به گزارش خبرنگار مهر، لحظات دلتنگی آغاز شده اما نمیخواهد باور کند. زیر لب با خودش زمزمه میکند که هنوز مدینه هستم و میتوانم دل سیر زیارت کنم. اما مرور این حرفها هم دل بی قرارش را آرام نمیکند. میداند لحظات دلتنگی نزدیک است. لحظاتی که باید با خاطرات عرفات و منا و مدینه بغض کند و اشک بریزد.
مداح که میگوید این آخرین دعای کمیل است و شاید دیگر مدینه را نبینید بغض راه گلویش را میبندد، نفسش به شماره میافتد و توان حرف زدن را از دست میدهد. دستهایش را رو به آسمان میگیرد و زیر لب میگوید: «خدا نکند»؛ اما ته دلش میداند شاید دیگر فرصتی برای حضور در مکه و مدینه نباشد. چادرش را که روی صورتش میکشد بغضش می ترکد، صدای گریه اش فضای سالن را پر میکند، به پهنای صورت اشک میریزد و زیر لب ناله میکند: «الهی و ربی من لی غیرک».
دست به دامان خدا میشود که دوباره روزی اش کند. دوباره مسجدالحرام و منا و عرفات را ببیند و دوباره در مسجدالنبی بایستد و یک چشمش به بارگاه منور پیامبر باشد و یک چشمش به قبرستان بقیع.
فکر میکند فقط حال خودش اینطور است اما سر که میچرخاند، همه را مثل خودش می بیند. زن و مرد ندارد. سرها پایین است و اشکها جاری. مداح داغ دلشان را تازه میکند؛ «خدای من؛ نکند ما را دست خالی برگردانی». انگار دوباره آتش به جانشان انداخته.
شک و تردید همه وجودشان را میگیرد. اشکهای روی صورتشان گلوله آتش میشود. ترس وجودشان را میگیرد؛ نکند خدا از ما قبول نکند؟ نکند واقعاً دست خالی برگردیم؟ نکند...
خدایا؛ ما به لطف و کرم تو امید داریم… خدایا ما به جز تو کسی را نداریم… خدایا کم ما را به کرمت قبول کن.. خدایا... بغض و اشک اجازه ادامهاش را نمیدهد. مداح که سکوت میکند صدای هق هق گریهها در فضا می پیچد، گریههایی از ته دل و اشکهایی از سرچشمه زلال بندگی.
آخرین دعای کمیل مدینه برایشان ماندگار شده. برایشان لحظاتی را ساخته که لذت حج شأن را چند برابر کرده. طوری گریه میکنند و اشک میریزند و به درگاه خدا التماس میکنند انگار در تمام سفر فراموش کرده بودند باید دل شأن را سبک کنند. اما این اشکها برای دلتنگی است، برای دل کندن از مدینه است. برای دیگر ندیدن بقیع است.
دل به امید خدا بستهاند که دوباره قسمت شأن بکند اما ته دلشان میپذیرند شاید آخرین حج باشد. جملات مداح با افکارشان هماهنگ میشود. فرازهای دعا با حج آخر امام حسین (ع) عجین میشود و مداح به صحرای کربلا میرود. از زینب (س) میگوید و سختیهایی که مادرش وعده اش را داده است. از کربلا میگوید و تن بی کفن حسین (ع). اشک امانشان نمیدهد، بغضهایشان دوباره می ترکد...
انگار همه غصههای دنیا روی سرشان آوار شده. اگر مداح دست به دعا نمیشد و فضا را عطرآگین ارتباط با خدا نمیکرد شاید تا صبح اشک میریختند و گریه میکردند. آمین گفتنهایشان هم متفاوت است. وقتی مداح میگوید: «خدایا این حج را آخرین حج ما قرار نده» صدای آمین گفتنشان مو به تن سیخ میکند و لرزه بر تن هر عاشقی میاندازد که او هم بلند بگوید: «آمین».
نظر شما