به گزارش خبرنگار مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرت فاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید قسمت سی و دوم از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ مَنْسَأَةً فِی الْعُمُرِ وَ مَنْمَاةً لِلْعَدَد؛
ترجمه تحت اللفظی این فقره از خطبه صدیقه کبری فاطمه زهرا سلاماللهعلیها این است که «خدای متعال نیکی به والدین را واجب فرمود تا از غضب او جلوگیری کند و پیوند با خویشاوندان را واجب کرد تا هم عمرتان طولانی شود و هم بر تعدادتان افزوده شود». موضوع این دو جمله احسان به والدین و صله رحم است. این دو تکلیف بسیار به هم نزدیک و مربوطاند.
شکر والدین قرین شکر خداوند
همه ما میدانیم که در اسلام به این دو موضوع فوقالعاده اهمیت داده شده است. خدای متعال در چند مورد در قرآن کریم ابتدا به پرستش خودش امر میفرماید و بعد احسان به والدین را اضافه میکند؛ وَ قَضَی رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا. گویا بعد از انجام وظیفه بندگی نسبت به خدای متعال چیزی واجبتر از رسیدگی به پدر و مادر نیست. این تعبیر خیلی تعبیر عجیب، رسا و هشداردهندهای است.
در آیه مشابهی میفرماید: «أَنِ اشْکُرْ لِی وَلِوَالِدَیْکَ؛ شکر من را و پدر و مادرت را به جای آور.» نمیفرماید: مرا شکر کن و پدر و مادرت را هم شکر کن؛ بلکه «لی» و «لوالدیک» را به هم عطف میکند و با یک امر بیان میفرماید. از این آیات و صدها روایت، اهمیت این تکلیف از لحاظ شارع مقدس اسلام کاملاً روشن میشود.
با تعبیری مشابه این تعبیر البته مقداری نازلتر در مورد خویشاوندان میفرماید: «وَاتَّقُواْ اللّهَ الَّذِی تَسَاءلُونَ بِهِ وَ الأَرْحَامَ؛ تقوای الهی داشته باشید؛ همان خدایی که او را در روابطتان مورد قسم قرار میدهید و وقتی از کسی چیزی میخواهید میگوئید: تو را به خدا! این کار را انجام بده، یا برای اثبات امری نام او را میبرید؛ خدایی که این قدر برای خود شما مقدس است باید مواظب باشید که حقش را ادا کنید.» بعد میفرماید: وَ الأَرْحَامَ؛ یعنی حق خدا را رعایت کنید و بعد حق خویشاوندان را. این مقارنت خیلی معنادار است.
حقی بدون قید و شرط
نکتهای که در میان دهها روایت توجه انسان را جلب میکند این است که شرط احسان به والدین، مؤمن بودن و حتی مسلمان بودن نیست. اگر پدر و مادر کافر هم باشند حق اطاعت و احسان را بر عهده فرزندان دارند؛ البته اگر مسلمان باشند حق مضاعفی خواهند داشت و اگر شیعه باشند حق سومی، و اگر احسانهایی در حق فرزند کردند باز حق دیگری پیدا میکنند؛ اما صرف اینکه پدر و مادرند و فرزند از آنها متولد شده است بر فرزند حقی دارند که مسلمان باشند یا کافر، عادل باشند یا فاسق، مهربان باشند یا بداخلاق، هیچ تأثیری در این حق نمیگذارد. فقط نباید در معصیت خدا از آنها تبعیت کرد.
مراتب و احکام صله رحم
در مورد صله رحم این مسأله اجماعی است که قطع رحم حرام است. قطع رحم یعنی انسان از خویشاندانش به گونهای بِبُرد که گویا اینها خویشاوندش نیستند؛ نه دیدی و بازدیدی، نه احترامی، نه هدیهای و نه ارتباط دیگری، هیچیک در کار نباشد.
این قطعاً حرام است و یکی از گناهان کبیره است. اما صله رحم تا اندازهای واجب است که قطع رحم لازم نیاید؛ چون این دو از هم انفکاک ندارند. آنچه یقینی است این است که قطع رحم حرام است. اما مصداق قطع رحم چگونه معلوم میشود؟ در جواب تقریباً همه علما فرمودهاند امری عرفی است.
شرایط زمانی و مکانی و مرتبه خویشاوندی فرق میکند. ارتباط با آنهایی که خیلی نزدیکاند یک اقتضا و ارتباط با آنهایی که دورترند مرتبه کمتری را اقتضا دارد و آنهایی که در شهر یا کشور دیگری هستند صله رحمشان طور دیگری است. گاهی یک تماس تلفنی کفایت میکند. به هرحال باید طوری باشد که عرفاً بگویند رابطه با خویشاوندانش را نبریده است.
قطع رحم از بزرگترین گناهان کبیره شمرده شده و حتی تأکید شده است که اگر خویشاوندانتان از شما بریدند شما از آنها نبرید. امام سجاد علیهالسلام میفرمایند: خداوند دو قدم را خیلی دوست دارد؛ قدمی که در راه جهاد برداشته میشود و قدمی که برای برقراری رابطه با آن خویشاوندی برداشته میشود که قطع رابطه کرده است. ۵
زمینهساز شکر خدا
سرّ این همه تأکید چیست؟ آنچه به این مناسبت به طور خلاصه میتوان گفت این است که اولاً انسان در مورد پدر و مادر مخصوصاً مادر عاطفهای فطری و خدادادی دارد. هر کس میتواند این عاطفه را تجربه کند؛ لذا خیلی احتیاج به بحث ندارد. دلیل طبیعی این امر هم خیلی روشن است؛ پدر و مادر سبب وجود انساناند. اگر مادر نه ماه جنین را در رحم پرورش ندهد، اگر او را شیر ندهد و بزرگ نکند، اگر زحمات پدر نباشد فرزند کجا میتواند ادامه حیات دهد؟ ایشان حق حیات بر گردن فرزند دارند. در کنار عاطفه آنها، خدا دل فرزند را هم با آنها پیوند داده است؛ به طوری که دوستشان دارند.
متأسفانه در تحت تأثیر فرهنگ الحادی، بعضی از جوانها که افکار شیطانی در آنها نفوذ کرده است میگویند: «پدر و مادر میخواستند خوش باشند، ما هم به وجود آمدیم. اینها چه حقی به گردن ما دارند؟!» این افراد به این جنبهها توجه ندارند که حیات ما مرهون پدر و مادر است. آنها زحماتی برای ما کشیدهاند که هیچکس چنین زحماتی را نکشیده و نمیتواند بکشد.
امام زینالعابدین صلواتاللهعلیه در رساله حقوقشان میفرمایند: «حق مادر این است که تو توجه داشته باشی که او تو را در جایی نگه داشته و حمل کرده (رحم) که هیچ فردی، فرد دیگری را اینگونه حمل نمیکند. او از شیره جانش به تو خورانیده که هیچکس در حق کسی اینگونه رفتار نمیکند.شب و روز راحتی خودش را به گونهای صرف تو کرده است که هیچکس حاضر نیست راحتی خودش را به این صورت صرف کسی کند. حاضر شده است گرسنه بماند تا تو سیر شوی و تشنه بماند تا تو سیراب باشی ….»
اگر انسان به چنین کسی بیاعتنایی کند اولاً به زحمت میشود اسمش را انسان گذاشت و ثانیاً آیا چنین کسی برای حق کسی دیگر ارزش قائل میشود؟ آیا چنین کسی نسبت به همسرش یا دوستش وفادار میشود؟ این چنین شخصیتی طبعاً نسبت به حق خدا هم ناسپاس خواهد شد. زیرا او حق مادر را با چشم میبیند و بیمهری میکند؛ وقتی خدا را نمی بیند به طریق اولی غافل میشود.
پس یکی از بهترین عواملی که میتواند انسان را به طرف خدا سوق دهد و انگیزه خداپرستی، حقشناسی و شکرگزاری را در انسان بیدار کند توجه به عواطف پدر و مادر و حق و حقوقی است که آنها بر عهده انسان دارند.
خداوند متعال شکر پدر و مادر را در کنار شکر خودش ذکر میکند؛ گویا این دو، یک نوع شکر است. اگر کسی حقشناس پدر و مادر شد میتواند حق خدا را رعایت کند؛ زیرا وقتی انسان توجه پیدا کرد به اینکه پدر و مادر چه خدمتی به انسان کردهاند کمکم روح شکرگزاری و حقشناسی در او تقویت میشود و آن وقت به فکر شکر خدا هم میافتد. اما اگر حق پدر و مادر را ندیده گرفت و گفت: میخواستند این کارها را نکنند! در مقابل خدا هم میگوید: میخواست خلق نکند! پس شکر پدر و مادر و توجه به حقی الهی که آنها بر ما دارند بهترین راه برای خداپرستی و تکامل ماست.
از اینرو بهترین راه برای نجات گناهکاران هم این است که از اینجا شروع کنند؛ یعنی به پدر و مادرشان خدمت کنند. شخصی خدمت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله آمد و گفت: یا رسولالله! من هر کار زشتی که بگویید را مرتکب شدهام؛ آیا راه نجاتی برای من هست؟ حضرت فرمودند: پدر و مادر داری؟ گفت: پدر دارم. حضرت فرمودند: برو به پدرت خدمت کن. وقتی رفت حضرت فرمودند: ای کاش مادرش زنده بود.
سرّ اینکه درباره ارحام هم این همه سفارش شده این است که نعمتهایی که خدای متعال به وسیله خویشاوندان به انسان میرساند آن قدر پرارزش است که بعضی از این خدمات را انسان حاضر است با قیمت خیلی گرانی بخرد. به طور طبیعی وقتی مشکلی برای یکی از افراد یک خانواده پیش بیاید مثلاً نیاز داشته باشد که نصف شب به بیمارستان برود سایر افراد خانواده به او کمک میکنند و منتی هم ندارند.
البته این قاعده استثنا هم دارد؛ اما صحبت ما درباره افراد معمولی و فطرتا سالم است. خداوند این چنین، انسانها را با عاطفه خویشاوندی (که شعاعی است از همان عاطفه پدر و فرزندی و مادر و فرزندی) به هم مرتبط کرده است. اگر انسان، خویشاوندان را مثل بیگانه حساب کند و با آنها ارتباط برقرار نکند کمکم آنها هم دلسرد میشوند و قطع رابطه میکنند و کمکم طرفین از این نعمتها محروم میشوند.
یعنی باب رحمتی را که خدای متعال به طور طبیعی برای آنها فراهم کرده است به دست خود مسدود میکنند. کسی که چنین باب رحمتی را که این همه برایش فایده دارد به دست خودش ببندد و آن رابطه طبیعی و خدادادی و پاک را قطع کند دیگر عواطفش با دیگران ریشهای نخواهد داشت و رفاقتهایش صوری و برای منافع زودگذر است. از این روست که بعد از پدر و مادر نوبت به آن کسانی میرسد که رابطه طبیعی انسان با آنها بیشتر است.
خدا انسانها را آفریده تا او را بشناسند و الطاف و نعمتهای او را درک کنند و با عبادت به قرب الهی برسند. وقتی کسی بر ضد این روش حرکت میکند و آن راههایی را میبندد که خدا برای قدرشناس شدن باز کرده است طبعاً خدا از او ناراضی خواهد شد. پس احسان به والدین حقیقتی است که انسان را از سخط الهی حفظ میکند (وَ بِرَّ الْوَالِدَیْنِ وِقَایَةً مِنَ السُّخْطِ).
متأسفانه در فرهنگ امروزی ما این ارزشها در حال کمرنگ شدن است و گاهی با هزار افسوس فراموش میشوند. حتی فرزندان با پدر و مادر بدرفتاری میکنند. باید به فرهنگ اسلامی خودمان برگردیم و این ارزشها را زنده کنیم.
قرب خدا، ملاک ارزشهای اسلامی
در اینجا یک نکته علمی و فلسفی وجود دارد که قابل تأمل است. وقتی حضرت زهرا سلاماللهعلیها حکمتهای تشریعات الهی را ذکر میفرمایند در برخی موارد منافع دنیوی آنها را بیان میکنند. از جمله در مورد صله رحم میفرمایند: صله رحم باعث طولانی شدن عمر و افزایش جمعیت فامیلتان میشود. حال سوال این است که ملاک ارزشهای اسلامی چیست؟ آیا ملاک ارزشها در اسلام منافع دنیوی است؟
اصولاً ما برای تقرب به خدا آفریده شدهایم و این مقامی است که جز در سایه بندگی خدا نمیتوان به آن رسید. وقتی خداوند میفرماید: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ ،۸ به این جهت است که ما در سایه عبادت به آن مقام برسیم که از فرشتگان هم برتر شویم. پس اصل ارزشها آن حقیقتی است که انسان را به خدا نزدیک کند. اما افعال ما دو نوع است: یک نوع مستقیماً با قرب به خدا ارتباط دارد مثل نماز خواندن. یعنی این افعال اصلاً برای یاد خدا، خوف و خشیت خدا و محبت خدا هستند. پیداست که ارزش این افعال به همان تأثیری است که در قرب به خدا دارند.
اما بعضی افعال مثل سخاوت داشتن، مهربان بودن و صلهرحم کردن، دو نوع ارزش دارند؛ اولاً دارای ارزش اخلاقی هستند؛ یعنی انسان را برای ارتباط با خدا مهیا میکنند. بخل غلّ و زنجیری است که دست و پای آدم را میبندد و نمیگذارد به طرف خدا برود.
قرآن میفرماید: وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفْسِهِ فَأُوْلَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ؛ گرفتگی، امساک، بخل ورزیدن و خودخواهی سدهایی است که مانع ارتباط با خدا میشوند. شکسته شدن این سدها میتواند زمینه ارتباط با خدا و رسیدن به قرب الهی را فراهم کند. این یک نوع ارزش است که فقط رفع مانع یا تقویت زمینه میکند. ثانیاً همین کارهای تقویت کننده با اینکه مستقیماً با خدا ارتباط ندارند میتوانند وسیله مستقیم قرب الهی شوند. راهش این است که به این نکته توجه کنم که خدا این اعمال را دوست دارد و براین اساس بگویم: «خدایا! چون تو این کار را دوست داری آن را انجام میدهم.»
این اعمال خودبهخود ارزش اخلاقی مطلوبی دارند؛ یعنی انسان را برای رسیدن به کمال مستعد میکنند. اینکه گفته میشود: خدا حاتم طایی را به خاطر بخششهایش جهنم نمیبرد، یعنی گرچه او را به بهشت در همسایگی انبیا نمیبرند، اما اینگونه اعمال او کمک میکنند که از عذابش کاسته شود و آمادگی بیشتری برای تقرب به خدا پیدا کند. اما اگر کسی ایمان داشت و این کارها را برای اطاعت خدا انجام داد خود این اعمال میشود متن عبادت.
بنابراین اگر ما احسان به والدین و صله رحم را به خاطر عواطف انجام دهیم کار خیلی خوبی است و ما را برای ارزشهای والاتر و رسیدن به هدف آفرینشمان (قرب به خدا) مهیا میکند؛ اما خودش مستقلاً عبادت نیست. اما اگر همین کار را به قصد اطاعت خدا انجام دهیم مثل نماز میشود عبادتی که مستقیماً با خدا ارتباط دارد. این نکته را باید غنیمت بشماریم و سعی کنیم که در کارهای خوب قصد عبادت کنیم؛ یعنی بگوییم: خدایا! چون تو دوست داری این کار را انجام میدهم.
نظر شما