به گزارش خبرنگار مهر، این رمان نیز مانند چند رمان دیگری که عباس آگاهی از ژرژ سیمنون ترجمه کرده، درباره داستان ها و اتفاقاتی است که برای سربازرس مگره، پلیس مشهور داستانی رخ می دهد.
داستان این رمان درباره مردی عجیب است که در یک محله شلوغ پاریس دستگیر شده است. او به نحو دیوانه واری وسط خیابان و بین اتوبوسها و تاکسیها، در رفت و آمد بوده است. وقتی به زبان فرانسوی از او پرس و جو می کنند، جوابی نمی شنوند. هفت یا هشت زبان دیگر هم امتحان می شود و همه بی نتیجه هستند. مرد به زبان ناشنوایان هم واکنشی نشان نمی دهد.
مرد عجیب، پنجاه ساله به نظر میرسد. کت و شلوار و پیراهن و کفش هایش نو هستند و اوراق هویتی به همراه ندارد. تنها در یکی از جیب هایش پنج هزار فرانک پیدا کرده اند. او هیچ اعتراضی نمی کرد و جنب و جوشی از خود نشان نمی داد. پنج روز تمام در مرکز پلیس آگاهی از صبح تا شب، لبخندزنان و با مهربانی به دیگران نگاه کرد. گاهی تلاش می کرد چیزی را به یاد بیاورد ولی به زودی مایوس میشد. زیر کلاه گیسی که مرد به سر داشت، آثار زخم گلوله ای دیده می شد که به نحو ماهرانهای جراحی شده بود. معمایی پیچیده در میان بود: آثار یک سوء قصد مهلک، سپس هفته ها مداوای دشوار، و بعد رها شدن در خیابان، با لباسهای نو و پولی نسبتا زیاد در جیب!
سرانجام چاپ عکس مرد در روزنامه ها، باعث فاش شدن هویتش می شود: ایو ژوریس، ناخدای باسابقه کشتیرانی تجاری و رئیس بندر کوچک اویسترهام در نورماندی. او از شش هفته پیش ناپدید شده بود. معمای این مرد که زمان کوتاهی پس از بازگرداندنش به اویسترهام بار دیگر هدف سوءقصد قرار گرفت و به قتل رسید، پای سربازرس مگره را به ماجرایی عجیب کشاند؛ در بندری کوچک و همواره مه گرفته، با جامعه ای بسته و انسان هایی مردم گریز، و دریانوردانی خشن، کم حرف و پنهان کار!
این رمان ۱۳ فصل دارد که به ترتیب عبارت اند از:
گربه در خانه، میراث، گنجه خوراکی ها، کشتی «سن - میشل»، نتردام - دِ - دون، سقوط در پلکان، رهبر ارکستر، تحقیق شهردار، توطئه سکوت، سه مردِ داخل کشتی، سطح کم عمق له واش - نوار، نامه ناتمام، خانه روبه رو.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
صاحب هتل دروغ نگفته بود، ولی دست کم خبر را به گونه ای اغراق آمیز بیان کرده بود: آقای گرانمزون بستری نشده بود.
وقتی مگره بعد از فرستادن لوکا برای مراقبت از کشتی لای روب، به طرف ویلای سبک نورماندی روانه شد، در پشت پنجره اصلی سایه ای را، در حالتی شبیه بیماری که باید در اتاق بماند، تشخیص داد.
خطوط چهره دیده نمی شد، ولی مسلما خود شهردار بود.
دورتر، در داخل اتاق، مردی سرپا ایستاده بود و چیز بیشتری از او قابل شناسایی نبود.
در لحظه ای که مگره زنگ زد، در داخل خانه رفت و آمدی بیشتر از آن چه برای آمدن و بازکردن در ضروری بود، صورت گرفت. زن خدمتکار سرانجام ظاهر شد؛ خدمتکاری بود نه جوان و نه پیر با قیافه ای نسبتا تلخ و زننده. او می بایست نسبت به همه ملاقات کنندگان تحقیری فوق العاده احساس می کرد، زیرا حاضر نش لب از لب بگشاید.
بعد از باز شدن در، زن چند پله ای را که به هال ورودی راه داشت پشت سر گذاشت و زحمت بستن لنگه در را به مگره واگذار کرد. سپس به دری که دارای دو لنگه بود ضربه زد، کنار رفت و سربازرس وارد دفتر کار شهردار شد...
این کتاب با ۲۰۰ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۰ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما