۱۶ تیر ۱۴۰۲، ۱۴:۴۷

گزارش مجله مهر از پشت صحنه «مهمونی ۱۰ کیلومتری»؛

فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم می‌زنیم!

فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم می‌زنیم!

حرف آخر را یکی از خادمان می‌زند: «یادتان نرود؛ قرار است یکی از بزرگ‌ترین کارهای دنیا را انجام بدهیم. تا صبح شنبه کسی حرف از خواب و خوراک نزند، بعد از مراسم همه با هم سِرُم می‌زنیم...»

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله – جواد شیخ‌الاسلامی: قرار است ساعاتی را کنار خادمان «مهمونی ۱۰ کیلومتری» باشم. شب عید غدیر است و سرشان شلوغ‌تر و جنب و جوش‌شان بیشتر از تمام روزهای گذشته به نظر می‌رسد. با این حجم از کار، اصلاً فرصت صحبت کردن با خادمان پیش می‌آید؟ چرا که نه! بالاخره می‌خواهیم از تلاش‌هایشان گزارش تهیه کنیم. چرا همکاری نکنند؟

با همین سوالات و دغدغه‌ها، وارد ساختمان پنج طبقه‌ای می‌شوم که جلوی آن را ده‌ها موتور و ماشین پر کرده است و لحظه به لحظه رفت و آمد به آن ادامه دارد و گروه گروه می‌آیند و می‌روند. این ساختمان پنج طبقه را برای هماهنگی و پیگیری کارهای جشن جمعه شب در تهران در نظر گرفته‌اند و هر طبقه‌اش به گروهی اختصاص دارد؛ یک طبقه خادمان شهربازی، یک طبقه مربی‌های خانم، یک طبقه هماهنگی موکب‌داران، یک طبقه هماهنگی‌های ستادی و… اگر بخواهم به همه آنها سر بزنم باید یک شبانه‌روز وقت بگذارم! می‌گویند طبقه چهارم بچه‌های ستادی مشغول هستند. خودم به طبقه چهارم می‌رسانم.

انگار وارد یکی از سنگرهای دفاع مقدس شده‌ام!

اغراق و زیاده‌نمایی گزارش را لوث و لوس و نمایشی می‌کند؛ حرف را شعاری و کلیشه‌ای می‌کند؛ نوشته را تکراری و تئاتری می‌کند. اما اینجا هیچکس روی زمین نیست؛ بدون اغراق! اینجا انگار یک ساختمان در قلب تهران نیست؛ انگار سه دهه به عقب پرتاب شده و به یکی از سنگرهای جنگ سر زده باشم.

حال و هوای عجیبی دارند. روزها است کسی اینجا درست نخوابیده است. حداقل دو هفته است که پیگیری‌های جشن ۱۰ کیلومتری شروع شده و شبانه‌روز تلاش کرده‌اند که برنامه‌ها با بیشترین هماهنگی به نتیجه برسد. فراهم کردن حدود ۳ هزار وسیله اسباب بازی، هماهنگی ۴ هزار مربی خانم برای شهربازی‌ها، هماهنگی هزار و سیصد گروه مردمی، سامان‌دهی ۴۰۰ مجموعه فرهنگی که در طول مسیر به مردم خدمات می‌دهند، جای‌دهی و هماهنگی صدها موکبی که به مردم شربت و شیرینی و چای و غذا می‌دهند، و کارهای دیگری که وسط شمارش تعدادشان گم می‌شود، حسابی سرشان را گرم کرده است.

هر طرف یک نفر در حال پیگیری ماجرایی است. یکی موکب‌ها را تقسیم می‌کند، یکی با موکب‌داران تماس می‌گیرد و آخرین هماهنگی‌ها را انجام می‌دهد، یکی پیگیر پخش تلویزیونی است، یکی با مربی‌های خانم جلسه دارد، یکی پیگیر وسایل شهربازی است و… اینجا کسی لحظه‌ای بیکار نمی‌نشیند. به هرکس نزدیک می‌شوم، تا سر صحبت را باز کنم، دست می‌کند توی جیبش، یک لیست بلندبالا درمی‌آورد و شروع می‌کند به تماس گرفتن! تلفنش زنگ می‌خورد یا به کاری مشغول می‌شود… اینجا کسی برای دو خط حرف زدن دو دقیقه آرام نمی‌گیرد!

فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم می‌زنیم!

عاشقان مشغول کارند...

فایده‌ای ندارد. کسی به نگاه پرسش‌گر و کنجکاو یک خبرنگار پا نمی‌دهد. یک نفر دلداری می‌دهد: «به دل نگیری! حق دارند! مگر این بچه‌ها چند بار برای بزرگ‌ترین جشن غدیری دنیا دور هم جمع می‌شوند؟» راست می‌گوید؛ شاید دلیل این‌همه شور و شوق و نشاط و تلاش و خستگی‌ناپذیری و اخلاص همین باشد که امسال قرار است بزرگ‌ترین جشن عید غدیر دنیا در ایران برگزار شود.

حتی بدون حرف زدن هم می‌توان فهمید چه حس و حالی دارند و چقدر برای بهتر برگزار شدن این جشن در تلاش و پیگیری‌اند. به ناچار یکی از دوستان را جلو می‌اندازم تا واسطه شود! دستم را می‌گیرد و یکی یکی به خادمان معرفی می‌کند و اصرارشان می‌کند که لحظاتی یک گوشه بنشینند و چند کلمه‌ای از این روزها صحبت کنند. همه لبخند گرمی می‌زنند و صمیمانه احوال‌پرسی می‌کنند، اما بعد از دستت لیز می‌خورند و می‌روند و دیگر نمی‌توانی پیدایشان کنی!

فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم می‌زنیم!

به جوانی می‌گویم بیا چند دقیقه‌ای صحبت کنیم؛ می‌گوید «من اینجا هیچ‌کاره‌ام. اینجا همه کاره فلانی است!». پیش فلانی می‌روم: «من که از اول ماجرا نبودم. با فلانی که آنجا نشسته صحبت کن. از روز اول اینجا بوده». سراغ آن یکی فلانی می‌روم. می‌خندد: «ببین! من چند دقیقه کار دارم. همین جا باش الان برمی‌گردم». بعد هم می‌رود که برگردد! نفر سومی و چهارمی و پنجمی… نه خیر! اینجا کسی اهل صحبت کردن نیست!

سلام دسته جمعی نیمه‌شب

میان حرف‌های نصفه و نیمه با این و آن می‌فهمم ساختمان کنار هم همین بساط است. یک ساختمان ۵ طبقه دیگر که بیشتر مختص موکب‌داران و فعالان میدانی است و کارهای کف میدان را پیگیری و هماهنگ می‌کند. از ساختمان اول که چیزی دشت نمی‌کنم، پس به امید آنکه چند کلمه‌ای با یکی از خادمان صحبت کنم خودم را به ساختمان دیگر می‌رسانم.

طبقه پنجم ساختمان دوم، خادمان اسباب‌بازی‌ها دور هم حلقه زده‌اند و آخرین هماهنگی‌ها را انجام می‌دهند. مشخص است کسی که صحبت می‌کند چند روزی است که نخوابیده. چشم‌هایش خون افتاده و پلک‌هایش برای خواب نرفتن مجادله می‌کنند؛ با همان حال خسته، خادمان شهربازی را توجیه می‌کند.

حرف‌ها و نکته‌ها و سوال‌ها که تمام می‌شود رو به حرم امام حسین (ع) می‌نشینند و یک سلام دسته‌جمعی به سیدالشهدا می‌دهند. آن طور که از گوشه و کنار به گوش می‌رسد، این کار هرشب‌شان است که بعد از هماهنگی‌ها و کارهای عملیاتی، رو به کربلا سلام می‌کنند: «خود بچه‌ها می‌دانند که فردا چه کار بزرگی انجام می‌دهند. برای همین هر شب قبل از پراکنده شدن رو به حضرت می‌نشینیم و دسته‌جمعی به آقا سلام می‌دهیم؛ به امید اینکه خود آقا کمک کنند تا بتوانیم جشن فردا را درجه یک برگزار کنیم».

فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم می‌زنیم!

همان طور که خسته و وارفته رو به قبله نشسته‌اند صدای یک نفر، هیاهو را دفن می‌کند و آرامش به جای آن می‌کارد؛ ساده و گرم یک بیت شعر محاوره‌ای می‌خواند: «ما را بخر، ضرر بده! اصلاً چه می‌شود؟ خوبیم یا بدیم… همین‌ایم؛ در هم‌ایم! السلام علیک…» بغض اگر صدا داشت اینجا گوش همه کر می‌شد.

بزرگ‌ترین شهربازی دنیا به عشق امیرالمومنین (ع)

تا جمع‌شان پراکنده نشده، خودم را به یکی از خادمان شهربازی می‌رسانم. «محمداحسان پورصفا» دبیر ستاد خادمان شهربازی غدیر، کنار همه گرفتاری‌ها و نگرانی‌ها و دغدغه‌هایش چند دقیقه‌ای وقت می‌دهد که صحبت کنیم. انگار کسانی که با بچه‌ها و برای بچه‌ها کار می‌کنند، حوصله بیشتری دارند و به خاطر دارند یک خبرنگار هم کسی جز سوژه‌اش ندارد!

اتاقی که سر و صدای کمتری در آن باشد پیدا می‌کنیم: «این شهربازی بزرگترین شهربازی دنیا است. چرا؟ چون ما در دنیا نمونه‌ای نداریم که یک شهربازی ۱۰ کیلومتری احداث کنند. قرار است برای بازی و نشاط بچه‌ها بیش از دو هزار وسیله نصب کنیم. این شهربازی از حدود دویست و خورده‌ای بلوک تشکیل شده که در آنها استخر توپ، سرسره بادی، فوتبال دستی و یکسری وسیله بازی دیگر قرار دارد. در واقع یک تعداد شهربازی متوسط کنار هم قرار گرفته‌اند و یک شهربازی بزرگ را شکل داده‌اند».

همه چیز مردمی پیش رفته است. پیگیری‌ها و مدیریت شهربازی‌ها هم با خادمان مردمی است. دو هزار خادم داوطلب و جهادی قرار است در شهربازی مستقر باشند و به بچه‌ها خدمت کنند. پورصفا می‌گوید: «دو سه هفته است که پیگیری کارهای شهربازی را انجام می‌دهیم؛ از خرید وسایل بازی تا هماهنگی با خادمان و مربی‌ها. ابعاد شهربازی خیلی بزرگ است و آمارهای مربوط به آن هم همینطور؛ برای همین به سختی می‌توان در بند عدد و رقم درباره‌اش حرف زد. مثلاً فقط حدود یک میلیون و چهارصد هزار توپ رنگی برای استخرهای توپ فراهم کرده‌ایم. شاید بتوانیم یکی از سدهای بزرگ کشور را با این توپ‌ها پر کنیم!».

توفیق خدمت هرجا باشد، همان‌جا هستیم

پورصفا خودش دانشجو است و می‌گوید هیچوقت فکر نمی‌کرده یک روز مدیر یک شهربازی شود: «راستش اگر کسی چند هفته پیش به من می‌گفت که به مدیریت یک شهربازی فکر می‌کنی؟ احتمالاً بدون وقفه می‌گفتم نه، اصلاً امکان ندارد! ولی محبت امیرالمومنین (ع) طوری است که هرجایی توفیق خدمت داشته باشیم، همان جا هستیم. کودکان در نگاه اهل بیت جایگاه ویژه‌ای دارند و خیلی خوشحالم که بر لب بچه‌ها لبخندی می‌آوریم».

از اینکه بزرگ‌ترین شهربازی دنیا را در خیابان‌های تهران برپا می‌کنند، حس و حال عجیبی دارد: «ما خودمان می‌دانیم چه کار بزرگی در حال رقم خوردن است؛ اما این کار با توانایی محدود ما پیش نمی‌رود! به همین خاطر هر شب به اهل بیت (ع) توسل داریم و سعی می‌کنیم این جشن با بیشترین هماهنگی و بهترین شرایط برگزار شود. خودمان پیش‌بینی می‌کنیم که بین سه تا پنج میلیون نفر در این جشن و گردهمایی بزرگ شرکت کنند. بخش زیادی از این جمعیت بچه‌ها هستند و وظیفه ماست که برای شادی و سرگرمی بچه‌ها تلاش کنیم».

فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم می‌زنیم!

حال و هوای خادمان تماشایی و غبطه‌برانگیز است. انگار در زمان سفر کرده‌اند و چهل سال عقب رفته‌اند؛ در همان سنگرهای خاکی نشسته‌اند و عملیات فردا را به دقت وارسی می‌کنند. در این لحظه هیچ چیز به اندازه آنکه عملیات فردا به خوبی و با موفقیت پشت سر شود، برایشان مهم نیست. نه اهل خودنمایی هستند و نه به صحبت کردن علاقه‌ای دارند. فردا وقتی بچه‌ها روی این اسباب بازی‌ها از ته دل قهقهه بزنند، این بچه‌ها مزد کارشان را می‌گیرند. شاید فردا شادترین خادمان، خادمان شهربازی باشند.

دیدار شبانه با اکبرنژاد، مجری خنده‌رو و خستگی‌ناپذیر صداوسیما

تا از ساختمان بیرون می‌آیم «احمد اکبرنژاد» مجری کاربلد صداوسیما را می‌بینم که از ماشین‌ش پیاده می‌شود. ساعت دوازده شب است و دیدن اکبرنژاد برایم کمی عجیب است. او هم ده روز است که از ۹ صبح تا ۱۱ شب در حال اجرا و کار است. «تقریبا هر روز دوازده ارتباط زنده داریم. هشت ارتباط زنده با شبکه سه، دو ارتباط با شبکه یک و دو ارتباط با شبکه ورزش. در این برنامه‌ها به مردم توضیح می‌دهیم که بزرگ‌ترین مهمانی غدیر چیست؟ جزئیات برنامه را می‌گوئیم و در حین این برنامه‌ها که حالا از ۱۰۰ تا برنامه زنده هم بیشتر شده است، نکات مختلفی درباره امیرالمومنین (ع) و غدیر را برای مخاطب بازگو می‌کنیم.»

