به گزارش خبرنگار مهر، رمان «سُرب داغ برای اینخانمها» نوشته فردریک دار بهتازگی با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. اینکتاب صدودهمینعنوان مجموعه پلیسی «نقاب» است که اینناشر از سال ۱۳۹۰ آن را منتشر میکند.
«آسانسور»، «مرگی که حرفش را میزدی»، «کابوس سحرگاهی»، «چمن»، «قیافه نکبت من»، «بزهکاران»، «بچهپُرروها»، «زهر تویی»، «قاتل غمگین»، «تصادف»، «تنگنا»، «دژخیم میگرید»، «اغما»، «نان حلال»، «مردِ خیابان»، «قتل عمد؟»، «دفتر حضور و غیاب»، «آغوش شب»، «آدم که نمیمیرد»، «قرار ملاقات با یک نامرد» و «زندگی دوباره» عناوین رمانهایی بهقلم دار هستند که تا بهحال با ترجمه عباس آگاهی در قالب مجموعه نقاب منتشر شدهاند.
در ادبیات معاصر فرانسوی و جهان نام فردریک دار بهعنوان نویسندهای توانا و پرکار ثبت شده است. او در سال ۱۹۲۱ متولد و در سال ۲۰۰۰ درگذشته است. زندگی پرماجرایش موضوع آثار متعدد بوده و مصاحبههای فراوان و آموزندهاش در سامانههای مختلف اجتماعی و فرهنگی در اختیار دوستداران قرار گرفته است. فردریک دار نه تنها با نام اصلی خود بلکه با استفاده از حدود بیست نام مستعار دیگر، نزدیک به ۳۰۰ رمان و داستان بلند و کوتاه، حدود ۲۰ نمایشنامه و ۱۶ اثر سینمایی خلق کرده است. دهها رمان پلیسی او با نام مستعار «سن آنتونیو» و با لحنی ویژه و منحصر به فرد نوشته شدهاند.
چاپ ترجمه آثار ایننویسنده به قلم آگاهی از زمستان سال ۹۲ توسط انتشارات جهان کتاب آغاز شد.
در «سرب داغ برای اینخانمها» ماجرای یکقتل مطرح است؛ گلوریا دختر یکدانشمند آلمانی که پیش از آغاز جنگ جهانی دوم همراه پدرش به آمریکا مهاجرت کرده، در هتلی در شیکاگو به قتل میرسد. گلوریا نقشههای محرمانه یکاختراع جدید را همراه داشته که پدرش پیش از مرگ خود به او سپرده بوده است. ایننقشهها درباره یکبمب مرگبار هستند.
گلوریا شوهری بهنام راسل دارد که وقتی به هتل برمیگردد با جسد قطععضوشده همسرش روبرو میشود. او نگران از اینکه متهم به قتل گلوریا شود، فرار میکند. حالا هم باید از دست قانون و قاتلها فرار کند هم بیگناهی خود را به پلیس اثبات کند. ماجراهایی که راسل در اینفرار پشت سر میگذارد، باعث میشود به حقایقی برسد...
رمان «سرب داغ برای اینخانمها» ۳ بخش اصلی دارد که عبارتاند از «بخش نخست»، «بخش دوم» و «نتیجهگیریهای تیپ جنایی پلیس آگاهی». بخش اول دربرگیرنده ۵ فصل، بخش دوم شامل ۶ فصل و بخش پایانی هم فصل دوازدهم رمان را شامل میشود.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
واقعا خندهدار است که به شخص خیرخواهی بگویم همهچیز روبهراه است، در حالیکه میدانیم شمارش معکوس دقایق زندگیمان شروع شده است. آنچه انتظارم را میکشید مرگ بود با، بهعنوان پیشغذا، شکنجههایی برگزیده. میبایست دل به دریا زد!
با تمام قوا گوشی تلفن را کشیدم. سیم درجا قطع شد. برگشتم و با اینسلاح اختراعی بهصورت استرامر زدم. اینکار را با چنان سرعتی انجام دادم که هیچکسی فرصت واکنش پیدا نکرد.
خوشبختانه در کنارِ طاقچه تلفن یک در وجود داشت. نه آن دری که از آن وارد این اتاق شده بودم، بلکه درِ دیگری که به طرف یک پلکان کوچک چوبی راه داشت. دیوانهوار خودم را در این راهپله انداختم ـ بین پرانتز اضافه کنم که در این شب پلههای زیادی را بالا رفته بودم - در حالیکه شانههایم را جمع کرده بودم، زیرا هنوز منتظر دریافت گلولههایی بودم.
چندثانیه از آنها جلوتر بودم؛ همین فرصت کافی بود تا قبل از اینکه آنها سلاحشان را به سویم نشانه روند، خودم را به پاگرد برسانم. بهرغم همه اینها احساس رهایی نمیکردم، زیرا نمیدانستم به طرف چهچیزی میدوم، در صورتی که آنها همه مسیرها را میشناختند.
اینکتاب با ۱۴۰ صفحه، شمارگان ۴۰۰ نسخه و قیمت ۹۰ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما