به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «به سلامتی آقاکمال» چهل و هفتمین عنوان از مجموعه نقاب است که از سوی نشر جهان منتشرشده است. نویسنده این رمان، داستانهایی درباره قتل و جنایت مینویسد، اما سعی در روشن کردن دلایل آنها دارد؛ دلیلهایی چون رشوه خواری، عطش قدرت و پول. آثار این نویسنده مختصر و جذاب و با بیانی موثر و طنزآمیر، این جرایم را توصیف میکنند و واقعیات مربوط به آنها را به بهترین نحو نشان میدهند.
ناصر زاهدی، مترجم آثار آلمانی زبان مجموعه نقاب، پیش از این آثاری از کارستن کلمان و ولف برومل، دو داستان پلیسی نویس آلمانی را ترجمه کرده است. او چندی پیش، رمان «تولدت مبارک آقاکمال!» از یاکوب آرژونی را به فارسی بازگردانی کرد.
یاکوب آرژونی با نام اصلی یاکوب بوته، در سال ۱۹۶۴ در فرانکفورت متولد شد. این نویسنده خالق شخصیت کمال کایانکایا یکی از شخصیت های معاصر ادبیات پلیسی جهان است و به عنوان پدیدهای نادر در ادبیات نوین آلمانی به ویژه در حوزه داستان پلیسی شناخته میشود. او علاوه بر نوشتن داستانهایی با محوریت شخصیت این کارآگاه، تعدادی نمایشنامه را نیز در کارنامه خود دارد. آرژونی میکوشید با آثارش، مشکلاتی را که به نظر فردی میآیند، مانند آینهای مقابل خوانندگان قرار دهد تا نشان بدهد که این مشکلات، اجتماعیاند نه فردی.
آرژونی هنگام نوشتن این کتاب، حدود ۲۵ سال داشت و توانست در این سن، یکی از بهترین داستانهای پلیسی آلمانی را خلق کند.
خلاصه داستان این رمان عبارت است از: چهار طرفدار محیط زیست متهم به قتل رئیس یک شرکت مواد شیمیایی شدهاند. آنها اعتراف کردهاند که در شب حادثه در محل شرکت بمب گذاری کرده اند، اما هر ارتباطی را با قتل رئیس شرکت منکر میشوند. بر اساس گفته شاهدان، مرد پنجمی نیز در ماجرا دخیل بوده، اما هیچ ردپایی از او پیدا نمیشود.
وکیل متهمان، کارآگاه خصوصی کمال کایانکایا را مامور یافتن مرد پنجم میکند. کارآگاه ترک تبار در جست و جوهایش به حریمهایی نفوذ میکند و پرده هایی را کنار میزند که بخشی از فساد در بالاترین سطوح اداری کشور را آشکار میکند. فسادی که در شبکهای پیچیده و در هم تنیده سازمان یافته است و مقاماتی چون شهردار و رئیس پلیس ایالت نیز در آن دخالت دارند.
رمان «به سلامتی آقاکمال!» ۳بخش دارد که ۳ روز هستند: روز اول، روز دوم و روز سوم.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
«نیشخندی به او زدم: شما نخواهید مُرد. آدم هایی مثل شما به این زودیها نخواهند مرد. تا وقتی که این مورد حل شود، واهمه شما خواهد ماند، حتی اگر نصف اداره پلیس هم جلوی دفتر شما قراول برود... شما خیلی دلاورید.
انگشتی به سرم زدم و رفتم. توی راهرو دنبالم آمد: «شما دست از این پرونده میکشید، درست است؟ اگر من شما را مامور نمی کردم، هیچ وقت به فکر این ماجرا نمیافتادید...
در را پشت سرم بستم.
پنجرهها باز بودند، باران یکنواختی می بارید. پشت میز تحریر دفترم نشستم و با آرنج هایم بر آن تکیه دادم. غیر از من کسی در ساختمان نبود. آژانسها و دکترهای بالا و پایین من این موقع تعطیل کرده و رفته بودند. فقط سرایدار توی آپارتمان زیرزمینش داشت تلویزیون میدید. از «چیکن این» آن طرف خیابان تکه پاره هایی از موسیقی به گوش می رسید. روکش صندلی مراجعان دفترم ساییده شده و باید نو می شد. در کشوی میز تحریر یک بطری شیواس بود. کوشش کردم به چیز دیگری فکر کنم...»
این کتاب با ۱۵۶ صفحه، شمارگان ۵۵۰ نسخه و قیمت ۸ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما