۱۰ مرداد ۱۴۰۲، ۸:۳۴

در آینه داستان‌های قرآن/۱۰؛

چه حکمتی اقتضا می‌کرده که فرعون این طور مغلوب شود و از بین برود؟

 چه حکمتی اقتضا می‌کرده که فرعون این طور مغلوب شود و از بین برود؟

هدف فرعون برتری‌جویی بر همه انسان‌ها در حد اعلا بود تا آن‌جا که خود را معبود معرفی کرد. او برای رسیدن به این هدف به ایجاد اختلاف بین مردم پرداخت و نوعی نظام طبقاتی در جامعه ایجاد کرد.

خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: قرآن کریم سرشار از قصص و گزارش‌های تاریخی مربوط به امّت‌های پیشین و پیامبران آنان با هدف انتقال معارف وحیانی و هدایت انسان است. قصص قرآنی از نظر محتوا و هدف، شامل همه حکمت‌های نزول قرآن می‌شود و در این راه شیوه‌ای کارآمد است. از این رو قرآن داستان را برای اثبات وحی و نبوت، یگانگی خدا، هم ریشه بودن ادیان آسمانی و نیز برای بیم و نوید، نشان دادن نمودهای قدرت الهی، سرانجام نیک و بدی، صبر یا ناشکیبایی، سپاسگزاری یا سرکشی و دیگر اهداف رسالی، تربیتی و یا سنت‌های تاریخی و اجتماعی به کار می‌برد.قرآن با داستان روشن می‌کند که شیوه دعوت انبیا و ابزارهای به کار رفته در این راه همسان بوده است و امتها در برابر آنها به یک گونه واکنش نشان داده‌اند و پیش برنده‌ها و بازدارنده‌های گسترش دین، همانند بوده‌اند. قرآن در موارد گوناگونی بر این حقیقت تأکید داشته و به اشتراک پیامبران در موضوعات فراوانی اشاره کرده است. آنچه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌الله مصباح‌یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۵/۱۰/۱۵، مطابق با هجدهم محرم ۱۴۳۸ ایراد کرده‌اند:

در جلسات گذشته براساس آیات ابتدایی سوره قصص گفتیم هدف فرعون برتری‌جویی بر همه انسان‌ها در حد اعلا بود تا آن‌جا که خود را معبود معرفی کرد. او برای رسیدن به این هدف به ایجاد اختلاف بین مردم پرداخت و نوعی نظام طبقاتی در جامعه ایجاد کرد و سپس برای این‌که مردم را مطیع خودش کند از انواع حیله‌ها، فریبکاری‌ها و مغالطات بهره برد. گویا از اسباب ظاهری چیزی کم نداشت؛ هم خودش انسان مقتدر و باهوش و زرنگی بود، هم نعمت‌های بسیاری در اختیارش بود و هم یارانی داشت که مطیعش بودند و به او مشورت می‌دادند و با او هم‌فکری و همکاری می‌کردند. بنابراین از روی اسباب ظاهری می‌بایست کاملاً موفق باشد و مشکلی برایش پیش نیاید، اما این‌طور نشد.

اراده خداوند، حاکم بر اسباب ظاهری

خداوند می‌فرماید: وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ ؛[۱] او خواست بر همه تسلط پیدا کند، همه نوع اسباب ظاهری هم برایش فراهم شد و همه را به کار گرفت، اما اراده ما چیز دیگری بود. ما می‌خواهیم کسانی را پیروز کنیم که در جامعه مورد بی‌توجهی بودند، آن‌ها را مستضعف قرار داده بودند، فرزندانشان را می‌کشتند و زنان‌شان را به کنیزی می‌گرفتند. وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ نه تنها از آن ضعف و ذلت نجات پیدا کنند، بلکه ما خواستیم که همین افراد مستضعف در جامعه پیشگام و رهبر شوند و دیگران از آن‌ها تبعیت کنند، و قدرت و ثروت آن‌ها به دست این‌ها بیفتد. وَنُرِی فِرْعَوْنَ وَهَامَانَ وَجُنُودَهُمَا مِنْهُم مَّا کَانُوا یَحْذَرُونَ ؛[۲] و به فرعون و اطرافیانش همان چیزی را نشان دهیم که از آن می‌ترسیدند. کاهنان پیش‌بینی کرده بودند که از بنی‌اسرائیل کسی ظهور خواهد کرد که سلطنت فرعون را از بین خواهد برد. آن‌ها از همین می‌ترسیدند و شاید به همین علت بود که فرزندان آن‌ها را می‌کشتند، ولی اراده ما این بود که همین مردم مستضعف را سر کار بیاوریم و آن‌ها تحت‌الشعاع قرار گیرند و زیر دست این‌ها شوند.

انتقام از فرعون؛ عکس‌العملی خاص یا سنتی همیشگی

آیا این اراده الهی یک امر اتفاقی بود و اختصاص به قوم فرعون داشت یا سنتی ثابت و قاعده‌ای کلی است؟ مفسران درباره جمله «ونرید»، و هم‌چنین دلیل بیان آن به شکل مضارع، اختلاف نظر دارند. تقریباً خلاصه این اختلاف آن است که آیا واو حالیه است و «نرید» همان حکایت حال گذشته است؛ یعنی وقتی که او می‌خواست علو پیدا کند، ما می‌خواستیم مستضعفین غالب شوند، یا نه، واو عاطفه است و این آیه بیان یک قاعده کلی است؟

حال فرض کنیم که واو حالیه و به این معنا باشد که ما آن وقت این اراده را داشتیم، اما باز این سوال در همه جای دیگر هم مطرح می‌شود که آیا اراده خدا گزاف است و یک مرتبه هوس می‌کند کاری کند، یا اراده او حساب و قاعده‌ای دارد و بر اساس ضوابطی است که قضیه فرعون یکی از مصادیق آن است. علمای شیعه در علم کلام بحث‌کرده‌اند که اراده خدا گزاف نیست و بر اساس علم و مصلحت عالیه‌ای است که به نظام احسن تعلق می‌گیرد؛ یعنی هر کاری که خدا می‌کند بهتر از آن نمی‌شود، و همه آن‌ها از روی حساب و قاعده است. این مسئله بسیار پیچیده و محکمی است که در آیات و روایات به آن اشاره شده است، البته از لحن خود آیه نیز می‌توان استفاده کرد که این یک امر اختصاصی نبود، و «نرید» دلالت بر استمرار دارد. می‌فرماید: اراده ما این است؛ بنابراین اگر در جای دیگری هم چنین مستضعفینی باشند، اراده ما این است که آن‌ها غالب شوند. شاید به همین دلیل باشد که در روایات، مصداق اتم این آیه، ظهور ولی‌عصرعجل‌الله فرجه‌الشریف معرفی شده است.

در اینجا این پرسش مطرح می‌شود که این سنت چیست و بر چه اساسی خداوند اراده کرد که بنی‌اسرائیل غالب و تاج و تخت فرعون نابود شود؟ خداوند در سوره زخرف پس از بیان نقشه‌ها و کارهای فرعون می‌فرماید: فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُم ْ؛[۳] خداوند بندگانی دارد که آن‌ها را به منزله خودش تلقی می‌کند. می‌فرماید: فرعونیان بندگان شایسته ما را متأسف کردند. وقتی آن‌ها ناراحت شدند، انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ؛ ما از فرعونیان انتقام گرفتیم و همه در دریا غرق شدند. فَجَعَلْنَاهُمْ سَلَفًا وَمَثَلًا لِلْآخِرِینَ ؛[۴] ما آن‌ها را پیشینه و نمونه‌ای برای دیگران قرار دادیم. این نمونه‌ای است از رفتار ما با کسانی که چنین رفتاری داشته باشند؛ یعنی این سنت برای آیندگان دنباله خواهد داشت و دیگران باید از این جریان پند بگیرند. اکنون سوال این است که چه حکمتی اقتضا می‌کرده که فرعون این طور مغلوب شود و از بین برود؟ در چه شرایطی باز خداوند همین کار را خواهد کرد؟ خداوند خود در قرآن بیان کرده است که براساس چه ضوابط و سنت‌هایی کارهایش را انجام می‌دهد. جا دارد ما به قرآن مراجعه کنیم و این سنت‌ها را بررسی و استخراج کنیم. این کار نتایج فردی، اجتماعی و توحیدی بسیار زیادی دارد.

حکمت آفرینش انسان

برای این‌که بتوانیم به پرسش بالا پاسخ نسبتاً کاملی بدهیم ابتدا باید درباره سنت آفرینش بیاندیشیم که اصلاً چرا خداوند مخلوقات و در بین مخلوقات، انسان با این خصوصیات را خلق کرده است؟ اگر همه مثل فرشتگان بودند که لَا یَعْصُونَ اللَّهَ مَا أَمَرَهُم ْ،[۵] و این قدر فساد و ظلم تحقق پیدا نمی‌کرد، چه می‌شد؟ چه سرّی دارد که خداوند این انسانی را که این همه فساد از او برمی‌آید، خلیفه خودش قرار داده است؟ البته پاسخ این پرسش روشن است؛ انسان موجودی است که سرنوشتش به دست خودش تعیین می‌شود. همه موجودات دیگر طوری آفریده شده بودند که از اول تا آخر همین بودند؛ جبرئیل از روز اول جبرئیل بود تا آخر هم همین طور است. سایر موجودات ورای عالم ماده نیز همین طور هستند. خداوند دوست دارد موجودی خلق کند که بهترین رحمت‌های او را دریافت کند. این رحمت‌ها مخصوص موجود مختار است و برای موجودات غیرمختار اصلاً قابل درک نیست. از آن‌جا که این موجود باید مختار باشد، باید دو راه داشته باشد و هم بتواند پیشرفت کند و به آن هدف برسد و هم بتواند پسرفت کند، یا درجا بزند. اختیار یعنی همین. بنابراین باید عالمی با شرایط متغیری باشد که هر روز شرایط خاصی پیش آید و افراد دائماً بر سر دو راهی‌ها و چند راهی‌ها قرار گیرند تا انتخاب کنند. هر چه زمینه انتخاب بیشتر باشد به این هدف نزدیک‌تر است. بدون انسان جای چنین موجودی در مخلوقات خدا خالی بود. چنین موجودی می‌بایست در همه شئونش اختیار داشته باشد. باید طوری باشد که هر روز بتواند مسیرش را به طرف کفر یا ایمان و اطاعت یا عصیان تغییر دهد و حتی گاهی در یک لحظه بتواند به چند صورت انتخاب کند. بنابراین باید حالات مختلف داشته باشد و شرایط خارجی نیز باید مختلف باشد.

نابودی ملت‌ها؛ اولین خط قرمز

مسئله بعد محدوده اختیار است. ملتی صد میلیونی را فرض کنید که همه می‌خواهند حداکثر اختیار را داشته باشند و هیچ‌گاه اختیارشان محدود نشود. چنین جامعه‌ای چه‌قدر دوام پیدا می‌کند؟ روشن است که کسانی امثال صدام پیدا می‌شوند که مجال نمی‌دهند که دیگران هر کاری دلشان بخواهد، بکنند. چند روز بیشتر طول نمی‌کشد که همه را می‌کشند و از آن باکی ندارند. بنابراین همان‌گونه که همه چیز این عالم محدود است، دایره اختیار نیز محدود است و نمی‌شود نامحدود باشد. اگر نامحدود باشد دوام پیدا نمی‌کند و نقض غرض خودش می‌شود. بنابراین جایی خط قرمز است و از آن دیگر نمی‌شود عبور کرد. بنابراین خداوند اجازه نخواهد داد که کسی همه انسان‌ها را بکشد، یا یک ملتی را نابود کند. این یک خط قرمز.

جلوگیری از هدایت؛ خط قرمز دوم

مسئله دیگر هدایت انسان است. انسان برای انتخاب نیازمند آگاهی است. روشن است انسانی که هیچ آگاهی نداشته باشد، خوب و بدی برایش مطرح نباشد و به دنبال اراده‌ای گزاف کاری از او سر بزند، مسئولیت چندانی ندارد. وقتی کاری واقعاً اختیاری و مسئولیت‌آور است که آگاهانه باشد و انسان بفهمد چه می‌کند. پس یکی از سنت‌های الهی این است که راه را به انسان نشان دهد؛ الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی * وَالَّذِی قَدَّرَ فَهَدَی .[۶] هدایت نیز جزو سنت‌های اصلی الهی است. همان طور که اصل وجود انسان در این عالم مطلوب است، این‌که هدایت شود نیز مطلوب است.

همان‌گونه که اگر انسانی پیدا شود و بخواهد انسان‌ها را نابود کند این اختیار را به او نمی‌دهند، اگر انسانی پیدا شود که بخواهد مانع هدایت انسان‌ها شود نیز نقض غرض می‌شود. به عنوان فرض، کسی را تصور کنید که به دنبال این است که پیغمبران را پیدا کرده، آنان را بکشد. بالاخره تعداد کسانی که می‌توانند وحی را دریافت کنند و به مردم برسانند، محدود است. کسانی مثل فرعون، صدام یا آمریکا می‌توانند توطئه کنند و همه آن‌ها را ترور کنند، اما خدا این را هم اجازه نمی‌دهد. اگر چیزی باعث شود که به کلی دستگاه هدایت از عالم برچیده شود و دیگر کسی نتواند حق و باطل را بشناسد، باز هم نقض غرض می‌شود. این هم خط قرمز دیگری است که خدا اجازه وقوع آن را نمی‌دهد.

شرایط نزول عذاب استیصال

حال با توجه به نکات بالا، پرسش‌هایمان را مرور می‌کنیم. چرا خدا گذاشت فرعون این قدرت را پیدا کند و فرعونیان مردم را این طور به بردگی بکشانند؟ چرا زودتر آن‌ها را نابود نکرد؟ چرا این قدر به آنها فرصت داد؟ سال‌ها طول کشید تا حضرت موسی مبعوث شد، پیامش را به فرعون رساند، فرعون شنید و بحث کرد، بلاهایی بر آنها نازل شد، و تازه آخر کار، بعد از چندین سال، فَلَمَّا آسَفُونَا انتَقَمْنَا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْنَاهُمْ أَجْمَعِینَ! چرا حضرت موسی معجزه‌ای ارائه نکرد که فرعونیان را از همان آغاز سرکوب کند ؟[۷] و بالاخره در چه شرایطی سنت الهی پیروز کردن مستضعفان، تحقق پیدا می‌کند؟

قرآن خود بیان می‌کند که خداوند بر بسیاری از اقوام گذشته بلا نازل کرد. قوم عاد، ثمود نوح و… همه با عذاب استیصال نابود شدند. عده کمی از قوم نوح که سوار کشتی شدند، زنده ماندند و بقیه دیگر همه هلاک شدند. خداوند هزار سال به قوم نوح مهلت داد. چه چیزی باعث شد که دیگر به آن‌ها مهلت ندهد؟ با استفاده از آیه ۲۷ سوره نوح می‌توان به این پرسش پاسخ داد. حضرت نوح در اواخر عمر گفت: خدایا اگر باز به این‌ها مجال بدهی و عذابشان نکنی، بندگان تو را گمراه می‌کنند و از خودشان نیز انسان درستکاری به وجود نمی‌آید؛ إِنَّکَ إِن تَذَرْهُمْ یُضِلُّوا عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا کَفَّارًا.

ما دو خط قرمز را شناختیم؛ یکی این‌که موجب هلاک انسان‌ها نشوند و انسان‌ها بر روی زمین بمانند، و یکی هم این‌که مانع هدایت نشوند. حضرت نوح می‌گوید اگر بگذاری این کار را ادامه دهند همه را گمراه می‌کنند و خود این‌ها هم دیگر هیچ فایده‌ای ندارند و هر چه از آن‌ها متولد شود همه فاجر و کفار خواهند بود. بنابراین نگه داشتن این‌ها نه تنها لغو که خلاف حکمت است. این‌که بر برخی دیگر اقوام نیز عذاب استیصال نازل شده است به‌خاطر تحقق چنین شرایطی بوده است که خلاف سنت‌های اصلی الهی در آفرینش و تدبیر عالم است. اگر ما این سنت‌ها را به خوبی بشناسیم در بسیاری از مسائل دلیل کار خداوند را می‌توانیم بفهمیم، و هم‌چنین بفهمیم که اگر چه کنیم، خداوند با ما چه‌طور رفتار خواهد کرد.

عدم توجه به سنت‌های اله

بسیاری از مردم خود را در تنگنایی احساس می‌کنند که راه خروج از آن ندارند. گاهی هم برای ما نامه می‌نویسند. گاهی هم حضوراً می‌آیند و گریه و درد و دل‌هایی دارند. می‌گویند منتظر چه هستید؟ به چه امیدی زنده بمانیم؟ انقلاب کردیم و این همه کشته دادیم و چنین و چنان؛ اما همه آثار انقلاب در حال نابودی است. یا کسانی که مقداری قدرت غربی‌ها را از نزدیک می‌بینند و می‌فهمند آن‌ها چه چیزهایی کشف کردند و چه ثروت و چه تکنولوژی‌هایی دارند، نسبت به دستاوردها و آینده انقلاب نگران می‌شوند. یک نمونه را برایتان نقل می‌کنم. اوایل انقلاب بعضی از اساتید متدین بودند که از دانشگاه تهران به قم می‌آمدند و در دفتر همکاری حوزه و دانشگاه با فضلای قم همکاری داشتند. یکی از این اساتید که بسیار مرد شریف و متدینی است به مناسبتی مدتی به لندن رفت. اتفاقاً در آن زمان مرا برای سخنرانی در لندن دعوت کردند و چند روزی آن‌جا بودیم. از آن‌جا که با آن آقا خیلی دوست بودیم و مرد شایسته‌ای بود، احوال آن آقا را پرسیدم و بالاخره آدرس منزلش را پیدا کردیم و به منزلش که در دانشگاه معروف آکسفورد بود رفتیم. در آن‌جا با هم صحبت‌هایی کردیم. در آخرین گفت‌وگوهایمان آن آقا می‌گفت: من یک معادله ریاضی برای شما می‌گویم؛ ما در این نقطه از علم، تمدن و اقتصاد که قرار داریم، آن‌قدر با کشورهای پیشرفته فاصله داریم که اگر با هر سرعتی پیش برویم ساعت به ساعت از آن‌ها دورتر می‌شویم. این فرمول ریاضی است؛ ما با این سرعت پیش می‌رویم، آن‌ها با آن سرعت پیش می‌روند، و ما هرگز به آن‌ها نخواهیم رسید بلکه دائماً از آن‌ها دورتر خواهیم شد. از آن طرف هم می‌دانیم که آنان نسبت به ما نظر خوبی ندارند و نمی‌خواهد که ما پیشرفتی بکنیم، مگر این‌که پیشرفت ما به یک معنا در جهت پیشرفت آن‌ها قرار گیرد. به عنوان مثال آن‌ها می‌خواهند ابزارهای جدیدی را که می‌سازند بفروشند و چند برابر سودش را ببرند. مشتری نیز برای خرید باید بتواند از آن ابزار استفاده کند و اگر نتواند آن را نمی‌خرد. پس برای این‌که این‌ها بتوانند کالای خودشان را به ما بفروشند مجبورند بعضی از چیزها را به ما یاد بدهند تا بتوانیم کالای آن‌ها را بخریم. در این صورت پیشرفت ما را در جهت پیشرفت خودشان می‌بینند و حاضر می‌شوند بعضی از چیزهایی را که به آن رسیده‌اند در اختیار ما هم بگذارند. نتیجه این‌که ما چاره‌ای نداریم جز این‌که با آمریکا بسازیم. من در آخر به ایشان گفتم: فقط یک سوال از شما می‌کنم و آن این است که ما به چه قیمتی به آن نتایجی که شما می‌گوئید از این سازش به دست می‌آوریم، می‌رسیم؟ یعنی باید دست از انقلاب‌، اهداف انقلابی، دین‌، معنویت و اسلام‌مان برداریم تا به آن‌ها برسیم. اگر این طور باشد می‌ارزد؟! ایشان دیگر جوابی نداد؛ البته جوابی هم نداشت که بدهد.

ما باید حساب کنیم، ببینیم دنبال چه می‌گردیم و این بهره‌مندی‌های دنیا را با چه قیمتی حاضریم به دست بیاوریم؛ البته معتقدیم که در درازمدت حتی پیشرفت مادی ما از آن‌ها جلوتر خواهد بود و آن‌ها تابع ما خواهند شد؛ وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ. اگر این مطلب را درست باور کنیم، آن درک‌مان قدری اصلاح می‌شود؛ درست است که ما خیلی از آن‌ها فاصله داریم و با همین اسباب ظاهری با هر سرعتی برویم به آن‌ها نخواهیم رسید، اما خدا به ما نشان داده است که گاهی یک جرقه در مغز یک دانشجوی جوان می‌زند و همراه با دوستش یک تئوری را در آزمایشگاه دنبال می‌کند و به نتیجه می‌رسد؛ و چیزی را می‌سازند که دشمنان سال‌ها از ما دریغ می‌کردند و راهش را به نشان نمی‌دادند، حتی اجازه نمی‌دادند آن را تعمیر کنیم. بر اساس این آیه اگر روزی بیاید که آن‌ها محتاج ما شوند تعجب نکنید.

سنت خداوند بر یاری مستضعفان

نتیجه‌ای که ما می‌خواهیم از این داستان برای زندگی امروزمان بگیریم این است که بسیاری از مردم وقتی با مظاهر پیشرفت در کشورهای پیشرفته روبه‌رو می‌شود خود را می‌بازند. من در اوایل انقلاب بسیاری از کسانی را دیدم که یکی دو سفر به چند کشور خارجی رفتند و وقتی برگشتند کاملاً روحیه انقلابی‌شان را از دست دادند. اما باید باور کنیم که وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ؛ سنت خدا این است همین مستضفعان را پیشوا می‌کند و مستکبران تابع این‌ها می‌شوند. خداوند چنین سنتی دارد؛ باید بگردیم شرایطش را پیدا کنیم. باید آیات قرآن و روایات را بررسی کنیم و ببینیم در چه شرایطی خداوند فراتر از اسباب عادی که در اختیارشان هست چنین کمک‌هایی به انسان‌ها می‌کند.

وصلی الله علی محمد و آله‌الطاهرین.

[۱]. قصص، ۵.

[۲]. قصص، ۶.

[۳]. زخرف، ۵۵.

[۴]. همان، ۵۶.

[۵]. تحریم، ۶.

[۶]. اعلی، ۲-۳.

[۷]. خداوند خود می‌فرماید که اگر می‌خواستیم به دست انبیا معجزاتی ظاهر می‌کردیم که کسی نتواند با آن مخالفت کند؛ إِن نَّشَأْ نُنَزِّلْ عَلَیْهِم مِّن السَّمَاء آیَةً فَظَلَّتْ أَعْنَاقُهُمْ لَهَا خَاضِعِینَ (شعرا، ۴). اگر می‌خواستیم این کار را می‌کردیم، اما نمی‌خواهیم. چون می‌خواهیم باب انتخاب باز باشد. وقتی همه مجبور به قبول باشند دیگر خوب و بد شناخته نمی‌شوند.

کد خبر 5767163

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha