به گزارش خبرنگار مهر، رمان «قرارداد» اثری از پی یر بوالو و توماس نارسژاک استادان نوشتن رمان پلیسی است که به عنوان پنجاه و پنجمین کتاب مجموعه نقاب به چاپ رسیده است.
پیش از این، کتاب های چشمزخم، زنی که دیگر نبود، مادهگرگها، آخر خط، سرگیـجه، چهرههای تاریکی، اعضای یک پیکر، مردان بدون زنان، مرغان شب، با دلباختگی و کارت منزلت از بوالو و نارسژاک با ترجمه عباس آگاهی در مجموعه نقاب به چاپ رسیده و این مترجم در یادداشت کوتاهش برای کتاب «قرارداد» نوشته است: این بار علاقه مندان «مجموعه نقاب» با اثری از نویسندگان مشهور، بوالو _ نارسژاک آشنا می شوند که موضوعی استثنایی دارد. این کتاب، در فراسوی «انتریگ» پلیسی، رابطه شورانگیزی را به تصویر می کشد که بین مردی از همه جا رانده شده و یک سگ به وجود آمده است.
داستان این رمان به این ترتیب است: «ژ» یک آدمکش حرفهای است. یعنی مردی است که به دنبال یک «قرارداد» و در ازای دریافت دستمزدی کلان، کسی را که به او معرفی میکنند از پا در میآورد. او در گذشته در سیرک کار میکرده و مهارتش در تیراندازی زبانزد همه بوده است. آقای لویی، با شخصیّتی معمایی، او را به خدمت میگیرد و روانه مأموریتهای مختلف میکند. تا زمانی که سوژه «قرارداد» آدمهایی هرزه و سربار اجتماعاند، «ژ» حرفی نمیزند. اما از بخت بد، در یکی از این مأموریتها، ضمن از پا در آوردن قربانی، سگ او را هم مجروح میکند. «ژ» حاضر نمیشود به دستور آقای لویی سگ مجروح را به حال خود رها کند. به این ترتیب، از یک طرف میترسد آقای لویی آدمکشهای دیگری را به جانش بیندازد و از طرف دیگر سگ زخمی ممکن است پلیس را به پناهگاهش بکشاند.
در قسمتی از این رمان می خوانیم:
او به طبقه زیر شیروانی میرود و پیراهن و شلوارش را روی چهارپایه ای می اندازد. تپانچه روی قفسه و در دسترس است. چراغی روشن نیست. شبی مهتابی ست. به پشت میخوابد و دست هایش را زیر گردن به هم گره میزند. بلافاصله در آستانه چرتی دلپذیر قرار میگیرد. اما... صدای قرچ قرچ منظمی به گوشش میرسد... صدای پنجههای سگ که با دقت از پلکان بالا میآید و چون می داند کار خطایی انجام میدهد، سعی میکند سر و صدا راه نیندازد. به دَرَک! سگ وارد اتاق شده و پوزه اش را به زیر پتوی نازک میبرد و به ساق پای پشمالویی بر می خورد و آن را بررسی می کند. سپس بی رودربایستی در طول پیکر بی حرکت ژ دراز می کشد و سرش را به زیر بغل او فرو می برد. باز هم کمی جابه جا می شود تا خوب جایش را باز کند. و آن گاه دست صاحبش روی پشتش قرار می گیرد.
«تو دیگه یه توله نیستی! نمی دونم این پسره پُررو از کجا آمده! این جا تختخواب منه! می فهمی؟ عرضش زیاد نیست! خیلی خب، اما من رو که نباید از تخت بیرون بندازی!»
و این گونه ژ و سگش به خواب می روند. رمولوس دیگر تکان نمی خورد، ولی نخوابیده است. به صدای تپش آرام قلب مرد گوش می دهد، تپشی بسیار آرام دارد... حال آن که قلب ماده گرگ، مادرش، انگار همیشه می دوید و حالا صدای آهسته مرد خواب آلوده را می شنود که زمزمه کنان کلماتی نامفهوم به زبان می آورد.
«من بدذات نیستم، می دونی؟ من خیلی ها رو کُشتم؛ اما همگی شرور بودن. فکرهای بیخودی نکن! چه کار می تونستم بکنم! تا وقتی که سیرک ها وجود داشتن، خیلی چیزها رو امتحان کردم.»...
این کتاب را ۱۷۲ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۰۰ هزار ریال منتشر شده است.
نظر شما