او در این روزها بیشتر از ۲۵۰ تا نکته و روایت و حکایت از امیرالمومنین (ع) و زندگی ایشان به مردم گفته است: «دوست دارم در این ایام سهم کوچکی در عرض ارادت مردم به حضرت داشته باشم. از دیدگاه اندیشمندان و فیلسوفان جهان درباره امیرالمومنین (ع) حرف زدم و از قول پیامبر مهربانی درباره حضرت، نکته‌های قشنگی روایت کردم. درباره غدیر حرف زدم و گفتم غدیر در روایات ما ۵۰ اسم دارد. هرچقدر به خود رویداد نزدیک‌تر شدیم هم درباره جزئیات این مهمونی ۱۰ کیلومتری به مردم اطلاعات دادیم تا با برنامه‌ریزی بهتری در آن حضور پیدا کنند».

اکبرنژاد مجری تلویزیونی جشن روز غدیر است: «روز غدیر قرار است از ساعت ۴ بعدازظهر سر پخش تلویزیون باشم تا با همکاری دوستان رویداد را رصد کنیم، تصاویر را نشان بدهیم، با همکارانی که در خیابان‌ها حضور دارند ارتباط بگیریم و موقعیت‌های مختلف این ۱۰ کیلومتر را به مخاطب تلویزیونی نشان بدهیم. قسمتی از کار هم پخش برنامه‌های استانی است. بالاخره در تمام استان‌ها جشن‌های بزرگ غدیر برگزار می‌شود و دوست داریم تصاویر استانی را هم نشان بدهیم».

بعد از مراسم همه با هم سُرم می‌زنیم!

او که سال‌ها است با اجرای برنامه‌های غدیر آشنایی دارد، درباره تفاوت جشن امسال با سال‌های قبل می‌گوید: «علامه امینی می‌گوید اگر ما برای غدیر ۴۰ روز شادی می‌کردیم، لازم نبود برای عاشورا ۴۰ روز عزاداری کنیم! به هر دلیلی در طول تاریخ برای عید غدیر آن کاری که باید می‌شده، انجام نشده است. البته هزار سال پیش در بغداد شیعیانی بوده‌اند که جشن‌های مردمی برگزار می‌کردند ولی هیچوقت چنین رویدادهای عظیمی مثل مهمونی ۱۰ کیلومتری پارسال و امسال وجود نداشته است.»

حرف‌هایش شنیدنی بودند: «می‌دانید که علامه امینی در ۱۱ جلد همه روایات را درباره غدیر جمع کرده است. شهید مطهری می‌گوید نوشتن این کتاب، برخلاف حرف بعضی‌ها، باعث اتحاد مسلمانان است. وقتی همه بدانند که علمای شیعه و سنی با جزئیات زیاد ماجرای غدیر را روایت کرده‌اند، باعث وحدت بیشتر مسلمانان می‌شود، نه تفرقه آنها. حتی یک نفر از علمای اهل سنت وجود ندارد که جزئیات غدیر و خطبه پیامبر (ص) را نقل نکرده باشد. خب این موجب اتحاد ماست. غدیر موضوعی است که ما را متحد می‌کند. ماجرای جشن ۱۰ کیلومتری هم همین است. این جشن بزرگ باعث اتحاد مسلمانان می‌شود و عظمت مسلمانان را به دنیا نشان می‌دهد. به همین جهت از همه دعوت می‌کنم تا در روز غدیر به مهمونی ۱۰ کیلومتری بیایند و عظمت امیرالمومنین (ع) را به دنیا نشان دهند». برای آخرین بار سراغ خادمان می‌روم و تماشایشان می‌کنم؛ حرف‌ها و هماهنگی‌ها انجام شده و کم کم باید بروند تا غرفه‌های اسباب‌بازی را مدیریت کنند.

این نکته‌های آخری است که یکی از خادمان به مربی‌ها و دیگر خادمان می‌گوید: «یادتان نرود. فردا قرار است یکی از بزرگ‌ترین کارهای دنیا را انجام بدهیم. هم بزرگ‌ترین و طولانی‌ترین شهربازی دنیا را بسازیم، هم عشق به امیرالمومنین (ع) را به این بچه‌های عزیز و معصوم منتقل کنیم. تا صبح شنبه کسی حرف از خواب و خوراک نزند. بعد از مراسم هم فراموش‌تان نشود؛ همه با هم سُرم می‌زنیم!»

فعلا حرف خواب و خوراک نباشد؛ بعد از مراسم همه سِرُم می‌زنیم!

جمعیت می‌خندد، اما هم من و هم خودشان هم می‌دانند این یک شوخی نبود؛ بعد از برگزاری مراسم خیلی‌هایشان سُرم‌لازم می‌شوند!

کد خبر 5829716

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha