوط به صنعت، کارخانهجات، نظام پولی، چاپ اسکناس و موارد دیگر میشود که نمیخواهیم آمار و ارقام نجومیشان را مرور کنیم. اما مارشالکو بالاترین لطمه و زیانی که یهودیها به آلمان وارد کردند، مربوط به دزدیدن اختراعات و ابداعات صنعتی این کشور میداند. «تقریبا همه ابداعات صنعتی منحصراً در چنگ یهودیان قرار گرفت و کارخانجات یهودی- آمریکایی از طریق سوءاستفاده از اختراعات صنعتی آلمان – که حمل زمینی نقشههای آنها ۲۰۰۰ واگن قطار لازم داشت – ۷۸ ونیم میلیارد مارک سود بردند.» (صفحه ۲۸۹)
از دیگر مستندات غمانگیز جنگ جهانی دوم و استیلای یهود بر اروپا و جهان، این است که در طول جنگ و پس از اشغال آلمان، ۳۰۵ هزار کودک دورگه بر اثر تجاوزهای نیروهای متجاوز و پیروز به وجود آمد که هزینه نگهداریشان را هم که ۱۳۵ میلیارد مارک بود، مالیاتدهندگان آلمانی به عهده گرفتند! مارشالکو میگوید با همدستی و همراهی سازمان ملل و صلیب سرخ جهانی با قوم یهود «این باجخواهی و غارت ملتها در پوشش شبهحقوقی ادامه خواهد داشت مادامی که حکومت مزاحم اسرائیل پول لازم داشته باشد و تا هر زمان که ملتهای غیریهودی عالم از بازگشت به حقوق و قوانین بینالمللی و برقراری مجدد آنها همانطور که تا سال ۱۹۴۵ و پیش از آن وجود داشت – خودداری کنند.» (صفحه ۲۹۰) نویسنده کتاب فاتحین جهانی، چندسال پس از پایان جنگ جهانی دوم گفت مردم جهان، با کشور کوچکی روبرو هستند که به خودش حق میدهد در مورد جنایات جنگی که پیش از وجودآمدنش اتفاق افتادهاند، دادخواهی و قضاوت کند. در کتاب هنری فورد هم به نام «یهودی بینالملل» میتوان اطلاعات زیادی راجع به دادگاههای خاص یهودی نیویورک به دست آورد. مارشالکو اشارات و توضیحات زیادی درباره یهودیشدن آمریکا در کتابش دارد که به آنها خواهیم پرداخت اما در حال حاضر و در این فراز، به این جمله کوتاه از مارشالکو در فصل دوازدهم کتاب «فاتحین جهانی» با عنوان «تعقیب و آزار اقتصادی و روحی» بسنده میکنیم که دولت ایالات متحده آمریکا، در پذیرش درخواست شهروندی متقاضیان، صرفاً بر عقاید و تمایلات قوم یهود متکی است.
* رعایت منزلت فراملیتی یهود در پیمان منع کشتار جمعی
پس از جنگ جهانی دوم، یکقانون بینالمللی بهنام «پیمان منع کشتار جمعی» با کمک سازمان ملل متحد، به وجود آمد که به تعبیر مارشالکو، تصمیمات دادگاه نورمبرگ را ابدی میکرد چون در آن، منزلت فراملیتی قوم یهود لحاظ شده بود. علت این ادعای مارشالکو این است که پس از تولد قانون مذکور، اگر کسی به مخالفت با رهبران تروریسم یهودی_کمونیست اعتراض میکرد، یا در مورد دولت جهانی یهود اعتقاد مثبتی نداشت و یا در مورد فعالیتهای عمومی مندس فرانس، فرانکفورتر یا مورگنتهو نظر و عقیده موافقی ابراز نمیکرد، بلافاصله بنا بر پیمان منع کشتار جمعی، به دلیل تجاوز روحی و یا توهین به گروههای قومی و نژادی یادشده، محکوم میشد. چنینمخالفتهایی، جنایت نژادی خوانده شده و حکمشان پنجسال زندان بود. در تصویب این قانون، وضعیت چینیها، اعراب و دیگر ملل اصلاً اهمیت نداشت و فقط حفظ و حمایت قوم یهود مد نظر بود. همچنین بنا بر مفاد پیمان منع کشتار جمعی، فقط آنچه را هیئت سانسور یهودیان مناسب میدانست و میداند، «میتوان به فرزندان مسیحیان و غیریهودیها آموخت!» (صفحه ۲۹۵)
اینافرادِ بهقول مارشالکو «روشنبینِ آمریکایی»، توجه مردم را به این نکته جلب میکردند که این پیمان، هم ظالمانه و هم خائنانه است و هم شامل نوعی جنگ دائمی با مردم آمریکا. در همینزمینه مروین کی. هارت اعلام کرد با وجود پیمان منع کشتار جمعی، صهیونیستهای فلسطین تمام مردان و زنان دهکده عربی دیریاسین را به کلی قتلعام کردند؛ بدون اینکه کسی معترضشان شود با وجود همه محکمکاریها، انتقادات سخت و محکمی به پیمان منع کشتار جمعی ازجمله توسط برخی چهرههای آمریکایی شد. اینافرادِ بهقول مارشالکو «روشنبینِ آمریکایی»، توجه مردم را به این نکته جلب میکردند که این پیمان، هم ظالمانه و هم خائنانه است و هم شامل نوعی جنگ دائمی با مردم آمریکا. در همینزمینه مروین کی. هارت اعلام کرد با وجود پیمان منع کشتار جمعی، صهیونیستهای فلسطین تمام مردان و زنان دهکده عربی دیریاسین را به کلی قتلعام کردند؛ بدون اینکه کسی معترضشان شود. آگنس واتر هم این معاهده را جنگ دائمی بر ضد آزادی روحی و امتیاز ویژه برای قوم یهود دانست که در پناهش میشود عربها، فرانسویها، آلمانیها، رومانیاییها و دیگران را با مصونیت کامل به قتل رساند.
مارشالکو معتقد است معاهده منع کشتار جمعی در واقع «قانون قتل نژادی» و کار گروه مورگنتهو بود؛ همچنین وسیلهای بود که با تصویب سازمان ملل، برای اعمال ترور جهانی به خدمت گرفته شد.
* نمونههای ترور روحی یهود در ادبیات و سینما
چندسطر پیشتر به جریان ترور روحی معنوی یهودیان اشاره کردیم. مارشالکو میگوید این جریان حتی در کشورهای مسیحی، فهرست سیاه مظنونان جامعه یهود، دور و دراز است. در روزگاری که او این کتاب را مینوشت،
هیچ اثر و کتابی که مؤلف آن از دید ناسیونالیسم یهودی خوشنام نبود، عملاً حق چاپ نداشت. همچنین هرکس که در یکفیلم یا تئاتر که خوشایند یهود نبود، نقشی به عهده داشت، تا آخر عمر نمیتوانست در فیلم یا تئاتر دیگر ایفای نقش کند؛ حتی اگر که هنرپیشه توانا و مطرحی بود. ویت هارلن کارگردان فیلم «سوس یهود» (jew suss) از طرف همه دادگاهها تبرئه شد. با این حال تشکیلات و سازمانهای یهودی از نمایش فیلمهای اجتماعی او که میتوانند به آنها لطمه بزنند، جلوگیری کردند. نمونه دیگر، از این قرار بود که بسیاری از سازمانهای یهودی به نمایش فیلم انگلیسی «اولیور تویست» (بهدلیل وجود شخصیت منفی یهودی در آن) اعتراض کردند. اما در همینحال یهودیان، بعضی از سازمانهای مذهبی مسیحی آمریکا را بهخاطر اینکه میخواستند از نمایش فیلم توهینآمیز و کفرآلود اینگرید برگمن و روسیلینی در مورد حضرت مسیح جلوگیری کنند، به ضدیهودیگری متهم میکردند. سازمانهای یهودی به چاپ مقالات سیاسی داستایوفسکی در آمریکا اعتراض کردند زیرا بین آنها، چند شاهکار ادبی و سیاسی راجع به مساله یهود به چشم میخورد. گیه سکینگ نیز به خاطر اینکه در دوره هیتلر در آمریکا کنسرتی اجرا کرده بود، از مهد آزادی اخراج شد. ارنست دونانی هم سالها نمیتوانست در سالن کارنگی ظاهر شود زیرا سربازان یهودی جنگ مدعی بودند او فاشیست است. هایزیش گولدا، پیانیست مشهور جهان نیز برای اینکه در سن ده سالگی عضو جوانان هیتلر بوده است، به جزیره الیس تبعید شد.
پوستر دو فیلم سینمایی شیوع ۱۹۹۵ و ۲۰۱۱
پس از جنگ جهانی دوم، نشریه آرژانتینی دروگ مقاله جالبی با عنوان «ظلم جهانی از ۱۹۵۵ به بعد» منتشر کرد که بهقلم فلیکس شوارتزنبون نوشته شده بود و در آن، سازمان ملل به عنوان بالاترین مرجع سازماندهنده این ترور معنوی جهانی معرفی شده بود. مجله هفتگی آمریکایی «عقل سلیم» هم وجود چنین نقشه تروری را با این جملات تائید میکرد: «نقشههای مربوط به تأسیس سلطه جهانی یهود به خوبی پیش میروند. احتمال میرود که در آینده دولت جهانی همان دستگاهی باشد که امروز به نام سازمان ملل متحد شناخته میشود. امروز دنیا به دو نیمکره و هر کدام یک قدرت مخالف و معارض، تقسیم شده است. یکی از آنها به دست یهودیان مسکو با مهر حضرت سلیمان (ستاره شش گوشه) اداره میشود، در حالی که آن دیگری تحت اداره پرچم سازمان ملل است.» (صفحه ۲۹۹ به ۳۰۰)
نشریه آرژانتینی دروگ مقاله جالبی با عنوان «ظلم جهانی از ۱۹۵۵ به بعد» منتشر کرد که بهقلم فلیکس شوارتزنبون نوشته شده بود و در آن، سازمان ملل به عنوان بالاترین مرجع سازماندهنده این ترور معنوی جهانی معرفی شده بود. مجله هفتگی آمریکایی «عقل سلیم» هم وجود چنین نقشه تروری را با این جملات تائید میکرد: «نقشههای مربوط به تأسیس سلطه جهانی یهود به خوبی پیش میروند. احتمال میرود که در آینده دولت جهانی همان دستگاهی باشد که امروز به نام سازمان ملل متحد شناخته میشود نظر مارشالکو در زمانی که کتاب را نوشته این بوده که تنها یک مرحله دیگر برای برپایی حکومت جهانی یهود باقی مانده و آن، به هم چسباندن و جوش خوردن دو غول بزرگ شرق و غرب است. وقتی هم این هدف حاصل شود، ستاره سرخ مسکو با ستارههای سفید پرچم آمریکا همه با ستاره ششپر داود جا به جا خواهند شد. این نویسنده در کتاب خود، جملاتی دارد که مخاطب را به یاد داستان و فیلمهای آخرالزمانیای چون «ارباب حلقهها» میاندازند که چنینحال و هوایی را القا میکنند: وقتی سیاهی دنیا را میگیرد. مارشالکو میگوید ترور جهانی واقعاً رژه خود را شروع کرده و سایه شوم ظلم جهانی همه دنیا را پوشانده است.
* جنگ طبقاتی و بیولوژیکی یهود با اقوام و ملل دیگر
لوئیس مارشالکو با اشاره به کتاب «طغیان تودهها» (La Rebelion de Ia Masas) نوشته اورتگا ی. گاست میگوید در پروتکلهای شیوخ صهیون در حوالی سالهای ۱۸۹۷ آمده بود که در یککشور فرمانده یا حاکم را با کاریکاتور یکحکومت جابهجا کنند. یعنی رئیسجمهور یککشور از بین تودهها بهمعنی مخلوقات پوشالی و بردگان یهود انتخاب شود. در مساله فتح جهانی، کاپیتالیسم یا سرمایهداری، با بالابردن سطح زندگی مردم، طول عمرشان را هم افزایش داد اما از طرفی فلاسفهای چون مارکس به مشکل تهدید ازدیاد جمعیت هم اشاره کردند. به بیان سادهتر مارکس و پس از او پروتکلهای یهود، امکان ذوبکردن جمعیتهای عظیم مردم برای ساختن یکتوده فاقد خصلت و بیهویت را تشخیص دادند. نمونه این رویکرد را میتوان در اپیدمیهای گوناگون بیماریهای مختلف که برای لوث و دستمالیشدنشان، تولیدات سینمایی مختلفی مثل «شیوع» (سالهای ۱۹۹۵ و ۲۰۱۱) هم دربارهشان ساخته شده، مشاهده کرد. برخی از صاحبنظران و کارشناسان معتقدند اپیدمی بیماری کرونا، بهروزترین مثال این رویکرد حکومت جهانی یهود است.
مارشالکو میگوید جامعه جهانی یهود در قرنی که از مانیفست مارکس میگذرد، حداکثر تلاش خود را کرد تا فرایند تدریجی فساد بیولوژیک نژادهای مختلف و افزایش ناهمگون و نامناسب جمعیت جهان را تسریع کند. در این رویکرد، مردم هیشه بهسمت طبقات پایین سوق داده میشوند و گردنهای افراد بالاتر از متوسط، قطع میشود. همینرویکرد بود که در روسیه، خود را اینگونه نشان داد: آریستوکراسی، طبقات متوسط، نخبگان روشنفکر، کشاورزان زمیندار و تمام کارگرانی که میشد بهصورت طبقه روشنفکر و فرهیخته کارگران رویشان حساب کرد، همگی به قتل رسیدند. زمینهای کشاورزان مستقل صاحب زمین را هم گرفته و خودشان را به سیبری تبعید کردند. نویسنده کتاب «فاتحین جهانی» درباره یهودیانِ حلقه مغزهای متفکر مورد اعتماد استالین هم میگوید این گروه میدانستند استبداد بیرحمِ پروتکلهای اکابر یهود فقط روی تودههای گلهمانند قابل اجراست. بههمیندلیل مارشالکو، بزرگترین تهدید بلشویسم را ایجاد ذهنیت گلهمانند بین تودهها عنوان میکند و مفهوم موردنظر بلشویکها از لفظ «تودهها» را خمیرمایه انسان بیشخصیت و یکدستی میخوانَد که روی خطوط تولید انبوهسازی اردوگاههای شوروی و در اظهارات ماشینهای تبلیغات آموزشی کمونیستها، در حال تولید انبوه بود. او میگوید این گله، موجودات انسانی کاملاً شبیه و همانند است و کمیسرهای یهودی مسلح به تجهیزات کمونیستی، چوپانی آنها را به عهده دارند. الیا ارنبورگ (نویسنده رمان «سقوط پاریس [۱] و [۲] و [۳]) و دیوید زاسلاوسکی دو تن از این کمونیستهای مورد اشاره مارشالکو بهعنوان این چوپانها هستند که با تحریف و جعل، مردم را فریب میدهند.
نقشههای مورگنتهو یا گومبرگ هر دو بهعنوان نقشه قلع و قمع نخبگان و فرزانگان ملل و اقوام مختلف، از نقشههای قوم یهود هستند که مارشالکو با اشاره بهآنها در فصل سیزدهم کتاب خود، با عنوان «جنگ طبقاتی بیولوژیکی با همه ملتها» نوشته: «موافقتنامه پوتسدام، ۱۲ تا ۱۶ میلیون نفر از مردم را بدون کشور کرد. کشاورزان مستقل و زمیندار اروپای شرقی و صنعتگران ماهر سرزمینهای جنوبی آلمان، به سطح تودههای بیچیز و پرولتاریایی تنزل کردند که با یک مایملک حدوداً ۵۰ کیلویی به اینطرف و آنطرف مرزها پرتاب میشدند. اساتید دانشکده نازی را به حرفه رفتگری وا داشتند که در نتیجه، رفتگران نیز بیکار شدند. اقوام ساکسون ترانسیلوانیایی را به سیبری بردند و ساکنان آلمانی بسیار متمکن و پرورشیافته جنوب مجارستان و شمال یوگسلاوی را به اردوگاههای مرگ مارشال تیتو فرستادند؛ جایی که به جیره غذایی آنها پودر شیشه اضافه میکردند. بدینترتیب ۱۶ میلیون نفر از اهالی اروپا را از کشورهایشان جدا کردند و بهصورت تودههایی بیریشه، فقیر، ندار و گرسنه درآوردند. آنان را به نام انسانیت مثل گله به سمت آلمان غربی راندند.» (صفحه ۳۰۹ به ۳۱۰) پیش از این کارها هم لاورنتی بریا، تمام روشنفکران و رهبران ملی لهستان را در کشتار جمعی جنگل کاتین از بین برده بود. بهعلاوه بیش از یکمیلیون لهستانی هم به اردوگاههای مرگ سیبری فرستاده شدند.
گور دستهجمعی افسران و نخبگان لهستانی که در جنگل کاتین توسط ارتش شوروی قتلعام شدند
پس از پایان جنگ جهانی دوم، جنگ طبقاتی بیولوژیک بر مبنای احکام کتاب تلمود، با سختی و بیرحمی ادامه پیدا کرد و جامعه جهانی یهود که بهتعبیر مارشالکو، کل نیروی انسانیاش به ۱۵ میلیون هم نمیرسید، بهخوبی میدانست هروقت موفق شود تمام اقشار و طبقات اجتماعی توانمند و متفکر را که میتوانستند به رهبری اقوام و ملتهای خود برسند از سر راه بردارد، این اقبال را دارد که تنها طبقه حاکم همه ملتها باشد مارشالکو همه این کشتارها را جزو برنامه منظم یهود برای تنزل و کاهش گروههای قومی و ملی میداند و میگوید نهتنها قتلعامهای جمعی مثل واقعه جنگل کاتین، جزو نقشههای یهودیان بود، بلکه از طریق رابرت کمپنر (دادستان عمومی آمریکایی دادگاه نورمبرگ) نیز تلاش شد حقیقت از مردم جهان مخفی نگه داشته شود.
پس از پایان جنگ جهانی دوم، جنگ طبقاتی بیولوژیک بر مبنای احکام کتاب تلمود، با سختی و بیرحمی ادامه پیدا کرد و جامعه جهانی یهود که بهتعبیر مارشالکو، کل نیروی انسانیاش به ۱۵ میلیون هم نمیرسید، بهخوبی میدانست هروقت موفق شود تمام اقشار و طبقات اجتماعی توانمند و متفکر را که میتوانستند به رهبری اقوام و ملتهای خود برسند از سر راه بردارد، این اقبال را دارد که تنها طبقه حاکم همه ملتها باشد. در این راه هم از تودههای غافل و جاهل، روشنفکران ترسو و شخصیتهای ضعیف و مطیع دعوت به همکاری میشود. این رویکرد یهودیان عالم، ناظر به آن دستور کتاب تلمود است که «بهترین افراد غیریهود را بکشید!» با توجه به این دستورالعمل است که مارشالکو در آن سالهای پس از جنگ جهانی دوم و جنگ سرد نوشت ممکن است ۱۵ میلیون یهودی عالم، بهزودی تبدیل به یکطبقه متوسط فراملیتی شوند و بر تمام کشورها و قارههای زمین حکمرانی کنند. او آینده جهان را در نتیجه جنگ بیولوژیک یهودیان و حتی پس از سقوط کمونیسم اینگونه پیشبینی کرد:
«یکی از روزنامهنگاران سوئدی که اخیراً راجع به سطح زندگی در شوروی گزارش میکرد، تصویر وحشتناکی از تودههای پرولتاریا به دست میداد که در مخروبههای کثیف زندگی میکردند. حزب کمونیست آنها را در چنان فقر و فلاکتی نگاه میدارد که تمام سعی و تلاش آنها در سرتاسر زندگی فقط برای زندهماندن است و هیچ وقتی برای آنان باقی نمیماند تا در مورد مسائل سیاسی جامعه بحث کنند یا اصلاً بتوانند بیندیشند. اگر این جنگ طبقاتی بیولوژیک در مورد رهبران معنوی قوم یهود اعمال شود، قطعاً و بیدرنگ، آن را ضدیهودیگری خواهند نامید. با این حال، قتل عام و کشتار بیرحمانه و انتظامیافته نخبگان مردم شوروی و یا سایر ملل پشت پرده آهنین، هرگز کاری ضدروسی، ضدمجاری و ضدچینی خوانده نمیشود؛ هرچند که تبعات حاصل از این جنگ طبقاتی بیولوژیک، حتی پس از سقوط بلشویسم نیز بهصورت یکی از ویژگیهای دائمی این جوامع باقی خواهد ماند.» (صفحه ۳۱۳)
لازلو اندره سیاستمداران راستگرای مجارستانی که در طول جنگ جهانی دوم هم طرفدار آلمان بود، یکی از چهرههای نخبه ملی مورد مثال مارشالکو است که در کتاب «فاتحین جهانی» بهعنوان قهرمان بزرگ و شهید ملی مجارستان معرفی شده است. مارشالکو میگوید لازلو در درون زندان پیشبینی کرد که اروپای پرولتاریاییشده روزی مقابل جریان یهودیان خواهد ایستاد که ناچار شود برای خاموشکردنش از وحشیانهترین روشها استفاده کند. لازلو پس از جنگ بهاتهام کشتار یهودیان به دار آویخته شد.
در مجمع مارشالکو میگوید پس از اعمال جنگ طبقاتی و بیولوژیکی یهودیان، روشنفکران جدید که از راه دورههای قالبریزیِ بهطور انبوه، تولید میشوند و چیزی بهجز نوکرها و بردگان قوم یهود نیستند.
* مردم یهودزده شرق و شهروند مسخشده غربی
اما در مقابل مردم یهودزده شرق عالم، مارشالکو شهروندان غربی را بالاتر و مصون از آسیبها نمیداند. او میگوید شهروند مغرور غربی فقط وضع کمی بهتر دارد. چون دانش، دید کلی و اندیشههای سیاسی مردم غرب هم به همینشکل از یک تولید انبوه جمعی تاثیر میگیرد که با انحصارات تفریحی و سرگرمکننده یهودی، تولید انبوه، کنترل و هدایت میشود.
نویسنده کتاب «فاتحین جهانی» این شهروند غربیِ بیخبر از همهجا را اینگونه تصویر میکند:
با شرایطی که به آن اشاره شد، یک قتل مخوف یا افتضاح اجتماعی یک هنرپیشه سینما، در تیتر خبری همه روزنامهها قرار میگیرد اما میتوان بهسادگی از کنار ۳۰۰ هزار کشته درسدِن یا ۷۰ هزار نفر قربانی هیروشیما گذشت یا در چندسطر یکی از ستونهای روزنامه گزارش کرد «چنینشخصی در سطح مطبوعات به اظهار نظر میپردازد، به سوالات موسسه نظرسنجی گالوپ پاسخ میدهد و نماینده عقیده عمومی و "وجدان جهانی" است که تحت نام و پوشش آن، افتضاح نورمبرگ به صحنه آمد یا سروصدای قتلعام کاتین خوابانده شد. چنین فرد "حاضرالذهنی" که پیوسته مجلات مصور فکاهی و داستانهای پلیسی میخواند، درباره "دولتمردان بزرگی" که در پشت پردههای احزاب سیاسی به اجرای نقش مشغولند، یا درباره طرحها و برنامههای "محارم درونی" یا تصمیمات لژهای فراماسونری، یا بالاخره در مورد دروغهای مطبوعات چی میداند؟ وی صرفاً هرآنچه را ژورنالیستها و سلاطین روزنامههای یهودی الاصل به زور در مغزش وارد کنند به طور خودکار تکرار خواهد کرد. البته نویسندگان ستونهای مطبوعاتی ارگانهای دموکراتیک و جمهوریخواه نیز همین "عقاید" را گسترش میدهند تا مورد لطف فاتحین جهانی واقع شوند.» (صفحه ۳۰۷ به ۳۰۸)
به این ترتیب وقتی قوم یهود، تمام وسایل تبلیغاتی و ارتباطی جمعی مدرن را در اختیار دارد، تودهها را تبدیل به عامل انعکاس صدای خود میکند و دولتمردانی را هم که متکی بر آرای این تودهها هستند، قربانی خواستههای خود میکند.
لوئیس مارشالکو چندسال پس از جنگ جهانی دوم، حرفهایی زده که شبیه به کتاب «دیگر اخبار نخوانید» نوشته رولف دوبلی در سال ۲۰۲۰ است. او میگوید با شرایطی که به آن اشاره شد، یک قتل مخوف یا افتضاح اجتماعی یک هنرپیشه سینما، در تیتر خبری همه روزنامهها قرار میگیرد اما میتوان بهسادگی از کنار ۳۰۰ هزار کشته درسدِن یا ۷۰ هزار نفر قربانی هیروشیما گذشت یا در چندسطر یکی از ستونهای روزنامه گزارش کرد.
ادامه دارد...
نظر شما