خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: در دو قسمت پیشین پرونده بررسی کتاب «یهودیان و الیگارشی یهودی؛ غارتگری ماوراء بحار و تمدن جدید غرب» بهعنوان جلد اول مجموعه «زرسالاران یهودی و پارسی، استعمار بریتانیا و ایران» نوشته عبدالله شهبازی، تمایز مفاهیم مهمی ازجمله یهود و بنیاسراییل را مورد کندوکاو و دقت قرار دادیم. آنطور که در این مقالات گفتیم، یهودیت نه دین پیروان موسی کلیم که آیین و منشی است که گروهی از کاهنان و زرسالاران طی چندسده بنا کرده و بر آموزههای آن افزودند. ریشه این آموزهها و زرسالاری را هم نه در دین موسی پیامبر که در گوسالهپرستی مردمی میتوان پیدا کرد که دور مجسمهسازی بهنام سامری را گرفته و موسی را رها کردند.
قسمت سوم بررسی کتاب مورد اشاره درباره دروغهایی است که تاریخنگاری یهود درباره مسالهای به نام تعبید به بابل به خورد تاریخ داده و آن را بهعنوان یکی از نقاط عطف تاریخ دروغ یهود مطرح کرده است. همچنین ریشههای اولیه نژادپرستی یهود را در کتاب حزقیال بررسی میکنیم که بهعنوان یکی از پیامبران یهودی و نه پیامبران الهی شناخته میشود و آموزههایش در تلمود و عهد عتیق وجود دارد. نفوذ گسترده یهودیان در درباره هخامنشیان و پس از آن در دولتهای ایرانی و همچنین انقلاب مسیح از دیگر موضوعاتی هستند که در قسمت سوم این پرونده بررسی میشوند.
دو قسمت پیشین و مطالب مندرج در آنها، در پیوندهای زیر قابل دسترسی و مطالعه هستند:
* «قوم یهود و بنیاسراییل دو مفهوم متمایزند / داود و سلیمان یهودی، پادشاهاند نه پیامبر!»
* «چرا نفرینهای خدای اسراییل فقط به بنیاسراییل میرسد نه یهود؟ / نسبتی بین دین موسی و یهود وجود ندارد»
در ادامه مشروح سومینقسمت پرونده بررسی کتاب «یهودیان و الیگارشی یهودی» را میخوانیم؛
* دروغهای یهود درباره تبعید بابل
با انهدام مملکت افراییم، سلطه بیرقیب اشرافیت قبیله یهودا از سال ۷۲۰ پیش از میلاد برای مدت بیش از ۸ سده شروع شد. عناصر پایهای هویت قوم یهود بهطور عمده در این مرحله پایهگذاری میشود و در دوران ظهور الیگارشی حاخامی و یهودیت تلمودی شکل نهایی خود را پیدا میکند. در این دوره یهودیان حاکماند و بنی اسراییل اتباع آنها محسوب میشوند. در کتاب ارمیای نبی، لفظ یهودی به معنای طبقه حکمرانان ستمگر و فاسد اورشلیم است.
بهخلاف دروغهایی که تاریخنگاری یهودی به خورد مخاطبان داده، در دوران ۱۳۴ ساله پس از انهدام دولت افراییم تا فتح بابل به دست بختالنصر که خاندان داود در دولت یهود حکومت میکنند، شاه و اشرافیت یهود، نه در جبهه ایرانیها و کلدانیها، بلکه در جبهه مقابل آنها بهعنوان متحدان فرعون مصر و بقایای دولت آشور فعالیت میکنند. بختالنصر به رغم پیروزی بر ارتش مصر، به قلمرو دولت کوچک یهود تعرضی نکرد و یهویاقیم هم بهعنوان پادشاه یهود، خراج سالیانه خود را به دولت بابل تقدیم میکرد. ورود بختالنصر به اورشلیم هم به آرامی و بدون خونریزی انجام شد و در تاریخ واقعی (نه تاریخ جعلی یهود)، خبری از قتل و غارت و کشتار در میان نیست. بختالنصر خاندان سلطنتی یهود را عزل نکرد و حکمرانی بیگانه بهجای آنها نگمارد. اتفاقی که در واقعیت افتاد، انتقال شاهان و رجالِ یهودیِ هوادار مصر به بابل و نصب حکمران جدید محلی بود که هوادار بابل یا بی طرف شمرده میشدند.
عبدالله شهبازی درباره دروغهای یهود درباره تبعید تاریخی به بابل، مینویسد «تمکین یهویاقیم به بختالنصر سهسال بیشتر دوام نیاورد و از این زمان، به تعبیر نویسندگان تاریخ شاهان یهود، عاصی شد. عصیان شاه یهود در پیوند با اتحادیه جدیدی بود که در شرق مدیترانه با مشارکت سهدولت کوچک فلسطینی غزه، اشقلون و اشدود و دولتهای صور و اورشلیم در زیر رهبری فرعون مصر شکل گرفت. در نتیجه در سال ۵۹۸ پیش از میلاد بختالنصر به غرب لشکر کشید، حکمرانان و رجال هوادار مصر در پنج دولت فوق را به عنوان تبعیدی به بابل منتقل کرد و حکمرانان محلی مورد نظر خود را منصوب کرد. یکی از این تبعیدیها یهویاکین شاه ۱۸ ساله یهود است که سهماه پیش با مرگ پدر به قدرت رسیده بود. این سرآغاز ماجرایی است که در تاریخنگاری یهود با عنوان تبعید یهودیان به بابل نقطهعطفی در تاریخ یهودیت به شمار میرود. در این الگوی تاریخنگاری، تبعید بابل دومین مظلومیت بزرگ یهودیان پس از انهدام قبایل دهگانه شمالی به وسیله امپراتوری آشور است. این ماجرا نیز دروغی بزرگ بیش نیست.» (صفحه ۳۵۰)
نقشهای که از تبعید یهودیان به بابل میگوید اما مسیر آنها را برای رسیدن به بابل و کامرایی و رفاه ناشی از الیگارشیشان نشان میدهد
* یهود؛ درباری زنانه و دولت حرمسرا
مولف کتاب «یهودیان و الیگارشی یهودی» میگوید دربار یهود را باید درباری زنانه و دولت یهود را دولت حرمسرا دانست. این سنتی است که پیشینه آن به زمان ایزابل و عتلیا میرسد. اکتشافات باستانشناسی و دستیابی مورخین به اسناد هم نشان میدهند یهودیانی که در بابل بودند، بهخلاف سدهها تبلیغات یهودیان، اسیر نبودند. زندگی مجلل شاه یهود در بابل و مقام شامخش در دربار بختالنصر چنان بود که برخی از محققین حتی بر آناند که او را به تعبید نبردند بلکه خودش برای گریز از بحرانهای سرزمیناش داوطلبانه تحت حمایت پادشاه بابل زندگی میکرد. با انتقال یهویاکین و جمعی از بزرگان یهودی به بابل، صدقیا ریاست دولت یهود را به دست گرفت که مانند یهویاقیم و یهویاکین پیوندی با آیین موسوی نداشت و بتپرستی قهار محسوب میشد.
یهودیانی که در بابل بودند، بهخلاف سدهها تبلیغات یهودیان، اسیر نبودند. زندگی مجلل شاه یهود در بابل و مقام شامخش در دربار بختالنصر چنان بود که برخی از محققین حتی بر آناند که او را به تعبید نبردند بلکه خودش برای گریز از بحرانهای سرزمیناش داوطلبانه تحت حمایت پادشاه بابل زندگی میکرد
در سال ۵۸۷ پیش از میلاد، بختالنصر بار دیگر بهسمت سرزمینهای غربی حرکت کرد و در جنگ با ارتش مصر در تابستان ۵۸۶ اورشلیم را تصرف کرد. اما سقوط اورشلیم تنها یکتهاجم خارجی نبود. بلکه پیامد محتوم یکدوران طولانی بحران اجتماعی در درون سرزمین حکومت یهود بود. اما در عهد عتیق، سقوط اورشیلم گاهی به خدا نسبت داده و بختالنصر هم ابزار اجرای کیفر او قلمداد میشود. در آن دوران ارمیای نبی در تکاپوی دعوت مردم به شورش علیه کاهنان و اشرافیت یهود بود. نکته جالب و مهم در پیام و دعوت او این است که یهوه را که توسط یهودیان خدای قوم یهود خوانده میشد، با نام «خدای تمام بشر» میخوانَد نه خدای یهود. در کتاب حزقیال اشاراتی وجود دارد که گویای پیوند مردم بیتالمقدس با بختالنصر هستند و طبق آنها اشغال بیتالمقدس با دعوت مردم شهر انجام شد. چون سقوط بیتالمقدس و تبعید اشرافیت یهود به بابل، بهمعنای آزادی مردم بود. بختالنصر هم فقیران را که چیزی نداشتند، در زمین سرمایهداران یهودا مشغول به کار کرده و تاکستانها و مزرعههای اشراف یهود را به آنها سپرد. این هم تصویری است که کاملاً با تاریخنگاری یهودی مغایرت دارد.
رفاهی که خاندان داود و بزرگان یهودی در دوران حضور در بابل (بهقول یهودیان تبعید) با آن آشنا شدند، چنان اغواگر بود که بخش مهمی از آنها هرگز به بیتالمقدس و سرزمین یهود بازنگشته و در جامعه اشرافی بابل و ایران مستحیل شدند. بختالنصر در سال ۵۶۲ پیش از میلاد درگذشت. در بهار سال ۵۳۹ ارتش پارس و ماد از رود دجله گذشته و خلاف ادعای هرودوت و کزنفون که از مقاومت بابل سخن گفتهاند، بدون هیچ درگیری جدی و تخریب و آتشسوزی پایتخت بابل را تصرف کرد. کوروش فرمانده ایرانی این ارتش مورد استقبال گرم مردم قرار گرفت و کتیبههای بابلی، از او بهعنوان ناجی بابل سخن میگویند. کوروش اجازه بازگشت شاه و درباریان و اشراف و کاهنان یهودی را به بیتالمقدس صادر کرد اما نکتهای که گفته نمیشود، این است که تنها یکی از نوههای یهویاکین بهنام زروبابل در راس گروهی از بزرگان و کاهنان به بیتالمقدس بازگشت. زروبابل هم مدت کوتاهی بعد، دوباره به ایران یا بابل بازگذشت و پس از آن دیگر نشانی از خاندان داود نیست. دایرهالمعارف یهود از ناپدیدشدن خاندان داود از صحنه تاریخ سرزمین بنیاسراییل و علل عدم بازگشت آنان به بیتالمقدس ابراز شگفتی میکند. اما بهقول شهبازی، هیچ راز و مطلب پوشیدهای در میان نیست. چون: «امروزه حتی برخی از نویسندگان یهودی نیز برآنند که تعداد قابل توجهی از بزرگان یهودی در بابل ماندند. در تلمود آمده است وقتی یهودیان به شهر شوش رسیدند گفتند اینجا از سرزمین اسراییل بهتر است؛ و هنگامی که به شوشتر رسیدند گفتند اینجا دو چندان بهتر از سرزمین اسراییل است.» (صفحه ۳۵۹)
داستان معروف و تکاندهنده استر و مردخای گواه روشنی از حضور انبوه یهودیان در قلمرو دولت هخامنشی است. استرِ زیبا و نیرنگباز با طرح و نقشه مرشد خود مردخای، با خشایارشا همخوابه میشود و دلش را میرباید. سپس تبدیل به ملکه قدرتمند ایران و باعث اعدام هامان وزیر خشایارشا میشود. اقتدار واقعی و بلامنازع اشرافیت یهود در بیتالمقدس تنها پس از کودتای خونین مردخای و استر و کشتار مخالفان یهودیان در دربار ایران آغاز شد. برای مطالعه مشروح ماجرای استر و مردخانی و هامان وزیر میتونید پیوند «سرمستی هرساله قوم یهود بهمناسبت هولوکاست ایرانیان / دادگاه نورمبرگ نسخه مدرن عید پوریم بود» را بخوانید.
بنابراین دوران ۶۰ ساله تبعید بزرگان یهودی در بابل، دوران اسارت و تیرهروزی آنها نیست. در همین بازه ۶۰ ساله است که نخستین نطفههای تبدیل اشرافیت قبیله یهودا به یککانون مرتبط با مراکز قدرتهای بزرگ جهانی تکوین پیدا میکند. اینسنگبنای میراثی است که در سدههای نخست میلادی، اشرافیت یهودی را به یک الیگارشی جهانوطن تبدیل کرد و باعث شد بازیگری تاثیرگذار بین ایران ساسانی و امپراتوری روم شود.
حزقیال و خدایی که بنیاسراییل را مورد خشم و غضب خود و یهود را مورد لطف و مرحمت دارد
* ریشه یهود بهعنوان یکایدئولوژی نژادپرستانه
پس از سقوط امپراتوری بابل، ایالت یهود برای دو سده، با استقلال کامل درونی یکی از ایالات ایران هخامنشی بود. این ایالت، دارای دو حکمران بود؛ سیاسی و دینی. هر دو هم از طرف پادشاه ایران منصوب میشدند و یهودی بودند. حکمران دینی هم از خاندان هارون انتخاب میشد.
در کتاب حزقیال نبی که توسط یکی از کاهنان تبعیدی حاضر در بابل نوشته شده، میتوان نطفههای تکوین دین یهود را بهعنوان یک ایدئولوژی نژادپرستانه مشاهده کرد. بهخلاف ارمیا که مخاطب موعظههایش یهودا یعنی حکمرانان بودند، مخاطب حزقیال، اسراییل است؛ یعنی مردمی که در سرزمین خویش ماندهاند. این کتاب سرشار از نفرینهای هولناک به این مردم است و پیشگوییهای غضبآلودش دال بر فرجام خونین و ذلتبار ایشان هستند. حزقیال مردم اورشلیم را حرامزاده خواند و برای نخستینبار داعیه خلوص نژادی یهودیان را مطرح کرد در کتاب حزقیال نبی که توسط یکی از کاهنان تبعیدی حاضر در بابل نوشته شده، میتوان نطفههای تکوین دین یهود را بهعنوان یک ایدئولوژی نژادپرستانه مشاهده کرد. بهخلاف ارمیا که مخاطب موعظههایش یهودا یعنی حکمرانان بودند، مخاطب حزقیال، اسراییل است؛ یعنی مردمی که در سرزمین خویش ماندهاند. این کتاب سرشار از نفرینهای هولناک به این مردم است و پیشگوییهای غضبآلودش دال بر فرجام خونین و ذلتبار ایشان هستند. حزقیال مردم اورشلیم را حرامزاده خواند و برای نخستینبار داعیه خلوص نژادی یهودیان را مطرح کرد.
در روایت کاهنان یهود از بازگشت موسی از کوه طور، خدای اسراییل کاملاً شبیه خدای فینیقی بعل است. او نیز معبدی طلایی و انباشته از گرانبهاترین کالاهای آن عصر میخواهد. آنچه در آیین پرستش گوساله طلایی اصل است در واقع پرستش طلاست. طبق روایت کاهنان زراندوز قبیله یهودا، یهوه در کوه طور تخت و بارگاه باشکوه خود را به موسی نشان میدهد و خواستار آن میشود که برایش معبدی دقیقاً مشابه این نمونه ساخته شود. به این ترتیب خدای یهودیان را میتوان خدایی شیفته طلا دانست که پیروانش هم در کار زراندوزی هستند و همانطور که میدانیم در این کار تبحر خاصی هم دارند.
زمانیکه اشراف و کاهنان یهودی بازسازی معبد سلیمان را بهدستور کوروش آغاز کردند، گروهی از مردم شهر مخالف احداث این بنا و رواج دوباره بتپرستی درونش بودند. نکته مهم اینجاست که از این گروه در عهد عتیق با نام دشمنان یهودا و بنیامین یاد شده است. این مردم مخالف احیای کانون اقتدار اشرافیت و کاهنان یهودی بودند. کمی پس از آغاز بازسازی معبد، عملیات بازسازی به فرمان کوروش متوقف شد و در سال دوم سلطنت داریوش اول بود که بازسازی آن دوباره شروع شد.
* اوجگرفتن زمزمههای نژادپرستی در کتاب عزرای کاتب
در سال ۴۵۸ پیش از میلاد فردی بهنام عزرای کاتب که تبار خود را به صدوق کاهن درباری عهد سلیمان و از طریق او به هارون میرساند، با فرمان اردشیر اول پسر خشایارشا وارد بیتالمقدس شد. در کتاب عزرا زمزمههای نژادپرستی اوج میگیرد و خشم او از ازدواج مردم بنیاسراییل با سایر اقوام مطرح میشود. او به تصفیه نژادی بنیاسراییل دست زد و پیام و روح کتابش، به دوران یهودیت تلمودی تعلق دارد.
در این بحث، شهبازی تذکر جالب و مهمی میدهد. اینکه؛ «نوع رابطه اشرافیت یهودی مستقر در دربار هخامنشی با اتباع خویش در سرزمین بنیاسراییل بهشکلی شگفت به نوع رابطه الیگارشی زرسالار یهودی اروپا و آمریکا در سده بیستم با اتباعشان در سرزمین فلسطین و دولت اسراییل شباهت دارد.» (صفحه ۳۶۴)
* تداوم ساختار سیاسی عزرای کاتب در عصر پساهخامنشی
ساختاری که عزرای کاتب در زمان اردشیر هخامنشی بنیان گذاشت، در دوران هلنی (تسلط سرداران اسکندر بر کشورهای مختلف و سلوکیان بر ایران) تداوم پیدا کرد. این ساختار سیاسی با اقتدار وسیع کاهنان یهودی همراه بود و بهتدریج از طریق بازسازی سنن دینی و میراث فرهنگی بنیاسراییل، بنیادهای دین یهود و قوم یهود را قوام میداد. به این ترتیب دین یهود، فرهنگ و ایدئولوژی قومی جدید بهنام یهودی بود که پیرامون و بر بنیاد تعالیم و سنن دین یهود نضج میگرفت. در این ساختار معبد سلیمان قلب تپنده شهر و محور اصلی ساختار سیاسی ایالت یهود است. تولیت معبد با طبقهای از کاهنان ثروتمند و مقتدر بود که نخبگان سیاسی ایالت یهود به شمار میرفتند.
یهودیان از فرهنگ هلنی تاثیر فراوان گرفته و بسیاری از سنن خود را از دست دادند. در این دوران، به زبان یونانی تکلم میکردند و نامهای یونانی بینشان اشاعه پیدا کرد.
تاریخنگاری یهود نهتنها از مقاومت و سقوط خونین اورشلیم در سال ۳۷ پیش از میلاد حماسه نمیسازد، بلکه هیرود شاه دستنشانده رومیها را بهرغم همه جنایتهایش، هیرود کبیر میخواند. پیوند اشراف یهودیها با رومیها چنان بود که در سالهای ۱۴ و ۱۲ پیش از میلاد در رم به تاسیس دو کنیسه دست زدند. اواخر سده اول میلادی در شهر رم ۱۲ کنیسه وجود داشت با فروپاشی دولت سلوکی در سوریه در نیمه سده دوم پیش از میلاد، دولت یهودی حشمونی در فلسطین پدیدار شد. در دوران حشمونی، اشرافیت یهود، در پیوند با رومیها و دولت مقدونی مصر بهتدریج به نیرویی متنفذ در منطقه بدل شد. دسیسهها و جنگ داخلی در دولت حشمونی باعث شد سال ۶۳ پیش از میلاد، امپراتوری روم دولت یهودیه را تصرف و آن را بهعنوان یک دولت کوچک تابع امپراتوری درآورد. در آن دوران ایالت یهودیه زیر نظر حکمران رومی سوریه قرار داشت. از حوالی نیمه سده اول پیش از میلاد، پیوند اشرافیت یهودی با سیاست روم به اوج خود رسید. نکته جالب اینجاست که تاریخنگاری یهود نهتنها از مقاومت و سقوط خونین اورشلیم در سال ۳۷ پیش از میلاد حماسه نمیسازد، بلکه هیرود شاه دستنشانده رومیها را بهرغم همه جنایتهایش، هیرود کبیر میخواند. در پرتوی اقتدا هیرود و اشرافیت یهودی بود که یهودیان در سراسر امپراتوری روم از موقعیت برجستهای برخوردار شدند. پیوند اشراف یهودیها با رومیها چنان بود که در سالهای ۱۴ و ۱۲ پیش از میلاد در رم به تاسیس دو کنیسه دست زدند. اواخر سده اول میلادی در شهر رم ۱۲ کنیسه وجود داشت.
سال ششم میلاد، پس از سلطه رومیها بر ارمنستان، یکی از اعضای خاندان هیرود با لقب تیگران چهارم بهعنوان شاه ارمنستان منصوب شد. سپس فرزندان و برادرزادگان او سالهای مدید بر این سرزمین حکومت کردند. این اتفاقات، مربوط به دوران مهاجرت گسترده یهودیان به ارمنستان است. اواخر سده چهارم میلادی، ارمنستان توسط شاپور دوم ساسانی فتح شد و شاپور، یهودیان ساکن ارمنستان را به ایران کوچاند.
* انقلاب مسیح؛ تلخترین تجربه تاریخ یهود
اشرافیت یهود با انقلاب بزرگ مسیحیت دشوارترین و تلخترین تجربه تاریخ خود را آزمود. انقلاب مسیحیت ساختار دینی و سیاسی یهودیت قومی و اشرافی را متلاشی کرد که بر ویرانههایش الیگارشی حاخامی و یهودیت جدید سر بر کشید. منظور از این هویت نوین یهودی، آن روانشناسی قومی و فرهنگ و باورهای دینی و سننی است که امروزه یهودیان را با آن میشناسند. درباره کاری که یهود با انقلاب ضدزرسالاری عیسیمسیح انجام داد، میتوانید پیوند «یهود با انقلاب مسیح چه کرد / قصه پادشاه مخفی و بدون تاجوتخت یهود» را مطالعه کنید.
همزمان با ظهور مسیح، شاهد اشاعه سنن دینی موسوی در میان مردم امپراتوری روم هستیم. این افراد که بهنام یهودی شهرت پیدا کردهاند، ۱۰ درصد سکنه امپراتوری روم را شامل میشدند. این یکتاپرستان خود را پیروان موسی میدانستند. آنها از تعالیم مصلحینی چون یحیی تعمیددهنده پیروی میکردند و از اشرافیت و کاهنان یهودی بهشدت نفرت داشتند. این پدیده متمایز، هم بهمعنای قومی قبیلهای پیشین و هم با یهودیت جدید تفاوتهای بنیادی دارد. همینمردم بودند که به نخستینپیروان عیسی تبدیل شدند و دین جهانی مسیحیت را بنیاد گذاشتند.
ادامه دارد...
نظر شما