خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: چیزی را که حق و باطل در آن معلوم نیست، شبهه مینامند.از مشخصات شبهه این است که «شبیه حق است» که ایجاد کننده آن قصد دارد طرف مقابل را به اشتباه اندازد. امت اسلامی، ارزشها و ضد ارزشهایی دارد و کسانی که ارزشهای متفاوتی دارند سعی میکنند با بدعتهای شبههآلود و سخنان و تحلیلهای گیجکننده، مردم را گمراه نموده و ارزشهای آنها را تغییر دهند. حق و باطل در حیات بشری، همواره و در همه موقعیتها، با آن وضوح و صراحت نمودار نمیشوند که برای هیچکس جای تردید و شک و شبههای نمانده باشد و عواملی دخالت دارند که زمینه اشتباه را فراهم میکنند.
از جمله رسالتهای علما و دانشمندان اسلامی در جوامع پاسخ به شبهات گوناگون مطرح شده در سطح کلان میباشد حوزههای علمیه باید با استفاده از تواناییهای خود و بهرهگیری از امکانات موجود پاسخهای مستدل و محکم به پرسشهای اقشار مختلف جامعه بدهند و شبهات به وجود آمده که بنیان مبادی اسلام و ایمان دینی مردم را خدشهدار میکنند، بر اساس علوم روز و به گونهای پیشرفته پاسخ بگویند. در سلسله مطالب «حقیقت این است» درصددیم به برخی از این شبهات به صورت تفصیلی پاسخ بدهیم. آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان آیتالله مصباحیزدی است که در سال ۱۳۹۸ ایراد فرمودهاند.
اختلاف نظر دینداران، و تغییر دستورات دینی
در مطالب گذشته گفتیم که امروز همه ایادی شیطان در عالم همقسم شدهاند که درباره مبانی دینی و اعتقادی ما تشکیک کنند و از اینکه نسل انقلابی دیگری بهوجود بیاید، جلوگیری کنند. آنها بهویژه در رسانههای مجازی و ماهوارهها انواع و اقسام شبهات را القا میکنند؛ شبهاتی که گاهی بیش از هزار سال است که دربارهاش بحث شده و رد شده است، اما شیاطین آنها را با شکل، اصطلاحات جدید و شواهد خاصی القا میکنند و تصور میشود که شبهات جدیدی است. افزون بر اینکه پاسخ این شبهات با این شکل جدید در کتابهای درسی نیامده، در کتابهای غیردرسی نیز مطرح نشده است. این است که جا دارد به بعضی از نمونههای برجسته این شبهات که بیشتر روی آن مانور میدهند و ممکن است آثار سویی داشته باشد، بیشتر بپردازیم.
بحث را از شبههای آغاز کردیم که فرد تحصیلکردهای برای ما فرستاده بود و گفته بود ما چیزهایی را میفهمیم که خوب است و همه عقلای عالم آنها را خوب میدانند. برخی از کارها نیز در نظر همه مردم بد است و هر کس به عقلش مراجعه کند، بدی آنها را میفهمد. اما نسبت به تحقیق درباره چیزهایی که مربوط به ماورای این عالم است، راهی نداریم. افزون بر اینکه کارها و دغدغههای بسیاری درباره زندگی خود داریم که فرصت پرداختن به این مسائل را به ما نمیدهد. بنابراین چه مانعی دارد که به خاطر رفتار درستی که بر اساس عقلمان داریم، مطمئن باشیم که نجات پیدا میکنیم و عذاب نمیشویم؟ پس از پاسخ به این شبهه به شبهات دیگری که در راستای این شبهه بود، پرداختیم. در جلسه گذشته به این شبهه پرداختیم که میگفت: مطالب دینی، علمی نیستند، و مطلب علمی آن است که بتوان آن را با دلیل اثبات کرد؛ دلیل نیز باید به حس و تجربه منتهی شود. از آنجا که مطالب دینی قابل حس و تجربه نیست، علمی نیست؛ بنابراین دین مقولهای ذوقی است و هر دینی بیشتر به سلیقه انسان آمد، میتواند آن را بپذیرد؛ لذا نمیتوان روی انتخاب دین سختگیری کرد و گفت حتماً باید این اعتقادات را داشته باشید.
در پاسخ به این شبهه گفتیم: اینکه روش علمی را منحصر در حس و تجربه میدانید، اصطلاحی جعلی است و ما حتی برای اینکه ادراکات حسی و تجربههای حسیمان یقینآور باشد، به دلیلهای عقلی نیازمندیم. آنچه خودش یقینآور است و حتی پشتوانه ادراکات دیگر نیز قرار میگیرد، عقل است، و عقل میتواند مباحث دینی را اثبات کند، همانگونه که در همه کتابهای دینی، عقاید دینی به وسیله دلیل عقلی بیان شده است.
در همین راستا شبههای دیگر مطرح شد که میگفت: درباره انتخاب دین خیلی سختگیری نکنید؛ انتخاب دین امری ذوقی است.، پس اصرار نکنید که دیگران نیز باید مسلمان شوند. اگر خودتان از این دین خوشتان میآید، مسلمان باشید و طبق احکام آن نیز عمل کنید، اما اینکه میگوئید دیگران نیز باید اینگونه باشند و اگر اینگونه نباشند معذب خواهند بود، درست نیست. این روش شبههافکنی سیاستی است که اکنون به شیوههای مختلفی در حال اجراست و در جوانها نیز به راحتی اثر میگذارد.
شبهه حقانیت همه ادیان
یکی دیگر از شبهاتی که در همین راستا بیان میشود این است که فرض کنید که من میخواهم دینی را انتخاب کنم. در عمل، با ادیان مختلفی روبهرو میشوم که دارای اعتقادات مختلفاند و هرکدام طرفدارانی جدی دارد که حاضرند در راه اعتقاداتشان جانفشانی کنند، و حتی برای دفاع از دینشان کشته میدهند. چگونه بفهمیم که کدام یک از ادیان درست است؟ ادیان مختلفی است که راههای مختلفی را معرفی میکنند و ما فرصت و ابزار بررسی آنها را نداریم. از سوی دیگر، در کتابهای دینی مطالبی وجود دارد که دلالت بر درست بودن همه ادیان دارد. برای مثال در آیه ۱۳۶ از سوره بقره میخوانیم: لاَ نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِّنْهُمْ؛ ما بین هیچ پیغمبری با پیغمبرهای دیگر فرق نمیگذاریم. بنابراین ما هر کدام را انتخاب کنیم کار درستی انجام دادهایم!
این مطلب درباره مذاهب مختلف درون یک دین نیز مطرح میشود. میگویند: حتی اگر ما اسلام را بپذیریم، باز اسلام مذاهب مختلفی دارد که همدیگر را تخطئه میکنند. ما از کجا بفهمیم که کدام یک از این مذاهب درست است. حتی پیروان یک مذهب نیز با هم اختلافاتی دارند. اختلاف فتاوایی که بین علمای یک مذهب خاص وجود دارد، یک نمونه از این اختلافات است. ما از کجا بفهمیم که کدام درست است و کدام غلط؟ اینها همه شاهد بر این است که اختلافات و اعتقادات دینی را نباید خیلی جدی گرفت؛ اینها مسائلی غیرقابل اثبات است که انسانها بر اساس سلیقههای مختلفی که دارند، آنها را انتخاب میکنند؛ همانند رنگ لباس است که مردم در انتخاب آن آزادند و طبق سلیقه خود هر رنگی را خواستند انتخاب میکنند!
وجود عقاید مشترک در همه ادیان الهی
در پاسخ به اینگونه از شبهات میگوئیم: ما میدانیم که سلسله عقایدی وجود دارد که بین همه ادیان توحیدی _بهخصوص دینهای یهود، مسیحیت و اسلام مشترک است، و اساس دین را همان عقاید مشترک تشکیل میدهد؛ مثل اعتقاد به خدا، اعتقاد به قیامت و حساب و کتاب، و اعتقاد به اینکه انبیا از طرف خدا برای هدایت بشر آمدهاند. اصل دین همین اصول سهگانه توحید و نبوت عامه و معاد است، و اگر کسی اینها را قبول نداشته باشد هیچیک از این ادیان او را قبول ندارند و او را معذب و بدبخت میدانند. بنابراین سلسله مطالبی در ادیان توحیدی وجود دارد که هیچ اختلافی در آن نیست. درست است که ادیان درباره اینکه آخرین پیامبر کیست، اختلاف دارند، ولی این مسئله به اعتقادات اصلی لطمه نمیزند. این سه مسئله دلایلی متقن و عقلی دارد که در جای خودش بیان شده است. در اینها جای هیچ شکی نیست.
البته درباره اینکه مثلاً شخص حضرت موسی پیغمبر بوده یا نبوده است، یا آخرین پیغمبر بوده یا پیغمبر دیگری بعد از ایشان آمده است، دلیل عقلی وجود ندارد. دلیل عقلی به صورت مستقیم بر جزئیات اقامه نمیشود. دلایل عقلی مفاهیم کلی را اثبات میکنند؛ البته اگر با شواهدی صغریات ثابت شود، کبرای عقلی بر آن منطبق میشود. برای مثال، عقل اثبات نمیکند که حضرت موسی در فلان زمان بوده و فلان معجزات را داشته است. این مسائل با تاریخ، شواهد عینی و قرائن دیگر باید اثبات شود، سپس کبرای عقلی روی آن میآید که کسی که این ویژگیها را دارد، پیغمبر خداست و باید از او اطاعت کرد. اگر برای کسی این شواهد اقامه شد و ثابت شد که حضرت موسی پیغمبر است، باید اطاعت کند. عین همین درباره بشارت یک پیامبر نسبت به پیامبر بعد از وی نیز مطرح است. همه انبیا، به خصوص حضرت عیسی گفتهاند: وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ یَأْتِی مِن بَعْدِی اسْمُهُ أَحْمَدُ .[۱]
روش عقلا در اعتماد به یقین عرفی در اعتقادات
اگرچه این مسائل مثل مسائل فلسفی نیستند که بر پایه امور بدیهی ثابت شوند، اما میتوان به آنها یقین عرفی پیدا کرد و عقلا در زندگیشان به این یقین اعتماد میکنند. مگر کسی درباره پدر و مادر خودش شک میکند که آیا آنها والدین من هستند یا نیستند؟! با اینکه هنگامی که آنها با هم ازدواج کردهاند، نبوده و هنگام تولد را نیز به یاد ندارد که آیا از این مادر متولد شده است یا نه. در عالم چند قضیه وجود دارد که ما درباره آنها یقین فلسفی داشته باشیم؟! معمولاً چیزهایی که یقینی میدانیم بر اساس همین شواهد اطمینانبخش است که انسان با وجود آنها اضطراب پیدا نمیکند. این مسئله درباره ادیان و انبیا نیز مطرح است.
ما میگوئیم اگر کسی درباره انبیا تحقیق کند، میتواند این مسائل را اثبات کند و در جای خودش این مسائل اثبات شده است. شما میگوئید این مسائل قابل اثبات نیست، اما ما میگوئیم این مسائل قابل اثبات است، اگر مایل هستید میتوانیم برایتان اثبات کنیم. همینکه این ادیان چنین پیروانی دارد، روشن میسازد که آنها درصدد بودهاند تا اثبات کنند که این شخص پیغمبرشان بوده است و حاضرند در این راه جانشان را نیز بدهند. پیامبر بعد نیز ممکن است برای کسی ثابت شود، همان گونه که ممکن است برایش ثابت نشود. روشن است که اگر کسی تلاش کرد و تا اندازهای که عقلش میرسید و شواهد برایش وجود داشت تحقیق کرد، ولی نتوانست اثبات کند، در آن جهت مستضعف است و تکلیف بیشتری ندارد.
این مسئله درباره مذاهب مختلف درون یک دین نیز صادق است. بعد از اینکه حقانیت یک دین ثابت شد، این سوال مطرح میشود که کدام مذهب حق است. ما معتقدیم که میتوان این مسئله را اثبات کرد، اما اگر کسی تحقیق کرد و به مذهب حق نرسید، معذور است؛ اگرچه احتمال این مسئله بسیار ضعیف است. زحمات بسیاری در این راه کشیده شده، تحقیقات بسیاری شده و کتابهای متعددی نوشته شده است، که این احتمال را بسیار ضعیف میکند، اما بالاخره اگر کسی نتوانست، در آنچه نتوانسته، معذور است.
راه شناخت دستورات عملی دینی
این مطلب درباره اساس دین و اعتقادات است، اما درباره دستورات عملی، میدانیم سلسلهای از ضروریات عملی وجود دارد که حتی دشمنان آن دین نیز وجود آنها را میدانند. برای مثال، حتی بتپرستان نیز میدانند که اسلام این نماز را دارد، و اگر کسی بگوید نماز را قبول ندارم به این معناست که اسلام را قبول ندارد. بنابراین ضروریات قابل تشکیک نیست و اگر کسی یکی از ضروریات دین را انکار کرد، جای هیچ شکی نیست که از آن دین خارج شده است. این همان بنای عقلاست. همه عقلا در زندگیشان چیزهایی را در حد ضروریات میدانند؛ حتی میگویند: میدانیم اساس دینی که ما قبول نداریم و باطل میدانیم، چیست و خودشان نمیتوانند در آنها تشکیک کنند.
به دنبال ضروریات، چیزهایی است که باید با تحقیق به آنها رسید و کمابیش قابل تشکیک است. این مسائل احتیاج به تحقیق دارد و تحقیق نیز مقدماتی دارد، و اگر کسانی همت داشته باشند و بخواهند بفهمند، میتوانند در آنها هم به یقین عرفی برسند. اما بالاخره مسئله به جزئیاتی میرسد که حتی بسیاری از متخصصان نیز نمیتوانند درباره آنها اظهار نظر قطعی کنند. غالباً متخصصان درجه یک نیز در برخی از جزئیات به اختلافنظرهایی میرسند که نمیشود به درستی هیچیک از آنها یقین پیدا کرد. در اینجا اختلاف فتوا به وجود میآید. اما در همینجا نیز راه عقلایی وجود دارد.
هنگامیکه انسان بیمار میشود و نمیداند چه دارویی مصرف کند، چه کار میکند؟ روشن است که نزد متخصص میرود. هنگامیکه نزد پزشک میرود نیز یقین پیدا نمیکند که با مصرف این دارو حتماً خوب میشود، بلکه ظن دارد که اگر طبق نظر این متخصص عمل کند، خوب میشود. این روش را همه میدانند و لازم نیست آن را به کسی یاد بدهند. هر عاقلی میفهمد که در موضوعی که محل اختلاف نظر است و هیچیک از طرفها دلیل قطعی ندارد، باید به کسی مراجعه کرد که نسبتاً بهتر میفهمد. این همان مسئله تقلید است.
بنبستی وجود ندارد
بنابراین ما هیچ بنبستی در فهم مسائل دینی و عمل کردن به آن نداریم. روش همه عقلا در زندگی اینگونه است. البته از آنجا که معتقدیم منفعت و ضرر مسائل دینی با هیچ چیز دیگری قابل مقایسه نیست، باید سعی کنم که آنها را بهتر احراز کنیم؛ اگر خودمان راه یقینی داریم، خودمان تحقیق کنیم، ولی اگر اینگونه نبود به متخصصانی که به گفته آنها اطمینان داریم مراجعه کنیم. حتی اگر در اینجا نیز به نتیجه نرسیدیم، و هیچ راهی نداشتم و واقعاً متحیر بودیم، جای تخییر است و تکلیفی بیش از آن نداریم.
نتیجه اینکه در پاسخ به کسانی که مسائل دینی را علمی نمیدانستند و میگفتند: نمیتوانیم این مسائل را بفهمیم، میگوئیم: شما به صورت جدی دین حق را دنبال نکردهاید. اگر به اندازه سایر مسائل زندگیتان همت کنید و در این زمینه تحقیق کنید، به نتیجه میرسید. چگونه برای درمان یک بیماری از این پزشک به آن پزشک و از این شهر به آن شهر میروید؛ در اینجا نیز همین کار را انجام بدهید! حتی لازم نیست از یک شهر به شهر دیگر سفر کنید، کتابهای رساله وجود دارد، بر اساس رساله متخصصی عمل کنید که مطمئن هستید علمش بیشتر است.
شبهه: دستورات دینی مبنای علمی متقنی ندارد
شبهه دیگر اینگونه مطرح میشود: هر یک از پیروان ادیان به آداب و احکامی خاص معتقدند و بر اساس آن عمل میکنند، که بسیاری از آنها با احکام ادیان دیگر متفاوت است. با ملاحظه این مسئله در ادیان توحیدی بهخصوص دین یهود، مسیحیت و اسلام به این نتیجه میرسیم که دستورات دینی در دین اول (یهود) بسیار سخت بوده است، سپس در دین دوم (مسیحیت) کمی آسانتر شده است، و در مرحله بعد در اسلام از آن نیز آسانتر شده است.
این مسئله در آیات قرآن نیز آمده است. میفرماید: فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ أُحِلَّتْ لَهُم ْ؛[۲] ما بهخاطر گناهان و ظلمهایی که بنیاسرائیل مرتکب شده بودند، برخی از طیبات را برای آنها حرام کردیم. حضرت عیسی بعد از حضرت موسی آمد و دین مسیحیت را آورد. قرآن از زبان ایشان میگوید: وَلِأُحِلَّ لَکُم بَعْضَ الَّذِی حُرِّمَ عَلَیْکُم ْ؛[۳] در گذشته چیزهایی برای شما حرام شده بود، من آمدم تا آنها را حلال کنم.
و بالاخره پیغمبر اسلام بسیار سخاوتمندانه همه چیزها را حلال کرد؛ وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِم ْ؛[۴] تکالیف بسیار سختی بر گذشتگان بود، من آمدم تا اینها را بردارم، این غلها را باز کنم و بارهای سنگین را از دوشتان بردارم، فقط میگویم چیزهای خوب را استفاده کنید و چیزهای بد را استفاده نکنید.
پس پیداست که رهبران ادیان دیدند که کار با این سختگیریها پیش نمیرود و تکالیف را آسانتر گرفتند تا طرفدارانشان بیشتر شود! این سیر نشان میدهد که این احکام مبنای علمی متقنی ندارد. اینها هم شاهد بر این است که مسائل دینی خیلی جدی نیست و اینگونه نیست که اگر به آنها عمل نکنیم دچار هلاکت بشویم! بحث از اینجا شروع میشود و به تدریج نسبت به همه چیز شبهه ایجاد شده و زیرآب همه چیز کمکم زده میشود.
مطابقت دستورات دینی با مصالح و مفاسد واقعی
ما معتقدیم که همه احکام دین تابع مصالح و مفاسد واقعی است. البته مصالح و مفاسد چند دسته است؛ یک دسته مصالح و مفاسدی است که با سرنوشت انسان سر و کار دارد و اگر انسان آنها را رعایت نکند، ضررهای غیر قابل جبرانی میبیند. این مصالح تابع شرایط زمانی و مکانی نیست و در همه زمانها و همه مکانها وجود دارد. برای مثال نماز در همه ادیان بوده است و شرایط زمانی و مکانی در وجوب آن تأثیری ندارد؛ حتی وقتی انسان در حال احتضار است و نمیتواند از جایش بلند شود، باید پایش را رو به قبله کند و با زبانش اذکار نماز را بگوید. این مصالح و مفاسد حتماً باید رعایت شود، از اینرو باید انسان بکوشد که آنها را بهتر بشناسد و بهتر عمل کند. اگر انسان در انجام آنها اندکی کوتاهی کند، مسئول است و ضررش قابل جبران نیست.
تغییر حکم با تغییر مصالح و مفاسد
دسته دیگری از مصالح و مفاسد تابع شرایط زمانی و مکانی است. برای مثال، وقتی حضرت آدم و حوا به زمین هبوط کردند، انسان دیگری بر روی زمین نبود. روشن است که برای تکثیر نسل و اینکه انسانهای بعدی پیدا شوند، فرزندان آنها نیازمند ازدواج بودند، اما با چه کسی ازدواج کنند؟ انسان دیگری غیر از این خواهر و برادرها نیست.
اگر آنها با هم ازدواج نمیکردند اصلاً نسلی باقی نمیماند. البته در روایات آمده است که خداوند از لطف خودش حکمتی را رعایت کرد و از حضرت حوا در هر حمل یک پسر و یک دختر متولد میشد و دستور داده شد که پسر این حمل با دختر حمل دیگر ازدواج کند. روشن است که اگر حکم این بود که اصلاً خواهر و برادر با هم ازدواج نکنند، اصلاً نسل بشر منقرض میشد و به طور کلی مصلحت کلی آفرینش انسان زیر سوال میرفت. همانگونه که ملاحظه میکنید گاهی مصالح و مفاسد تابع شرایط زمانی و مکانی است و در جایی که موجب حرج میشود، خداوند آن امر را بر انسان واجب نمیکند.
تغییر حکم با تغییر عنوان ثانوی
دسته دیگری از مصالح و مفاسد، در اصل به خاطر عنوانی ثانوی است. مثلاً خداوند امتهای گناهکار را به عذابهای گوناگونی مبتلا میساخت؛ ابتلاء به فقر و گرسنگی یکی از این عذابهاست، اما برخی از عذابها تکلیفهای سنگینی بود که بر آنها واجب میکرد. در آیات نیز آمده است که گاهی خداوند مردمی را به خاطر گناهان معنوی خاصی با احکام سخت مجازات میکند. قرآن درباره قوم یهود میگوید: فَبِظُلْمٍ مِّنَ الَّذِینَ هَادُواْ حَرَّمْنَا عَلَیْهِمْ طَیِّبَاتٍ؛ یعنی در اصل خداوند نمیخواست طیبات را برای آنها حرام کند، اما عنوان ثانوی مجازات، باعث حرمت این طیبات بر آنها شد. مصلحت الهی این بود که آنها میبایست به صورت تکلیف شاقی مجازات شوند. خداوند خود حکمت این حکم را میداند؛ ظلمی کرده بودند که باید به وسیله این تکلیف جبران شود. این حکم مصلحت اولی نیست، اما بعد از ارتکاب ظلم، مصلحت ثانوی اقتضا میکند که آن حکم سخت برایشان تشریع شود. روشن است که وقتی علت این حکم برطرف شد، مثل اینکه چند نسل گذشت، روحیات مردم تغییر کرد و حتی آن ظلم را فراموش کردند، باقی ماندن آن تکلیف توجیهی ندارد.
پس از بنیاسرائیل نیز قوم حضرت عیسی آمدند که خداوند درباره آنها میگوید: وَجَعَلْنَا فِی قُلُوبِ الَّذِینَ اتَّبَعُوهُ رَأْفَةً وَرَحْمَةً ؛[۵] از ویژگیهای قوم حضرت عیسی این بود که مردم مهربانی بودند. این قوم دیگر مرتکب آن گناه نبودند و نه تنها آن قساوت را نداشتند، آن گناهان و آن ظلمها را مرتکب نمیشدند، بلکه ویژگیشان رأفت، رحمت و مهربانی بود. روشن است که دیگر جا ندارد که آن مجازات را داشته باشند. از اینرو پیغمبر بعدی آن احکام را تغییر میدهد.
معنای یُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ
آیه وَیُحِلُّ لَهُمُ الطَّیِّبَاتِ وَیُحَرِّمُ عَلَیْهِمُ الْخَبَآئِثَ، نیز به این معناست که خیال نکنید پیغمبر به دلخواه خود چیزی را برای شما حرام و چیزی را حلال میکند، همه اینها تابع مصالح و مفاسد واقعی است. اگر چیزی را حلال دانسته است، به خاطر ایناست که چیز خوب و قابل استفادهای بوده است، و اگر آن را حرام دانسته، برای این بوده که خبیث و پلید بوده است.
وَیَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِی کَانَتْ عَلَیْهِمْ؛ همچنین اگر در شرایع سابق تکالیف سختی بوده است، به واسطه این پیغمبر آن تکلیفهای سخت را از شما برداشتیم. حال ممکن است آن تکالیف، تکالیفی جعلی بوده است که خودشان از روی جهل یا اغراض دیگر وارد دین کرده بودند، یا از همان تکالیفی بوده است که به واسطه گناهانشان بر آنها واجب شده بوده است.
پیامبر اسلام میفرماید: بعثت بالحنیفیة السمحة السهلة ؛[۶] این شریعت آسان است و در آن سختگیری نشده است. البته غیر از واجبات، چیزهایی دیگر وجود دارد که کسانی که طالب مراتب بالاتر هستند میتوانند انجام بدهند، اما این کارها اختیاری است.
نتیجه اینکه طرف مقابل میگفت: معلوم میشود که احکام، مصلحت و مفسده واقعی ندارد؛ یک روز میگویند حلال است و یک روز میگویند حرام است؛ پیغمبری میگوید: خوب است، پیامبر دیگری میگوید بد است؛ پس معلوم میشود که این احکام اساسی ندارد! گفتیم که اولاً مصالح و مفاسد واقعی ملاک جعل احکام است. گاهی عناوین ثانوی برای بعضی از مردم ایجاب میکند که حکم خاصی برای آنها جعل شود، اما این احکام همیشگی نیست و بعد از آنکه عامل آن رفع شد، حکم برداشته میشود.
اما در اسلام اینگونه نیست که بگویند ما اصلاً حکمی نداریم و خودتان ببینید هر چه خوب است، انجام بدهید و هر چه بد است، ترک کنید؛ این آیه چنین معنایی ندارد. به اصطلاح، آیه در مقام اثبات نیست، بلکه در مقام ثبوت است. میگوید: آنچه در اسلام حلال است همه طیبات است و آنچه ممنوع است، به خاطر این است که از خبائث بوده است. اثبات آن نیز با بیان پیغمبر و وحی است؛ زیرا شما همه چیز را با عقلتان نمیفهمید.
[۱]. صف، ۶.
[۲]. نساء، ۱۶۰.
[۳]. آل عمران، ۵۰.
[۴]. اعراف، ۱۵۷.
[۵]. حدید، ۲۷.
[۶]. مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، ج ۷، ص ۲۲۶.
نظر شما